معرفی و دانلود کتاب قبیله
برای دانلود قانونی کتاب قبیله و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب قبیله
کتاب قبیله نوشتهی نویسندهی ایرانی، مهناز مرادی است. این رمان عاشقانه روایتگر داستان یک خیانت میباشد. نویسنده در رمان خود سعی کرده از توصیفات مالیخولیایی، غمگین و تیرهوتار بهره ببرد و مخاطب را با شرح سوزناکاش از این موقعیت عاشقانه همراه کند. رمان پیش رو واجد نثری ساده و بیآلایش است.
دربارهی کتاب قبیله
کتاب قبیله، اثر مهناز مرادی، رمانی ایرانیست. رمانی عاشقانه که از نظرگاه سومشخص نوشته است و روایتگر یک رابطهی عاشقانهی پرچالش است. خیانت محوریت اصلی رمان است. با توصیفات نویسنده با لحظاتی همراه میشویم که شخصیت اصلی داستان متوجه میشود به او خیانت شده است. این رخداد غیرمنتظره و دردناک باعث میشود تا با داستانی تلخ و سوزناک همراه باشیم. داستانی که در آن نویسنده سعی کرده احساسات مخاطب را جریحهدار کند و با کاربست کلماتِ سانتیمانتال، میان مخاطب و شخصیت اصلی داستان رابطهی همذاتپنداری ایجاد نماید.
کتاب قبیله از سبک نوشتار سادهای برخوردار است و بیشتر میتوان آن را از رمانهایی دانست که در ادبیات تحتعنوان «ادبیات سانتیمانتالیسم» شناخته میشوند. آثاری که بیشتر بر احساساتگرایی شخصیتها و مخاطب تمرکز میکنند. از این رو نویسندهی اثر، مهناز مرادی، تلاش کرده بیش از هرچیز بر واکنشهای حسی مخاطب تمرکز کند. میتوان ادعا کرد که گاه در نثر کتاب با نوعی اغراق در شرح حسِ لحظات مواجه هستیم که بیشک چنین تمهیدی از سوی نویسنده خودآگاه است و در راستای نفوذ بیشتر به قلبِ مخاطب از چنین نوشتاری بهره برده است.
به طور کلی میتوان گفت این کتاب در بعد داستانگویی و ایجاد پیوند حسی با مخاطب در نوع خودش موفق و جالب است. رمان قبیله میتواند اثری باشد که برای مهناز مرادی اعتبار کسب کند و زمینهساز داستانهای بعدی این نویسندهی ایرانی باشد. گفتنی است این کتاب توسط انتشارات آئیسا منتشر شده است.
کتاب قبیله برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب قبیله به کسانی که به رمانها و داستانهای ایرانی عاشقانه علاقهمندند پیشنهاد میشود.
در بخشی از کتاب قبیله میخوانیم
قاب عکس را برگرداند و کمی کجش کرد. کف دستش را زیرش گرفت و از قسمت مخفی گوشهی راستش، گردنبند بریدهی هیوا در دستش افتاد. عکس را روی تخت گذاشت و مشتش را باز کرد. زنجیر بریدهاش دلش را به آتش میکشید. هیوا را بیرون از خانه پرت کرده بود و بعد از رفتنش، یکی از نگهبانها با ترسولرز، گردنبندش را که جلوی در افتاده بود، برایش آورده بود.
چشمانش میسوخت. هیوا از خانهاش رفته بود و حتی همین گردنبند یادگاریاش را هم با خود نبرده بود. به زنجیر بریدهاش خیره شد. لبخند هیوا و چشمان گردشده از هیجانش در مقابل آیینهی کلبه، وقتی که گردنبند را به گردنش میبست، بارها و بارها در خاطرش زنده میشد و جان نیمهجان اردلان را میگرفت.
تا زمانی که هیوا را داشت، هرلحظهاش فکر میکرد که ماه را از آسمان دزدیده و تمامش را در خانهاش زندانی کرده، اما درست از روزی که رفته بود، هیچ چراغی تاریکی شبهایش را روشن نکرد. رفت؟ یا خودش بیرونش کرده بود؟
دلش طاقت اینهمه درد را نداشت. مرد بود و دیگر هیچ اثری از غرور سه سال پیشش نمانده بود. اردلانی که نگاهش به روبهرو بود و قدمهایش زمین را میلرزاند، حالا مدام به پشتسرش نگاه میکرد و بغض گیرکرده در گلویش، موج لرزانی در چشمانش میشد. گیر کرده بود بین عقلی که از هیوا بیزار بود و دلی که با هر تپشش نام او را صدا میزد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب قبیله |
نویسنده | مهناز مرادی |
ناشر چاپی | انتشارات آئیسا |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 302 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-992595-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |