زندگینامه و دانلود بهترین کتابهای آلفرد هیچکاک
آلفرد هیچکاک فیلمنامهنویس و کارگردان انگلیسی مشهوریست که به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران، بزرگترین کارگردان تاریخ سینما محسوب میشود. هیچکاک را استاد تعلیق نامیدهاند و همچنین یکی از کسانی که ژانر تریلر را شکل داد. این کارگردان صاحبسبک چندین کتاب داستان نیز منتشر کرده که در واقع گزیدههایی از بهترین و خاصترین داستانهای ترسناک و جنایی هستند که توسط نویسندگان دیگری نوشته شدهاند. از میان این مجموعهداستانها، میتوان به کتابهای «صحبت شیطان» و «گالری ارواح» اشاره کرد.
زندگینامه آلفرد هیچکاک
آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock) با نام کامل سر آلفرد جوزف هیچکاک، سیزدهم اوت سال 1899 در منطقهی لیتنستون شهر لندن به دنیا آمد. آلفرد فرزند یک خانوادهی سبزیفروش بود؛ شغلی که از زمان پدربزرگش در خانوادهی آنها وجود داشت و پدرش نیز همین کسبوکار خانوادگی را به ارث برده بود. او در یک خانوادهی کاتولیک معتقد بزرگ شد که بخشی از اصلیتشان به ایرلند میرسید. عموی آلفرد هیچکاک مردی ثروتمند و صاحب یک عمارت ویکتوریایی بود که هرسال در ساحل کلینتونویل، خانهای برای تعطیلات خانوادگی اجاره میکرد. طبق خاطرات هیچکاک از دوران کودکیاش، او برای نخستینبار در جریان همین تعطیلات، متوجه تفاوت طبقهی اجتماعی افراد شده و در ذهنش به گسست میان توریستها و مردمان محلی فکر کرده بود.
زمانی که آلفرد هیچکاک کودک بود، پدرش برای شوخی کردن با او ترتیبی داد تا آلفرد توسط پلیس بازداشت شود. باوجود اینکه این شوخی بیشتر از چند دقیقه طول نکشید، اما تأثیر عمیقی بر او گذاشت و مسبب فوبیایی شد که هیچکاک تا آخر عمر از آن رهایی نیافت. ترس عمیق و بیشازحد او از پلیس، در همان تجربهی کودکی شکل گرفت و موجب شد که او نهایت تلاش خود را برای دور ماندن از هرگونه تخلفی به خرج دهد. هیچکاک در مصاحبهای گفته بود که فقط از ترس اینکه مبادا با یک مأمور پلیس مواجه شود، حتی یکبار هم جریمه نشده است. این ترس بازتابهایی در آثار و رفتارهای اجتماعی او نیز پیدا کرد و وادارش کرد تا در مصاحبهای موضع خود در این قضیه را با این عبارت روشن سازد: «من ضدپلیس نیستم، من صرفاً از آنها میترسم.»
شروع کار آلفرد هیچکاک در سینما
هیچکاک پیش از ورود به سینما، بهعنوان آگهینویس و کارمند در یک اداره کار میکرد. وقتی وارد صنعت سینما شد، کار خود را بهعنوان طراح میاننویس فیلمهای صامت آغاز کرد. اولین فیلمهای این کارگردان انگلیسی، در سینمای بریتانیا ساخته شدند. نخستین تجربهی کارگردانی او، منجربه ساخت فیلم «باغ لذت (The Pleasure Garden)» شد. اولین فیلم موفق آلفرد هیچکاک اما، فیلم صامت «مستأجر: داستان لندن مهآلود (The Lodger: A Story of the London Fog)» بود که میتوان نشانههای نبوغ و شیفتگیهای فتیشوار او به نماهای زوم، تعلیق و همچنین سوبژکتیو را در آن مشاهده کرد.
هیچکاک تعدادی فیلم موفق و مهم دیگر را نیز در سینمای بریتانیا ساخت که از میان آنها، میتوان به «سیونه پله (The 39 Steps)»، «خانم ناپدید میشود (The Lady Vanishes)» و «باجگیری (Blackmail)» اشاره کرد که آخرین مورد، اولین فیلم ناطق او نیز محسوب میشود. آلفرد هیچکاک در این دوره، بیشتر علاقهمند به تلفیق داستانهای سیاسی با تریلر بود؛ داستانهایی که با کمونیسم یا جنگ جهانی مرتبط بود و جاذبههای روایی را به این جریانها تزریق میکرد. در واقع میتوان گفت که او ابداعکنندهی سابژانر تریلر - سیاسی است. سابژانری که بعدها به ساخت فیلمهایی چون «محله چینیها»، ساختهی رومن پولانسکی منجر شد.
آلفرد هیچکاک در هالیوود
پس از موفقیتهای هنری و مالی فیلمهای هیچکاک در انگلستان، دیوید او. سلزنیک، یکی از مهمترین تهیهکنندگان آن زمان در هالیوود، او را به آمریکا آورد تا از این استعداد بزرگ در راستای ساخت فیلمهای استودیویی و داستانی بهره ببرد. همکاری این کارگردان و تهیهکننده، در همان آغاز منجربه ساخت فیلمهایی چون «خبرنگار خارجی (Foreign Correspondent)»، «ربهکا (Rebecca)» و «سایهی یک شک (Shadow of a Doubt)» شد. آلفرد هیچکاک در همان بدو ورودش به هالیوود توانست با ساخت فیلم «ربهکا»، برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلم سال شود. فیلمهای هیچکاک در این دوران، همگی در گیشه موفق بودند. درواقع او در هالیوود تبدیل به یک ستاره شده بود.
آلفرد هیچکاک در دههی پنجاه و شصت میلادی
برترین فیلمهای آلفرد هیچکاک در دهههای پنجاه و شصت میلادی ساخته شدند؛ فیلمهایی چون «پنجره عقبی (Rear Window)»، «سرگیجه (Vertigo)»، «روانی (Psycho)» و «شمال از شمال غربی (North by Northwest)» که هر کدامشان تابهامروز، موضوع هزاران مقاله و کتاب قرار گرفتهاند و در اکثر لیستهای برترین فیلمهای تاریخ سینما نیز وارد شدهاند. فیلمهای هیچکاک در این دوران، بیشتر برگرفته از فتیشیزم، نگاه خیره و همچنین رویکرد فرویدی به امیال هستند. فیلمهایی که به گفتهی ژیل دلوز، آغازگر اختگی مردانه در سینما بود؛ مردانی که به واسطهی ضعفهای فیزیکی خود (فوبیای ارتفاع در «سرگیجه»، پای شکسته در «روانی» و...) نمیتوانند به زنی که در برابرشان بیعیب به نظر میرسد دست یابند.
آلفرد هیچکاک پس از موج نوی فرانسه
مهمترین رخداد مطالعات سینمایی و تاریخ فیلمسازی، هر دو به واسطهی تعدادی از منتقدان جوان فرانسوی رخ داد که در مجلهی «کایه دو سینما» قلم میزدند. این منتقدان سعی داشتند تا به فیلمسازانی چون هیچکاک (همچنین هاوارد هاکس، نیکلاس ری و ساموئل فولر) که در صنعت سینمای هالیوود، صرفاً بهعنوان سرگرمیساز یا تکنیسین شناخته میشدند، نگاه متفاوتی داشته باشند. «تئوری مؤلف» که برای اولینبار توسط فرانسوا تروفو، از کارگردانان مشهور و از اعضای همین مجله، مطرح شد و تابهامروز محبوبترین روش نقد فیلم شمرده میشود، با نگاهی تازه به سینمای آلفرد هیچکاک شروع شد.
در این نگاه، برخلاف آنچه که تا آن زمان باب بود، این فیلمنامهنویس نبود که هنرمند اصلی یک پروژهی سینمایی بهحساب میآمد، بلکه کارگردان بود که نمایندهی کیفیت و تأثیرگذاری فیلم در نظر گرفته میشد. آلفرد هیچکاک، برخلاف هاوارد هاکس، کارگردان مطرح دیگر هالیوود در آن زمان، از این نگاه استقبال کرد. پس از طرح این تئوری بود که ملاقات تاریخی آلفرد هیچکاک و فرانسوا تروفو و گفتوگوی جذاب میان آن دو، رخ داد. این مصاحبه چندین روز بهطول انجامید و نتیجهی آن، منجربه انتشار کتاب مهم «سینما به روایت هیچکاک (Hitchcock)» شد که درواقع متن پیادهشدهی آن مصاحبهی پنجاهساعته بود.
آلفرد هیچکاک در عصر فیلمسازان جوان و پایان حرفه
هیچکاک نسبت به آنچه در سینمای جهان تحت عنوان «موج نو» در حال رخ دادن بود، کنجکاوی نشان میداد. او که خود را در تنگنای محدودیتهای فیلمهای استودیویی میدید و این شوق را داشت تا کارهایی که تابهحال نکرده را انجام دهد، شروع به نامهنگاری با فرانسوا تروفو و مشورت گرفتن از او کرد. به نقل از جاناتان کرشنر در کتاب «واپسین عصر طلایی هالیوود»، هیچکاک تصمیم گرفت فیلمی با بودجهی اندک، بازیگران ناآشنا و دوربینهای فیلمبرداری ارزانقیمت بسازد. این فیلم قرار بود در مورد یک قاتل سریالی باشد که هرگاه هیجان جنسی را احساس میکرد، یک زن را میکشت. اما تهیهکنندگان آمریکایی پس از دیدن نسخهی نمونهی فیلم، به این دلیل که تصاویر آن با سبک هیچکاک مغایرت داشت، پروژه را حمایت نکردند. درواقع آنها اجازه ندادند که این کارگردان در موج جدید سینما مشارکت داشته باشد و برای همیشه، یک حسرت بزرگ را در دل علاقهمندان سینما به جای گذاشتند.
آلفرد هیچکاک پس از این جریان، فیلمهایی مانند «جنون (Frenzy)»، «پرده پاره (Torn Curtain)» و «توطئه خانوادگی (Family Plot)» را ساخت؛ اما هیچیک از آنها دیگر با اقبال فلیمهای گذشتهی او همراه نشدند. سرانجام نابغهی بزرگ سینمای تعلیق، به تاریخ بیستونهم آوریل سال 1980 میلادی و در سن هشتادسالگی، در لس آنجلس آمریکا چشم از جهان فروبست.
بهترین کتابهای آلفرد هیچکاک
کتاب صحبت شیطان (Speak Of The Devil): این مجموعه داستان در واقع متشکل از تعدادی داستان کوتاه ترسناک و دلهرهآور است که به سلیقهی آلفرد هیچکاک گردآوری شدهاند. داستانهای جنایی و ترسناک این مجموعه که آثار نویسندگان مختلفی هستند، همگی در برخوردار بودن از یک ویژگی مشترک هستند: داستانهایی که میتوان آنها را «سینمایی» توصیف کرد؛ چون در توصیفات خود، رویکردی کاملاً بصری دارند. با مراجعه به سایت و اپلیکیشن کتابراه میتوانید کتاب صوتی صحبت شیطان که از بهترین کتابهای آلفرد هیچکاک محسوب میشود را دریافت کنید و با شنیدن داستانهای آن، دلهرهای همانند اضطراب ناشی از تماشای فیلمهای او را تجربه کنید.
کتاب گالری ارواح (Alfred Hitchcock's Ghostly Gallery): یازده داستان کوتاه ترسناک به انتخاب آلفرد هیچکاک، برای خوانندگان جوان و علاقهمند به ژانر وحشت که از میان آثار داستاننویسان مختلفی انتخاب شدهاند. داستانهایی معمایی که همگی در راستای ایجاد دلهره و ترساندن مخاطب عمل میکنند. هیچکاک که خالق سریال مشهور «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند (Alfred Hitchcock Presents)» بود، چنین مجموعه داستانهایی را نیز برای ترساندن مخاطبان دنیای کتاب منتشر کرد.
سبک و دیدگاههای آلفرد هیچکاک
سر آلفرد جوزف هیچکاک همه چیز را در راستای ایجاد حس در داستانگویی به کار میبست. او که فیلم ساختن را از دورهی صامت آغاز کرد، اعتقاد داشت که یک فیلم خوب، حتی اگر صدای آن قطع شود، باز هم باید قادر باشد داستان را کامل تعریف کند. بدین جهت سینمای هیچکاک، سرشار از نماهای اکسپرسینونیستی و بیانگرا است. کمتر نمایی از سینمای هیچکاک را میتوان برگزید که صرفاً بهعنوان پیشبرندهی زمان فیلم از آن استفاده شده باشد. او حتی در نماهای بهظاهر ساده، بهگونهای تکنیکهای بصری و صوتی را به کار میگرفت که در درون خود، پر از قلابها و جاذبههای مختلف برای مخاطب باشند.
هیچکاک و کمدی
با وجود اینکه شاید کمتر به این نکته توجه شود، اما نباید از وجوه کمدی موجود در فیلمهای هیچکاک غافل شد. اتفاقاً از آنجایی که این کارگردان را یک «شو من» توصیف میکنند و این وجهه حتی در مصاحبههایش نیز به چشم میخورد، لحن کمدی بخشی از پایهی فیلمنامهها و سینمای او را دربر میگیرد. علت این امر آن است که هیچکاک، در بطن نگاه خود، شیفتهی بازی کردن با مخاطب و شخصیتهایش بود. بهعنوان مثال فیلمی مانند «پنجره عقبی»، بیشتر به یک کمدی در باب زندگی زناشویی میماند تا یک تریلر دلهرهآور.
آلفرد هیچکاک از نگاه دیگران
- من فکر میکنم بهمدت پنج سال، هیچکاک به معنای واقعی کلمه، ارباب دنیا بود. حتی فراتر از هیتلر و ناپلئون! و فراتر از هر شخصیت دیگری که مهارت تسلط بر مردم را در اختیار داشت. او یک شاعر بود؛ شاعری که برای تمام دنیا شعر میگفت. یک شاعر نفرینشدهی محبوب! (ژانلوک گدار، مستند تاریخ سینما)
- لوئی فردیناند سلین، افراد را به دو دسته تقسیم میکند: خودنماها و چشمچرانها. هیچکاک آشکارا به گروه دوم تعلق دارد. وی در زندگی شرکت نمیکند؛ بلکه صرفاً به نظاره و تعمق در آن نشسته است. (فرانسوا تروفو، کتاب مثل عکسی سیاه و سفید)
- هیچکاک تصویر ذهنی را وارد سینما میکند. منظور این است که او خود رابطه را موضوع تصویر میسازد و این رابطه صرفاً به ادراک - تصویرها و کنش - تصویرها افزوده نمیشود؛ بلکه این تصویرها را در قاب میگذارد و دگرگون میسازد. (ژیل دلوز، کتاب تصویر - حرکت)
جملات برگزیده آلفرد هیچکاک
- اگر بازیگر نزد من بیاید و بخواهد در مورد فیلم بحث کند، میگویم «در فیلمنامه اشاره شده»، اگر از من انگیزهی شخصیت را بخواهد، میگویم «انگیزهات دستمزد تو است». (مستند هیچکاک - تروفو)
- تا جایی که میتوانید کاری کنید که مخاطب تا بالاترین حد ممکن زجر بکشد. (از مصاحبهها)
- در فیلمها وقتی صحنهی قتل را نشان میدهند، همهچیز تمیز است. من نشان میدهم چه کار دشواری است و کشتن یک انسان چقدر میتواند شلختگی ایجاد کند. (کتاب سینما به روایت هیچکاک)