معرفی و دانلود کتاب قلب تاریکی

معرفی کتاب قلب تاریکی

با اطمینان کامل جریان قلب و روحتان را به جوزف کنراد بسپارید تا شما را به قلب تاریکی ببرد! کتاب قلب تاریکی داستان ملوانی است سفرکرده به اقلیم‌های دور. مارلوی ملوان برای تجارت عاج به آفریقا سفر می‌کند اما اوضاع با گم شدن کورتس، رئیس کمپ پیچیده می‌شود. این رمان گرچه برای کنراد جایزه‌ی نوبل به ارمغان نیاورد، اما نام او را در ادبیات جهان جاودانه کرد.

درباره‌ی کتاب قلب تاریکی

در روزگاری که ملکه انگلستان مدعی بود آفتاب در سرزمین‌های تحت فرمانروایی‌اش غروب نمی‌کند، رمانی کوتاه (نوولا) خلق شد که به اعتقاد بسیاری مانیفستی بود بر ضد امپریالیسم. کتابی که افزون بر واکاوی تبعات استعمار برای سرزمین‌های استعمارزده، روح استعمارگران را هم فاسد می‌کند. از کتاب قلب تاریکی (Heart of Darkness) اثر جوزف کنراد (Joseph Conrad) می‌گوییم: کتابی بی‌نظیر که با تعلیق‌های پی‌درپی، پیچیدگی‌‌های داستانی بسیار و شخصیت‌پردازی قدرتمند خواننده را تا پایان مشتاق و تشنه نگه می‌دارد.

داستان از آنجایی شروع می‌شود که ملوانی به نام مارلو با رویای دیدن رودی در آفریقا برای یک سفر اکتشافی از سوی یک کمپانی به سرزمین ناشناخته‌ها گسیل داشته می‌شود. او در این سفر ماموریت دارد تا یک کشتی حمل عاج را به‌سلامت به کمپ کمپانی برساند. بعد از مرارت‌های بسیار، او در حالی به مقصد می‌رسد که کمپ به‌هم‌ریخته است و از شواهد پیداست که پیش از رسیدن او اتفاقات ناگواری رخ داده است. بومیان در سکوت نظاره‌گر مارلو هستند و هیچ‌یک در پاسخ به سوال او که به دنبال کورتس، رئیس کمپ، می‌گردد جوابی ندارد. سفر مارلو که بنا بوده سرشار از عجایب هیجان‌انگیز و غافلگیرکننده باشد، تبدیل به سفری وحشت‌انگیز و حیرت‌زا می‌شود، وقتی می‌بیند کورتس تبدیل به شمن یک قبیله شده است. کورتس دیوانه شده یا مارلو در آستانه‌ی از دست دادن عقل خود است؟ به‌یقین با خواندن کتاب قلب تاریکی درخواهید یافت.

جوزف کنراد زندگی پرفرازونشیبی را از سر گذرانده بود؛ از سال‌های اولیه‌ی زندگی‌اش در لهستان گرفته، تا فرار از روسیه‌ و زیست در فرانسه، تا سال‌ها دریانوردی و گرفتن تابعیت بریتانیا. همه‌ی این تجربیات به همراه اخلاق خاص و روحیه‌ی منحصربه‌فرد به کمک جوزف آمد تا دریچه‌ای خاص را برای دیدن جهان برگزیند و زمانی که کشورگشایی و استعمار افتخاری برای کشورهای اروپایی بود، دنائت آن‌ها را به ایشان یادآور شود. اگرچه در سال‌های اولیه‌ی چاپ کتاب قلب تاریکی چندان استقبالی از آن صورت نگرفت اما رفته‌رفته و با تغییر گفتمان استعمار و پدیدآمدن مطالعات پسااستعماری اهمیت این کتاب و جریان‌سازی آن مشخص شد. فارغ از درونمایه‌ی داستان و نزاع منتقدان بر سر مضامین انتقادی آن، کنراد از لحاظ زبانی قابل ستایش است؛ از آن جهت که او کتاب قلب تاریکی را در زبان سومش، انگلیسی، به رشته‌ی تحریر درآورده است. این نکته بلندهمتی جوزف کنراد و استعدادش در یادگیری را نشان می‌دهد. خواننده‌ی آگاه در حین خواندن کتاب حتما به این نکته نیز توجه خواهد کرد که کار نویسنده در به کلمه تبدیل کردن مضامینی دشوار در نبرد میان درون و بیرون، معنویت و مادی‌گرایی و آزادی و استعمار تا چه میزان چالش‌برانگیز بوده است.

این کتاب را انتشارات علمی و فرهنگی با ترجمه‌ی کاوه نگارش به مخاطبان فارسی‌زبان عرضه کرده است.

نکوداشت‌های کتاب قلب تاریکی

• قدرتمندترین و بزرگترین اثری که تاکنون در نقد و محکوم کردن امپرالیسم نوشته شده است. (The Observer)
• به محض اینکه وارد این اثر شدید و تجربه‌اش کردید سخت است که رهایش کنید. یک شاهکار پر از غافلگیری و لحظات برجسته‌ی روانشناختی. یک اثر که بر ضد استعمارگران عصیان می‌کند. خواندنی و خواندنی و خواندنی، آن هم نه برای یک بار، برای هزاربار. (تلگراف)

جوایز و افتخارات کتاب قلب تاریکی

• بازنشر و ترجمه به بسیاری از زبان‌های زنده‌ی دنیا؛
• رتبه‌ی 67 در فهرست 100 رمان برتر انگلیسی از نظر موسسه کتابخانه‌ی مدرن در سال 1998.

اقتباس‌های‌ کتاب قلب تاریکی

• در قرن بیستم و ابتدای قرن بیست‌ویکم تعداد اقتباس‌ها از کتاب جاودانه‌ی جوزف کنراد از انگشتان دو دست فراتر رفت. در حقیقت روایت‌پردازان و سازندگان آثار خلاقه در قالب‌های مختلف از قلب تاریکی الهام گرفتند. در پلتفرم سینما مهم‌ترین اثر مقتبس از قلب تاریکی را می‌توان فیلم اینک آخرالزمان از فرانسیس فورد کاپولا با بازی مارلون براندو دانست. البته شاید برای خوانندگان این سطور جالب باشد که فیلم به سوی ستارگان (2019) با بازی برد پیت و به کارگردانی جیمز گری یکی از فیلم‌های علمی- تخیلی است که اقتباسی آزاد از قلب تاریکی به حساب می‌آید.
• بازی اکشن- ماجراجویی فار کرای (Far Cry 2) و بازی تیراندازی عملیات ویژه: خط مرزی (Spec Ops: The Line) نیز الهام گرفته از کتاب کنراد هستند.
• در عرصه‌ی ادبیات، شعر آدم‌های پوک از تی. اس. الیوت از جمله اشعار اقتباس‌شده و رمان همه‌چیز از هم فرو می‌پاشد از چینوآ آچه‌به از جمله آثار داستانی الهام‌گرفته از قلب تاریکی هستند. نویسندگان اواخر سده‌ی بیستم و اوایل قرن بیست‌ویکم بیشتر برای پدید آوردن آثاری در ژانر علمی- تخیلی از قلب تاریکی تاثیر پذیرفته‌اند.

کتاب قلب تاریکی برای چه کسانی مناسب است؟

قلب تاریکی در قلبتان نفوذ خواهد کرد اگر از خواندن ژانر ماجراجویی و داستان‌های فلسفی و روانشناختی لذت ببرید. اگر قصد دارید رمان‌های جاویدان جهان را بخوانید، این رمان را در اولویت خود قرار دهید.

در بخشی از کتاب قلب تاریکی می‌خوانیم

ماه‌های متمادی به درازا کشید تا با جد و جهد توانستم بقایای جسد آن ناخدا را یافته و آن‌گاه باخبر شدم که درگیری اصلی نتیجه‌ی سوءتفاهمی بوده است که بر سر چند مرغ و خروس پیش آمده است. بله، دو تا مرغ سیاه. و آن ناخدا که فرِسلِوین نام داشت و از مردم دانمارک بود تصور کرده بود کسی در معامله سرش را کلاه گذاشته است. پس به ساحل رفته و با چماق به جان کدخدای روستا افتاده بود. آه ... می‌دانید؟ با شنیدن ماجرا کوچک‌ترین تعجبی هم نکردم و حتی وقتی دانستم که فرسلوین یکی از آرام‌ترین و بی‌سروصداترین موجودات این دنیا بوده باز هم شگفت‌زده نشدم. شکی ندارم که او یکی دو سال درگیر کارهایی بوده که به شرف و حیثیتش ارتباط داشته و آخر سر احتمالاً احساس کرده که لازم است به طریقی از حرمت و شرافتش دفاع کند. بنابراین آن سیاه پیر را مقابل چشمان بهت‌زده‌ی جمعیتی بی‌رحمانه به باد کتک گرفته و طوری که به من گفتند از میان حاضران یکی که گویا پسر کدخدای پیر بوده قدم جلو گذاشته و تحت تأثیر فریادهای پیرمرد نیزه‌اش را به میان شانه‌های مرد سفیدپوست فرو کرده است. بعد همه‌ی جمعیت از بیم آنکه بلایی بر سرشان می‌آید به جنگل پناه برده و خود قایق بخاری هم که زیر فرماندهی فرسلوین بود پس از از دست رفتن ناخدا در جو وحشت قرار گرفته و احتمالاً فرماندهی آن به مهندس کشتی واگذار گردیده بود. بعد از این واقعه به نظر می‌رسید کسی توجهی به جسد فرسلوین نشان نداده تا وقتی که پست او به من واگذار شد، دیدم نمی‌توانم نسبت به بقایای جسد سلف خود بی‌اعتنا بمانم. پس روزی که فرصتی پیش آمد به سراغش رفته و متوجه شدم علف‌هایی که از میان دنده‌های جسد رشد کرده آن قدر بلند شده که کل استخوان‌ها را از نظر دور نگاه داشته است. استخوان‌های باقی‌مانده سر جایش قرار داشت و بعد از مرگ کسی دست به آن بدن آسمانی نزده بود. روستا از ساکنان بومی تخلیه شده و کلبه‌ها همه به صورت مخروبه‌ای در آمده بود، به این می‌مانست که بلیه‌ای بر آنجا نازل شده است.