معرفی و دانلود کتاب مردی سوخته در زمستان: کتاب اول مجموعه روکر لیندستروم

معرفی کتاب مردی سوخته در زمستان: کتاب اول مجموعه روکر لیندستروم

روکر لیندستروم، در کتاب مردی سوخته در زمستان خبرنگاری با گذشته‌ای تاریک و پر از مرگ و جنایت است که برای فرار از خاطرات دردناک و ترسناک خود به پناهگاهی ترسناک‌تر در میان برف و تاریکی پناه می‌برد؛ اما زندگی بار دیگر او را با قتل‌هایی مشابه و گذشته‌ی تاریکش مواجه می‌کند. پیت زکریا در این اثر با ترکیب مهارت‌های خبرنگاری و درک عمیق از روان انسان، یک تریلر جنایی و روانشناختی خلق کرده که مرز بین حقیقت و دروغ، عدالت و انتقام را در دنیای سرد و تاریک نُردیکِ نوآر به چالش می‌کشد.

درباره‌ی کتاب مردی سوخته در زمستان

در فضایی سرد و تیره در مینه‌سوتای برفی، روکر لیندستروم، روزنامه‌نگاری جنایی، تشنه‌ی عزلت و گریزان از گذشته، به کابین کهنه و متروکه‌ای در کنار دریاچه‌ی دییر نقل مکان می‌کند؛ جایی که پدرش، یکی از بدنام‌ترین قاتلان زنجیره‌ای ایالت، در آن مرتکب قتل شده است. زمانی که قتل‌هایی مشابه کار پدرش دوباره از سر گرفته می‌شوند، بازرس تس هارلو با تردید فراوان، از روکر لیندستروم دعوت می‌کند تا به تیم تحقیق مشاوره دهد. قتل‌ها که پنج قربانی دارند، به‌طرز عجیبی شخصی و مربوط به خود روکر هستند. در این میان، روکر نه فقط در حال تعقیب قاتلی است که بازی‌های روانی پیچیده‌ای ترتیب داده، بلکه با گذشته‌ی خود و میراث شومی که پدر قاتلش بجا گذاشته روبه‌رو می‌شود. پیت زکریا (Pete Zacharias) در کتاب مردی سوخته در زمستان (The Man Burned by Winter) تریلری سرد، مرموز و پرتنش و سرشار از تعلیق و التهاب خلق کرده است.

ایستاده بر لبه‌ی تاریکی؛ بازآفرینی نوآر اسکاندیناوی در مردی سوخته در زمستان

رمان تریلر و جنایی مردی سوخته در زمستان، احیای نوینی از ژانر قاتل زنجیره‌ای است که در آن نویسنده با شخصیتی پیچیده، منزوی، سرشار از خشم، اندوه و احساس گناه، فضایی سرد و تراژیک می‌سازد. پیت زکریا که عاشق ژانر نوآر اسکاندیناوی، تریلرهای تاریک و هر نوع داستان جاسوسی است، در این کتاب فضای سرد و نوآرگونه‌ای خلق کرده که از فضای نوآور اسکاندیناوی الهام گرفته است. اگرچه این داستان در اسکاندیناوی رخ نمی‌دهد، اما بر اساس ساختار، فضا، شخصیت‌پردازی و پیچیدگی‌های روان‌شناسانه، شباهت‌هایی قوی با نوآر اسکاندیناوی دارد. از طرف دیگر، زکریا خود را مدیون رمان جنایی محبوب و پرفروش «شاعر» (The Poet) اثر مایکل کانلی (Michael Connelly) می‌داند و از این اثر به عنوان الهام‌بخش اصلی وی برای ورود به دنیای نویسندگی یاد می‌کند.

کتاب مردی سوخته در زمستان پر از پیچش‌های غیرمنتظره‌ای است که بسیاری از خوانندگان تا انتهای داستان نمی‌توانند هویت قاتل یا مسیر داستان را پیش‌بینی کنند. این احساس پیچیدگی، سردرگمی و غافلگیری یکی از جذابیت‌های داستان است که خواننده را در حل معماهای جنایت غرق کرده و او را پای کتاب میخکوب می‌کند. این اثر که جلد اول از مجموعه‌ی روکر لیندستروم (Rooker Lindström) است می‌تواند هواداران تریلرهای جنایی و روانشناختی را مجذوب خود کند.

کتاب حاضر را کتابسرای تندیس با ترجمه‌ی مهدی قاسمی شاندیز منتشر کرده است.

نکوداشت‌های کتاب مردی سوخته در زمستان

• داستانی از یک روزنامه‌نگار جستجوگر در لبه پرتگاه و یک قاتل زنجیره‌ای در حال آزمودن مرزهای خود. آنچه در میان آنها مشترک است، می‌تواند خون را در رگ‌ها منجمد کند. (کاربر آمازون)
• نویسنده‌ای که باید او را زیر نظر گرفت. (نقد کتاب کرکَس)
• این رمان شما را وادار می‌کند از میان انگشتانتان به صفحات نگاه کنید و آرزو کنید پتو‌تان کمی بزرگ‌تر بود تا از سرمای این روایت زیر آن پنهان شوید. (جسیکا تریبِل ‌وِلز، سردبیر آمازون پابلیشینگ)

کتاب مردی سوخته در زمستان برای شما مناسب اگر

• از هواداران ژانر نوآر هستید و به داستان‌های جنایی در فضای سرد، رازآلود و تراژیک همراه با برف و تنهایی علاقه‌مندید.
• از تریلرهای جنایی و روانشناختی با تمرکز بر ذهن قاتل، همزیستی گذشته‌ی تاریک و تنهایی شخصیت اصلی لذت می‌برید.
• به شخصیت‌های پیچیده با درگیری‌های درونی و بیرونی علاقه‌مندید و از داستان‌هایی که در آن‌ها مرز بین خوب و بد مبهم است، لذت می‌برید.

در بخشی از کتاب مردی سوخته در زمستان: کتاب اول مجموعه روکر لیندستروم می‌خوانیم

با صدای چکه‌مانندی از خواب بیدار شد. نگاه خیره‌اش آهسته‌آهسته به سوی سقف متمایل شد. لعنتی! بالای سرش، تخته‌های چوبیِ قدیمی مرطوب شده و شکم‌ داده بودند و چند تایی میخِ زنگ‌زده پابرجا نگهشان می‌داشت. تاروپود کلبۀ چوبی کم‌کم از هم جدا شده بود. «مشکل‌دار» و «نامناسب برای سکونت انسان» دو عبارتی بود که بازرس هنگام بررسی بنا به کار برده بود. مشکلات پیِ سازه، که شاید کار موریانه یا پوسیدگی چوب بود، وضع کلبه را بغرنج کرده بود؛ امیدوار بود اثری از آزبست نباشد، اما می‌دانست شاید دوروبرش مقداری از آن ماده وجود داشته باشد.

این بنا را پس از مرگ پدر به ارث برده بود. یکی از معدود چیزهایی بود که به روکر داده بود، البته اگر کتک‌های مفصلی را که به‌کرات از دستش نوش جان کرده بود یا مشتی نصیحتِ ناخواسته در باب مردانگی را به حساب نیاورید! حتی در آن زمان هم، این بنا به‌سختی سرپا بود.

در اوایل دهۀ نود، نشریات زرد زمین هزار مترِ مربعی اطراف کلبه را «تیول لیندستروم» می‌نامیدند.

اگر دیوارها می‌توانستند حرف بزنند، به جایش راه دیگری برمی‌گزیدند. فریاد می‌کشیدند.

اما برای کسی که از اتفاقات رخ‌داده طی این‌همه سال بی‌خبر بود، بنا به خانه‌ای کلنگی در یک ملک شخصی نیم‌جریبی می‌مانست که پرتوهای گرم نور از میان شاخ‌وبرگ درختان سالخوردۀ گردوی آمریکایی می‌گذشتند و روی محوطه‌ای می‌افتادند که می‌شد زمین بازی کودکان باشد و منظره‌ای نفس‌گیر و خارق‌العاده از دیِیر لِیک به دست دهد. بهترین خاطرات روکر از این بنا به دوران کودکی‌اش برمی‌گشت، مخصوصاً تاریکیِ گرم و نفوذناپذیر درختستان‌ها. تاریکی از جنسی که حتی نمی‌توانستی دستت را مقابل صورتت تشخیص دهی، مگر آن‌که دسته‌ای کرم شب‌تاب در اطرافت به پرواز درمی‌آمد یا آذرخشی فضای بالای دریاچه را می‌شکافت.