معرفی و دانلود کتاب لیز خوردن روی شادی

معرفی کتاب لیز خوردن روی شادی

در جشنی بزرگ حضور دارید. نان خامه‌ای را همراه با هر چه که ممکن است حالتان را بهتر کند می‌خورید و ناامیدتر از قبل به خانه بر می‌گردید. شما تصمیم گرفته بودید که امشب شاد باشید، اما نشد! چرا؟ کتاب لیز خوردن روی شادی پاسخ پرسش شما را می‌داند. دنیل گیلبرت در کتاب خود که توانسته جایزه‌ی انجمن سلطنتی انگلستان در سال 2007 را از آنِ خود کند، برای خوانندگان شرح می‌دهد که تصور یک موقعیت، با تجربه‌ی آن متفاوت است و انسان اغلب اوقات در پیش‌بینی علایق و احساسات آینده‌ی خود، اشتباه می‌کند. این کتاب به یاری شما آمده تا به آینده نگاهی حقیقی‌تر داشته باشید و شادمانی را از آن خود کنید.

درباره‌ی کتاب لیز خوردن روی شادی

دیدن واقعیت، گاهی ناامیدکننده است. افرادی که زمانی با عشق و امید ازدواج کرده‌اند، امروز سرخورده و غمگین در راهروهای دادگاه‌های خانواده پرسه می‌زنند و به گذشته‌ای فکر می‌کنند که چقدر دوست دارند به آن بازگردند. از آن‌سو، کسانی که سال‌ها تمام عمرشان را صرف موفقیت شغلی، پیشرفت مالی و ساختن آینده کرده‌اند، حالا با روحی خسته و ذهنی پرتنش از خود می‌پرسند: چرا با وجود این همه تلاش، هنوز از درون خوشحال نیستم؟ چرا خشم و دل‌زدگی مهمان همیشگی من است؟ سؤال اینجاست: اشکال کار کجاست؟ چرا انسان، علی‌رغم تلاش‌های پیوسته، در رسیدن به شادی ناکام می‌ماند؟ چرا چیزی که زمانی آرزویش را داشتیم، حالا برایمان بی‌معنا شده است؟ کتاب لیز خوردن روی شادی (Stumbling on Happiness) نوشته دنیل گیلبرت، پاسخی متفاوت و جذاب به این پرسش‌ها می‌دهد.

دنیل گیلبرت (Daniel Gilbert) معتقد است که مشکل در خود مغز ماست، به‌ویژه در لوب پیشانی که مسئول خیال‌پردازی و تصویرسازی آینده است. این بخش از مغز، مدام ما را با تصورات دل‌فریب اغوا می‌کند؛ به ما القا می‌کند که اگر به سفر بروی، اگر فلان چیز را بخری، یا فلان شخص را پیدا کنی، قطعاً خوشحال خواهی شد. اما وقتی به آن موقعیت می‌رسیم، متوجه می‌شویم هیچ‌چیز آن‌گونه که خیال می‌کردیم نیست. بسیاری از ما گمان می‌کنیم فقط خودمان هستیم که نمی‌توانیم شادی را آن‌طور که باید تجربه کنیم. فکر می‌کنیم دیگران بلدند خوشحال باشند، بلدند برای آینده‌شان برنامه‌ریزی کنند و از مسیرشان لذت ببرند. اما کتاب لیزخوردن روی شادی با نگاهی علمی نشان می‌دهد که این یک مشکل همگانی است؛ بیشتر انسان‌ها نمی‌توانند از چیزهایی که خودشان انتخاب کرده‌اند لذت ببرند، چون ذهن ما قدرت پیش‌بینی دقیقی از آینده ندارد.

دنیل گیلبرت در ابتدای کتاب لیز خوردن روی شادی، ما را با ساختار مغز آشنا می‌کند؛ با سازوکار احساس شادی و اینکه چرا گاهی حتی با داشتن همه‌ی آنچه می‌خواستیم، باز هم احساس خوشبختی نمی‌کنیم. مغز انسان، اگرچه ماشینی پیچیده و بی‌نظیر است، اما مثل هر ماشین دیگری، اگر به‌درستی با آن آشنا نباشیم، نمی‌توانیم آن را هدایت کنیم و از مسیر خوشبختی منحرف می‌شویم.

یکی دیگر از نکاتی که دنیل گیلبرت به آن اشاره می‌کند، علاقه‌ی بشر به ساختن آینده‌ای خیالی است. از دهه‌ی 50 میلادی تا به امروز، فیلم‌ها، داستان‌ها و مقالات، تصویری از آینده ساخته‌اند که در آن ربات‌ها کارها را انجام می‌دهند و انسان‌ها در آسایش کامل زندگی می‌کنند. اما حالا که بسیاری از آن رویاها به واقعیت تبدیل شده‌اند، چرا خبری از شادی نیست؟ چرا همچنان غمگین و مضطرب هستیم؟ کتاب لیزخوردن روی شادی این واقعیت را برملا می‌کند که تکنولوژی نتوانسته آن حس عمیق رضایت را برایمان به ارمغان بیاورد.

در نهایت، کتاب لیز خوردن روی شادی به ما نشان می‌دهد که انسان قادر نیست منابع واقعی شادی را به‌درستی تشخیص دهد. ما نمی‌توانیم با دقت بدانیم که یک سال آینده به چه چیزهایی علاقه‌مند خواهیم بود، چه برسد به اینکه بتوانیم برای آن برنامه‌ریزی دقیقی داشته باشیم. ممکن است امروز تصمیمی بگیریم که برایمان حیاتی به نظر برسد، اما چند ماه بعد دیگر هیچ اشتیاقی نسبت به آن نداشته باشیم.

دنیل گیلبرت نمی‌خواهد نسخه‌ای برای شاد زیستن بپیچد یا راز خوشبختی را فریاد بزند. او فقط می‌خواهد ما را با پیچیدگی‌های ذهن خودمان آشنا کند. اگر یاد بگیریم خیال‌پردازی‌ها را از واقعیت جدا کنیم و با دیدی دقیق‌تر و واقع‌بینانه‌تر به زندگی نگاه کنیم، شاید بتوانیم آینده‌ای بسازیم که واقعاً شادترمان کند

کتاب لیزخوردن روی شادی با ترجمه‌ی ثمین صداقت‌کار در انتشارات میلکان منتشر شده است.

نکوداشت‌های کتاب لیز خوردن روی شادی

• کتابی جذاب که به ما کمک می‌کند تا تلاش‌های خود را از مسیر نادرست خارج کرده و راه رسیدن به خوشبختی را بپیماییم. (مجله‌ی تایم)
• این کتاب تأثیرگذار است و حسرت شما را بابت اینکه خود نویسنده‌ی آن نیستید برمی‌انگیزد. به‌ندرت اثری به‌وجود می‌آید که بتواند در حد کتاب لیز خوردن روی شادی به شما آموزش دهد و در عین حال سرگرم‌کننده نیز باشد. (پروفسور دنیل کانمن)
• دنیل گیلبرت در روان‌شناسی همانند نقش بیل برایسون در نظریه‌ی تکامل عمل می‌کند. (روزنامه‌ی اسکاتمن)
• کتاب دنیل گیلبرت شگفت‌انگیز است. او تصورات شما درباره‌ی چگونگی کارکرد مغز را دگرگون می‌کند. اگر فکر می‌کنید که می‌دانید چه چیزی شما را خوشحال خواهد کرد، پس از خواندن کتاب حاضر نظرتان تغییر می‌کند. (استیون دی. لویت)

کتاب لیز خوردن روی شادی برای چه کسانی مناسب است؟

تلاش کردن همیشه نتیجه‌بخش نیست. کوشش برای رسیدن به شادی و نشاط، بسیاری از اوقات به کسالت و ناامیدی منتهی می‌شود، زیرا خود نیز نمی‌دانیم دقیقاً در جست‌وجوی چه هستیم و برای کامیابی باید کدام راه را در پیش بگیریم؟ کتاب لیز خوردن روی شادی به‌همین منظور نگاشته شده و برای افرادی که شادی را در زندگی خود گم کرده‌اند و نمی‌دانند چه چیز آن‌ها را خوشحال خواهد کرد، مناسب و کاربردی است.

در بخشی از کتاب لیز خوردن روی شادی می‌خوانیم

فیلسوفان به مدت دوهزار سال مجبور بوده‌اند شادی همراه با شرافت را شناسایی کنند؛ زیرا این شادی است که فکر می‌کردند ما باید خواهانش باشیم. شاید هم حق با آن‌ها باشد. اما اگر زندگی شرافتمندانه علت شادی است، پس خودش شادی نیست و فایده‌ای ندارد علت و معلول را به یک اسم بنامیم و بحث را مبهم کنیم. من می‌توانم با زدن سوزنی به نوک انگشتتان یا تحریک الکتریکی در نقطه‌ای از مغزتان باعث ایجاد درد شوم و هر دوی این دردها احساسی یکسان هستند که با ابزارهای متفاوت ایجاد شده‌اند. هیچ فایده‌ای ندارد که درد اول را دردِ واقعی و درد دوم را درد تقلبی بنامیم. درد درد است و مهم نیست عاملش چه باشد. فیلسوفان مجبور شده‌اند با درهم‌آمیختن علت و معلول برای برخی ادعاهای واقعاً عجیب‌وغریب دفاع‌هایی شکنجه‌آمیز بسازند. مثلاً جنایتکارِ جنگ نازی که در ساحل آرژانتین حمام آفتاب می‌گیرد، واقعاً شاد نیست؛ اما مبلّغ پرهیزگاری که آدم‌خوارها مشغول خوردنش هستند، خوش‌حال است. سیسرون، در قرن اول پیش‌از میلاد مسیح، می‌نویسد: «شادی هرقدر هم که شکنجه شود، به لرزه نمی‌افتد.» ممکن است این بیانیه به علت جسورانه‌بودنش تحسین شده باشد؛ اما احتمالاً عواطف مبلّغی را که دارد پیش‌غذا می‌شود، به تصویر نمی‌کشد.

شادی کلمه‌ای است که عموماً برای نشان‌دادن یک تجربه از آن استفاده می‌کنیم، نه اعمالی که باعث به‌وجودآمدن آن می‌شوند. آیا با عقل جور درمی‌آید بگوییم: «فرانک، یک روز پس‌از کشتن والدینش، شاد بود؟» در واقع با عقل جور درمی‌آید. امیدواریم چنین شخصی هرگز وجود نداشته باشد؛ اما این جمله صحیح است، خوب بیان شده و آسان‌فهم است. فرانک جوانکی بیمار است؛ اما اگر بگوید شاد است و شاد به نظر برسد، آیا دلیلی اصولی برای شک‌کردن به حرفش وجود دارد؟ آیا منطقی است بگوییم: «سو از اینکه در کما بود، خوش‌حال بود؟» نه، البته که منطقی نیست.

فهرست مطالب کتاب

پیشگفتار
بخش اول - آینده‌نگری
فصل اول: سفری به زمان دیگر
بخش دوم – ذهنیت
فصل دوم: چشم‌انداز از اینجا
فصل سوم: از بیرون نگاه‌کردن
بخش سوم - واقع‌گرایی
فصل چهارم: در نقطه‌ی کورِ چشم ذهن
فصل پنجم: سگ شکاری سکوت
بخش چهارم - حال‌گرایی
فصل ششم: ‌ آینده اکنون است
فصل هفتم: بمب‌های ساعتی
بخش پنجم- دلیل‌تراشی
فصل هشتم: بهشت صیقلی
فصل نهم: مصون از واقعیت
بخش ششم- اصلاح‌پذیری
فصل دهم: مارگزیده
فصل یازدهم: گزارش زنده از فردا
سخن پایانی
یادداشت‌ها
سپاسگزاری
درباره‌ی نویسنده