معرفی و دانلود کتاب نقاب زمستان - جلد اول: حمراء
برای دانلود قانونی کتاب نقاب زمستان - جلد اول: حمراء و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب نقاب زمستان - جلد اول: حمراء
رمان دو جلدی نقاب زمستان داستان پر فراز و نشیب زندگی دو دختر هنرمند است؛ فریبا چراغی در کتاب نقاب زمستان - جلد اول: حمراء از سرنوشت یکی از این دختران، به نام حمراء میگوید که به طرز عجیبی با یک مجری مشهور و سرشناس تلوزیونی آشنا میشود و این آشنایی حواشی و ماجراهای زیادی را برای او به همراه میآورد.
دربارهی کتاب نقاب زمستان - جلد اول: حمراء
داستان کتاب حاضر روایتی از آغاز ماجراهاییست که حمراء با آن مواجه میشود. او به شکل کاملا اتفاقی پا در زندگی یک مجری مشهور میگذارد و پس از آن سرنوشتش وارد مسیر دیگری میشود.
حمراء دختر جوانیست که علاقه زیادی به عکاسی دارد و در یک نشریه مشغول به فعالیت است. او سعی میکند از هیاهو دور بماند و زندگی آرامی داشته باشد تا اینکه پس از مدتها سر و کله فردی در زندگیاش پیدا میشود که ماهها پیش زخمی کاری بر روح و قلب حمراء وارد کرده است.
حسام توکل مجری مشهوریست که چندین ماه گذشته با زندگی حمراء بازی کرده و حالا به شکلی تصادفی قرار است صاحب امتیاز نشریهای شود که حمرا در آن مشغول به کار است. حمراء که به تازگی توانسته بود آشوب درونی خود را آرام کند و قضیه را به فراموشی بسپارد به ناچار وارد داستان تازهای میشود که راهی به جز مواجهه با آن ندارد.
فریبا چراغی در این رمان دو جلدی ماجراهای چالشبرانگیز زیادی را با عشق و احساسات آمیخته کرده و خواننده را به همراهی و دنبال کردن داستان مشتاق میکند.
او این رمان را در دو جلد با عنوانهای نقاب زمستان - جلد اول: حمراء و نقاب زمستان - جلد دوم: هلیا به نگارش در آورده و برای ایجاد فضاسازی بهتر از دو مجری توانمند کمک گرفته است. این مساله نمای واقعیتری به داستان بخشیده که جذابیت زیادی به اثر میبخشد.
کتاب نقاب زمستان - جلد اول: حمراء مناسب چه کسانی است؟
کسانی که به خواندن رمانهای عاشقانهی فارسی علاقمندند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
در بخشی از کتاب نقاب زمستان - جلد اول: حمراء میخوانیم
دستهای گرمی که توکل میخواست برای خودش داشته باشه مدتها بود که یخ کرده و گرمایی نداشت، وقتی به خودم اومدم هوا کاملاً تاریک شده بود، حسام و عشقش را نمیفهمیدم. نمیتونستم، دوستداشتنش را درک بکنم؛ یا اصلاً دلم نمیخواست درک کنم، قلبم جایی برای کسی نداشت.
مدتها وقت صرف کرده بودم تا بتونم کینه و نفرت را ازش بیرون بکنم، دیگه توان عاشق کردنش را نداشتم، وقتی صحبت از عشق و دوست داشتن میشه، دو نفر باید بهطرف هم جذب بشند. ولی برای من و توکل جنبهها جذب شدن نبود، کاش، این موضوع یه خواب بود، ولی متأسفانه خواب نبود. رویا نبود، یه واقعیت بود که من هیچوقت آرزوی داشتنش را نداشتم.
وقتی خونه رسیدم، ساعت از نه شب هم گذشته بود. با صبا تماس گرفتم که بیاد خونه ما، ولی گفت: حال باباش خوب نیست و نمیتونه بیاد لباس عوض کردم. مامان صبح قبل از رفتن برام غذا درست کرده بود. غذا گرم کردم ولی میلی به خوردن، نداشتم. یادم نمییاد کی خوابم برد. به دیدن هراز گاه حسام و نگاههایی که من، معنی اونا خوب میدونستم.
عادت کرده بودم، داشت کمکم وارد درونم میشد، خیلی آرام آهسته، خیلی با خودم کلنجار میرفتم، ولی دست من نبود. قبلنا، داشتم از حسام و هرچی مربوط به حسام بود فرار میکردم. ولی الان، نمیدونم ناخودآگاه وقتی حرفی از حسام توکل به میون مییومد، برای من مهم بود بدونم چیه؟
همایشهایی که مجری بود و من عکاس، قاب دوربینم نماهایی از چهرش بود. اینا خوب درک نمیکردم، ولی من داشتم کمکم باورش میکردم. به این خوب واقف بودم. یه چیزی توی وجودم داشت شکل میگرفت. عشق نبود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب نقاب زمستان - جلد اول: حمراء |
نویسنده | فریبا چراغی |
ناشر چاپی | انتشارات نگین سپاهان |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 352 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-97594-6-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |