معرفی و دانلود کتاب مرگ بیست و نهم: بر اساس زندگینامه و طرحی از فاطمه جهانبازنژاد
برای دانلود قانونی کتاب مرگ بیست و نهم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب مرگ بیست و نهم: بر اساس زندگینامه و طرحی از فاطمه جهانبازنژاد
کتاب مرگ بیست و نهم روایتی واقعی به قلم فاطمه جهانبازنژاد، از زندگی خودش است. او در این داستان پرکشش اما دردناک، از عشق میان خود و مادرش میگوید.
درباره کتاب مرگ بیست و نهم:
فاطمه خود راوی داستان زندگیاش است. علی و زهرا، یا همان مادر و پدر فاطمه، زوجی هستند که با عشقی سرشار ازدواج کردهاند. محبت و مهر آن دو به یکدیگر و فرزندشان به قدری عمیق است که وقتی به سفر یک ماههی حج میروند، فاطمه بسیار بیتابی میکند و با گریه و صورت خیس به خواب میرود.
حال سالها سپری شده است و چند سالی از فوت بابا علی میگذرد. آن هم درحالی که مراقبت از همسرش را به دخترش فاطمه میسپرد. داستان از جایی شروع میشود که مامان زهرا در یکی از روزهای ماه رمضان و در شب قدر، دخترش فاطمه را بیدار میکند و از او میخواهد تا به همراهش به حیاط برود و غروب خورشید را تماشا کند. فاطمه میرود اما به خواست مادر اول حیاط را کمی تمیز و آب و جارو میکند. چراکه مادر میگوید ممکن است مهمانی از راه برسد.
هر دو سفرهی افطار را آماده میکنند، مادر قرآن میخواند و بعد سریال برادر را نگاه میکنند که اشک مامان زهرا را سرازیر میکند و افسوس میخورد که فاطمه برادری ندارد تا به او پناه ببرد. رفتار مامان عجیب شده است. چندین بار استخاره میگیرد و لبخند میزند. در آخر از فاطمه میخواهد که به حمام برود و زخمی که در حیاط به دستش افتاد را با شامپو بشوید. فاطمه میرود وخیلی زود برمیگردد. اما دیگر کلامی از مادر نمیشنود...
کتاب مرگ بیست و نهم برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به خواندن داستانهایی که براساس واقعیت هستند علاقه دارید، خواندن این کتاب را که با قلمی بسیار شیوا نوشته شده است به شما پیشنهاد میکنیم.
جملات برگزیده کتاب مرگ بیست و نهم:
- مادرم آبی بود. آرامش باطن مادرم در هالهای از تقدس احساس مذهبی و تزکیه معنوی خلاصه میشد که همیشه در حیات و پویایی بود. با یلداترین بوسههایش دلم تعریف و تثبیت میشد.
- آخه زندگی من بود مامان زهرام... تار و پود وجودم بسته و وابسته به اون بود. مث ماهی و آب... و هر روز خدا این عشق به طرز جنون آمیزی بیشتر و بیشتر میشد. شاید به خاطر این بود که من ثمره یک عشق خدایی بودم. آخه مامان و بابا با عشق ازدواج کردند.
- مامان همیشه میگفت: بابا علی فرشته بود. فرشتهها زیاد دوام نمیارن روی زمین، میرن اون بالا بالاها، وسط ابرا، پیش ستارهها، پیش خدا...
در بخشی از کتاب مرگ بیست و نهم میخوانیم:
توی بیمارستان، وقتی قلب قشنگش، دیگه نمیتونست توی سینهاش دوام بیاره؛ به من گفت: مادر بیا. (بابا همیشه بهم میگفت:مادر) بعد یه نگاه به مامان انداخت و گفت: عزیز بیا. من و مامان کنار تخت بابا رفتیم. مثل همیشههای زندگیمون که مث سه تا ضلع مثلث کنار هم و برای هم بودیم.. بابا دست منو گرفت توی دستاش. با نگاه همیشه مهربونش، به من گفت: مادر... عزیز منو چه طوری میخوای داشته باشی وقتی من اینطوری براش رفیق نیمه راه شدم و دارم تنهاش میذارم.. اون روز دقیقاً سوم شهریور سال 81 بود.
من شوکه شدم. مامان گفت: حاج علی... چی داری میگی. روحیه فاطمه رو خراب میکنی. تو خوب میشی. یعنی باید خوب باشی. بابا لبخند زد. انگار میدونست ثانیههای بودنش توی دنیا تموم داشت میشد. دوباره دست منو گرفت توی دستاش و گفت: مادر... تا همیشه مراقب عزیز من باش. عزیزم رو به دستای تو میسپارم... بعد دست مامانو گرفت گذاشت توی دست من. و دست خودشو بالای دستای ما گذاشت و گفت: قول میدی به بابا؟ گفتم: بابا جونم... عزیز تو، عزیز من هم هست. قول میدم تا زنده هستم عزیزت رو روی تخم چشام نگه دارم.
اینو که گفتم: لبخند رضایتی به لباش نشست و دست خودشو محکم به دستای ما گره زد و به همین سادگی چشمای قشنگش رو برای همیشه بست و رفت اون طرف آبیها... و من و مامان رو تنها گذاشت...
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب مرگ بیست و نهم: بر اساس زندگینامه و طرحی از فاطمه جهانبازنژاد |
نویسنده | فاطمه جهانبازنژاد |
ناشر چاپی | انتشارات سارات |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 148 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-6027-55-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان واقعی ایرانی |