معرفی و دانلود کتاب قدرت باور

معرفی کتاب قدرت باور

در شرایط سخت و دشوار زندگی چگونه عمل می‌کنید؟ آیا اجازه می‌دهید باورهای غلط، شما را در نقش یک قربانی جلوه دهند؟ نجمه السادات عاملی در کتاب قدرت باور، ماجرای رویارویی‌اش را با یک بیماری سخت و دردناک شرح می‌دهد؛ داستانی که ثابت می‌کند باورهای ما انسان‌ها چه نقش بسزایی در زندگی‌مان دارند.

شاید باورها مانند افکار و احساسات ما انسان‌ها نامرئی باشند، اما بی‌شک تأثیر و قدرت آن‌ها محسوس و اثبات شده است. فرض کنید در کاری قرار دارید که پیروزی و شکست شما در آن بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است. یا اینکه دچار بیماری سختی هستید و یا گرفتار مشکل بزرگی در زندگی خود شده‌اید. آزمون باورهای شما، درست در همین نقاط و صحنه‌های دشوار زندگی اهمیت پیدا می‌کند. جایی که دیگر قضیه کاملاً جدی است و یک باور منفی و اشتباه می‌تواند خطر جدی و تهدیدکننده‌ای برای زندگی و جان شما باشد. آیا باز هم حاضر هستید به باورهای اشتباه خود برگردید و روی آن‌ها پافشاری کنید؟!

در زندگی ما آدم‌ها روزهایی است که برایشان سالگرد می‌گیریم؛ مانند تولد، سالگرد ازدواج و... . این روزها سال‌های سال در یادمان می‌ماند. شاید خوشحالی به‌ خاطر ‌آوردن آن روزها را با دیگران به اشتراک بگذاریم. شاید خاطرات خوبی نداشته باشیم؛ مثل فراق یک عزیز یا از‌ دست دادن بهترین دوست؛ به ‌هر‌ حال روزها چه خوب و چه بد می‌گذرند و خاطرات و اثراتشان تا سال‌های سال باقی می‌ماند. گاهی در گذر از این روزها، انسان تازه‌ای می‌شویم. از میان دردها و رنج‌ها، خود دیگری از ما متولد می‌شود.

آدمی با تفکرات، آرزوها و امیدهایش زندگی می‌کند؛ به نظر با همین‌ها نیز به دنیا می‌آید؛ اما در بستر زمان مسائلی را می‌آموزد که خودآگاه یا ناخودآگاه بر روح و جسمش تأثیر می‌گذارد. افکار آدمی او را در جاده زندگی پیش می‌برد و هرچه این افکار شفاف و مثبت باشند، راه را روشن و مسیر را بهتر می‌بیند؛ اما زمانی هم پیش می‌آید که در هاله‌ای از افکار منفی قرار می‌گیرد که در آن زمان به خود اطمینان ندارد و ترسی بزرگ جسم و روح او را می‌آزارد.

اما با وجود این ترس و افکار مزاحم چه می‌توان کرد و آن‌ها چه تأثیراتی را بر ما تحمیل می‌کنند؟ امید است با خواندن کتاب قدرت باور (Power of Belief) پاسخ تمام سوالات خود را بیابید.

جملات برگزیده‌ی کتاب قدرت باور:

- به تمام مسائل با دید مثبت نگاه کنید و تا جایی که امکان دارد از افکار منفی به دور باشید. افکار منفی می‌توانند روی روابط اجتماعی شما هم تأثیر بدی داشته باشند. همیشه منتظر یک اتفاق خوب باشیم نه حادثه‌های ناگهانی ناگوار.

- تمام اتفاقات خوب و بد زندگیم الان می‌فهمم که اتفاق بد وجود ندارد؛ برداشت بد و نگرش بد به یک پدیده است که به آن وزن بد می‌دهد.

- آن‌هایی که انرژی‌درمانی کار کرده‌اند، می‌گویند دعا انرژی را زیاد می‌کند. عده‌ای بر این باور هستند که دعا فعالیت‌های سلول را بیشتر می‌کند. دعا موجب افزایش انرژی مثبت و دفع انرژی منفی می‌شود.

در بخشی از کتاب قدرت باور می‌خوانیم:

روز شنبه فرا رسید و من صبح زود پس از پیاده‌ کردن امیرعلی مقابل دبیرستان، راهی اداره شدم. عادت دارم صبح زود راه بیفتم. ترافیک کلافه‌ام می‌کند و چون اکثرا ساعت 7:20 به اداره می‌رسیدم، از فرجه‌ای که داشتیم استفاده می‌کرده و برای پیاده‌روی به جاده تندرستی مجموعه انقلاب می‌رفتم.

بین ساختمان اداری وزارت ورزش و جوانان و مجموعه ورزشی انقلاب فاصله‌ای به اندازه یک در آهنی است. یک فرجه برای کارکنان در نظر گرفته شده که می‌توانند تا ساعت 8:30 صبح برای پیاده‌روی یا ورزش از امکانات جاده تندرستی استفاده کنند. به عادت همیشه کفش‌های کتانی‌ام را پوشیدم و برای پیاده‌روی به جاده تندرستی رفتم.

جاده بسیار زیبایی است یک طرفش زمین‌های گلف است. رنگ سبز چمن را دوست دارم؛ مخصوصا وقتی نسیم بوی سبزه تازه را به مشام می‌رساند. جوی‌های باریکی که آب لازم برای درختان را از خود عبور می‌دهند و صدای شرشر آب که از این نهرهای کوچک می‌گذرد، مرا به دنیای شاد و کودکانه‌ام می‌برد. آن زمان که با هم‌بازی‌هایم توی رودخانه یا جوی آب می‌دویدیم. سنگ‌های بزرگ و کوچک نهرها پاهایمان را درد می‌آوردند؛ ولی لذت آب ‌بازی چیز دیگری بود. در طول مسیر، جاده پیچ‌ و ‌تاب می‌خورد، بالا و پایین می‌شود. کافی‌شاپ‌ها مختلفی را می‌توان در این مسیر دید، البته آن وقت صبح اکثرشان بسته هستند. در یک بخش از جاده به زمین‌های تنیس خاکی می‌رسید که برخلاف کافی‌شاپ‌ها همیشه چند‌نفری در صبح زود در حال تمرین یا بازی هستند.

فهرست مطالب کتاب

مقدمه
درباره نویسنده
فصل اول: روزهای زندگی
چه خبر از خودت؟
قسمت دوم: شاهین سلامتی
قسمت سوم: نرم‌ نرمک می‌رسد اینک بهار
فصل دوم: شروع یک راه طولانی
اولین قدم
مسئله جدی‌تر شده
بررسی بیشتر
ورزش راهی برای مبارزه با استرس
پیاده ‌روی
دیدار با چیزی که درونم بود
حالا همه چیز روشن شده بود
چه کسی می‌داند؟
فصل سوم: ترس‌ها و یأس‌ها
ترس از ندانسته‌ها
یک قدم تا ترس
به ترس‌های گذشته‌ات نگاه کن
حقیقتی بدون ترس
ترس‌هایت را به او بسپار
فصل چهارم: تو را در بی‌کران دنیای تنهایان، رهایت نخواهم کرد
راه‌هایی که پیش پایم قرار می‌گیرد
نگرانی که به آسودگی تبدیل می‌شود
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت
یک شروع و یک تجربه متفاوت
من دیگری در آینه
جلسه دوم شیمی‌درمانی
اولین تلنگر
دومین تلنگر
مسیر خوب باور
تلنگر سوم و تجربه سخنرانی در جمع بیماران
فصل پنجم: پایانی بود و شروعی دیگر