معرفی و دانلود کتاب ثریا

معرفی کتاب ثریا

کتاب ثریا اثر احمد حردانی داستانی فانتزی و ماجراجویانه برای نوجوانان است. ثریا در جریان یک اتفاق اسرارآمیز وارد دنیایی جادویی می‌شود، جایی که نبردی بزرگ میان خیر و شر در جریان است. او باید تصمیمات سرنوشت‌سازی بگیرد که مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌دهد. این کتاب با ماجراهای هیجان‌انگیز، موجودات افسانه‌ای و دنیایی شگفت‌انگیز، انتخابی عالی برای دوستداران داستان‌های فانتزی است.

درباره‌ی کتاب ثریا

کتاب ثریا اثر احمد حردانی داستانی پرماجرا و تخیلی برای نوجوانان است که خوانندگان را به دنیایی فراتر از واقعیت می‌برد، جایی که تخیل، جادو و شجاعت در هم می‌آمیزند و روایتی هیجان‌انگیز را رقم می‌زنند.

داستان درباره‌ی دختری به نام ثریا است که همراه با پدر و مادر پیرش و برادر قدرتمندش احمد در دل جنگل زندگی می‌کند. در حالی که احمد هر روز برای شکار راهی اعماق جنگل می‌شود ثریا مسئول چراندن گوسفندان است؛ اما یک روز حادثه‌ای عجیب زندگی او را برای همیشه تغییر می‌دهد.

ثریا هنگام چرا صدای غرش عجیبی را از دل جنگل می‌شنود. کنجکاوی و شجاعتش او را به دنبال صدا می‌کشاند و با موجوداتی اسرارآمیز و دنیایی افسانه‌ای روبه‌رو می‌شود. در این قلمرو او با موجوداتی آسمانی، فرمانروایان افسانه‌ای و نیروهای خیر و شر مواجه می‌شود که در حال نبردی عظیم هستند. ثریا که ناگهان خود را در میان این نبرد می‌بیند، باید تصمیم‌های بزرگی بگیرد؛ تصمیم‌هایی که سرنوشت او و این قلمرو را تغییر خواهند داد.

کتاب ثریا نوشته‌ی احمد حردانی محصول انتشارات گنجور، داستانی است که نوجوانان را به دنیایی پر از راز، جادو، نبرد و شگفتی می‌برد. از اسب‌های خیالی گرفته تا جنگ‌های حماسی میان نیروهای تاریکی و روشنایی، این داستان پر از لحظات هیجان‌انگیز و تعلیق‌های نفس‌گیر است. شخصیت ثریا دختری شجاع، ماجراجو و فداکار، الهام‌بخش خوانندگان نوجوان خواهد بود. این کتاب نه‌تنها یک داستان سرگرم‌کننده و جذاب است بلکه تخیل شما را به پرواز درمی‌آورد و شما را به دنیایی فراتر از واقعیت می‌برد.

کتاب ثریا برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب مناسب کودکان و نوجوانان 9 تا 12 سال است. اگر به داستان‌های علمی تخیلی و فانتزی علاقه دارید و دوست دارید به سفری پرماجرا و هیجان‌انگیز بروید کتاب ثریا انتخابی عالی برای شماست.

در بخشی از کتاب ثریا می‌خوانیم

فرشته‌ها دور میزهای چندنفره نشسته بودند و بزم خود را به راه انداخته بودند. فرشته‌ای نزد ملکه آمد و گفت: پادشاه، من تقاضای روبوسی با شما را دارم و ملکه پذیرفت و فرشته هدیه‌ای که در جعبه بود را پیشکش ایشان کردند. وقتی ملکه جعبه را باز کردند انگشتر زیبای مرواریدی بود که درخشش نور چشم را می‌زد و حالت سرخوش عجیبی در آدم ایجاد می‌کرد. آن مرد زیبا که به ملکه خیره می‌شد در قلبش احساس شوروشعف بسیار کرد و ناگهان از جایش بلند شد و به سمت ملکه آمد. ملکه نیز با روی باز از او استقبال کرد. مرد گفت: ای ملکه، ای زیبا. هدیه‌ای ناچیز به همراه دارم تا خدمت شما تقدیم کنم و جعبه را از جیبش بیرون آورد و تقدیم کرد و وقتی ملکه جعبه را باز کرد، نوری خیره‌کننده از جعبه خارج شد و صدای موسیقی از جعبه پخش شد. ملکه که کاملاً سورپرایز شده بود.

تکه‌ای الماس را بیرون آورد که در تلألو رنگ‌های زیبای آن می‌توانست دنیای دیگر را ببیند. دنیایی که کاملاً آشنا بود ملکه درحالی‌که اشک ریخت از آن مرد تشکر کرد و آن مرد گفت: قابل اعلیحضرت را ندارد. مهمانی با شور زیاد ادامه یافت و تا آخر روز نیز ادامه پیدا کرد وقتی مهمانی پایان یافت. ملکه و شیرین و یارانشان سوار بر اسب‌های خود به کاخ بازگشتند. شیرین رو به ثریا گفت: ای ثریا زیادی خوشحال به نظر می‌رسی. آیا خبری اتفاق افتاده؟ ثریا گفت: ببین شیرین من در این تکه الماس چیزی مشاهده کردم که قبلاً در آنجا زندگی می‌کردم و در خواب که بودم خودم را تنها در جنگل دیدم، برادرم احمد تبر به دست برای کشتن ببری که آنجا بود آمده بود و ببر پای احمد را دریده بود ولی ببر زخمی شد و مرد و من نیز روح از بدنم جدا شده بود و ناگهان وارد قصر خدایی شدم.