معرفی و دانلود کتاب هذیانهای ذهن یک معلول مادرزاد
برای دانلود قانونی کتاب هذیانهای ذهن یک معلول مادرزاد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب هذیانهای ذهن یک معلول مادرزاد
کتاب هذیانهای ذهن یک معلول مادرزاد، مجموعه داستانهای کوتاهی است که درونمایهای اجتماعی و گاه تخیلی دارند. رضا علیزاد صانع با قلم منحصربهفرد خود، شما را با تکتک داستانهایش درگیر میکند.
در بخشی از کتاب هذیانهای ذهن یک معلول مادرزاد (The delusions of the mind of a congenital disabled) میخوانیم:
اصلاً خوب نیست که یک موزیسین فقط یک آهنگ معروف داشته باشد. تصورش را بکنید با یک آهنگ یا یک ترانه معروف بشوید و دیگر نتوانید مانندش را بسازید. روزها و شبها به خودتان فشار بیاورید و نتوانید دوباره چنین اثری خلق کنید. در کنسرتتان همه منتظر باشند تا نوبت آن آهنگ افسانهای معروف برسد. هر جای برنامه قرارش بدهید مناسب نخواهد بود. اگر در ابتدا باشد تا انتهای برنامه همه حوصلهشان سر میرود. در وسطها مابین قطعات شش یا هفتم هم که باشد شنوندگان شور و اشتیاق رسیدن به آن قطعه را دارند و پس از آن حتی این احتمال وجود دارد که سالن را ترک کنند و یا اگر آهنگ یا ترانه بینظیرتان را به عنوان قطعه پایانی اجرا کنید تا نوبت به آن برسد باز همه بیحوصله منتظر آن خواهند ماند. خیلی بد است یک تک آهنگتان معروف باشد. گرفتارتان میکند. مانند یک تله است که درونش اسیر خواهید بود تا زمانی که یکی مانندش را بسازید. این غمانگیزترین اتفاق برای یک موزیسین است. شش سال گذشته برای من به همین منوال سپری شده است. دیگر حسابش از دستم خارج شده که در این مدت چند بار کوهنوردی کردهام تا در فضای عمیق و بیانتهای کوهستان در هوای پاک و اکسیژن خالص خلاقیتم را به چالش بکشم. ولی تنها چیزی که به چالش کشیده شد عضلات پا و قلبم بود که چیز بدی هم نیست. لااقل برای سلامتیم مناسب به نظر میرسد.
در این شش سال بارها و بارها و ساعتها خیره به زمین قدم زدهام به امید اینکه ناگهان قطعهای زیبا و باشکوه از میان سنگفرش پیادهرو ظاهر شود. یا اتفاقی بیافتد، حادثهای؛ چه میدانم مثلاً کسی را ببینم تا در من تغییری ایجاد شود. تا آن نتهای فراموش شده دوباره آشکار شوند. ولی افسوس که این کارها اینگونه نیست. برای الهام گرفتن یک چیزی لازم است که نامش را نمیدانم. اصلاً نمیدانم چیست. یک حال خوش است یا یک غم زیسته و یا یک شادی نزیسته؛ یک آن است که میآید و همه چیز را تغییر میدهد. نمیدانم چیست ولی هر چه که هست در حال حاضر در من نیست. حتی نزدیکم هم نیست. از آن قطعه لعنتی شش سال گذشته و من دارم کمکم به فراموشی سپرده میشوم. شش سال پیش چه هیجانی داشتم از آن قطعه زیبا و باشکوه. از هر گوشه و کناری صدای اثر من به گوش میرسید. از داخل اتومبیلی که از کنارم رد میشد خودم را میشنیدم از کافهها و رستورانها، از پنجره باز خانهها. به گونهای گسترده شده بودم که همه جا را فرا میگرفتم. همه جا تکثیر پیدا کرده بودم. من شش سال پیش به معنای واقعی کلمه، بودم. این عذابآور است که دیگر کمتر کسی مرا به یاد میآورد. حتی کمتر کسی برای شنیدن اجراهای من بلیط تهیه میکند. دیگر هیچ مدیر برنامهای به سراغم نمیآید. هر جا که میروم احساس میکنم کسی مرا نمیبیند، نامرئی شدهام. چهل و هشت سالم شده است و دیگر از آن هیجانات جوانی هم خبری نیست. نگرانی از آینده به اندازه کافی استرسزا و عذابآور است. نگرانی از فراموش شدن، گم شدن و به تاریخ پیوستن مضاف شده است به این اضطراب مدام.
فهرست مطالب کتاب
روسری
بهار
رویا
جایی دیگر
آقای الف
دستگاهها را که جدا کردند همه چیز آرام شد
هذیانهای ذهن یک معلول مادرزاد (مونولوگ)
گودال
بازگشت
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب هذیانهای ذهن یک معلول مادرزاد |
نویسنده | رضا علیزاد صانع |
ناشر چاپی | انتشارات گنجور |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 119 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-723366-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |