معرفی و دانلود کتاب صوتی گزیده‌ای از قصه‌های ازوپ

معرفی کتاب صوتی گزیده‌ای از قصه‌های ازوپ

کتاب صوتی گزیده‌ای از قصه‌های ازوپ دربردانده‌ی افسانه‌ها و قصه‌های قدیمی و شیرینی است که توسط قصه‌نویس یونانی به نام ازوپ نوشته شده است.

داستان‌های این کتاب کوتاهند و در انتهای آن نتیجه‌ی اخلاقی زیبایی دارند. تمامی این داستان‌ها با زبانی ساده و شیرین است که از دنیای حیوانات گرفته شده اما انعکاسی است از رفتارهای انسان‌ها در زندگی روزانه‌شان.

در کتاب ازوپ که به گفته برخی 208 و برخی 306 حکایت را شامل می‌شود شخصیت‌های مختلفی از حیوانات، گیاهان، انسان‌ها و خدایان دیده می‌شود. در عمده حکایت‌ها حیوانات نقش اصلی را بر عهده ‌دارند. خرگوش، لاک‌پشت، گرگ، خر و هر نوع حیوانی در داستان‌های ازوپ نقش‌آفرینی می‌کنند و از این رو این حکایت‌های آموزنده برای کودکان جذاب است و در کتاب‌های درسی کشورهای مختلف گنجانده‌ شده است. برای مثال حکایت چوپان و گرگ که برای سال‌ها در کتاب دوم دبستان وجود داشت در اصل یکی از حکایت‌های ازوپ است که هانری ریشه شاعر فرانسوی آن را به شکل کنونی روایت کرده و بازنویسی آن در زبان فارسی به شهرت رسیده است.

ازوپ (Aesop) از اهالی تریس بوده که در اوایل قرن ششم پیش از میلاد به بردگی درآمده است. از آن پس در جزیره ساموس زندگی کرده و بنا به گفته برخی او با کوروش هخامنشی هم دوره بوده است. انبوهی از افسانه‌های گوناگون در‌باره شخصیت و زندگی او وجود دارد. او استعداد عجیبی در گفتن داستان داشته و به واسطه داستان‌هایش شهرت بسیار یافته و آزادی خود را نیز از همین راه به دست آورده است. ازوپ را در یونان آیسوپوس می‌نامیدند.

وی افسانه‌ها و حکایت‌های بسیاری را نوشته که منبع الهام نویسندگان بزرگ جهان نیز گشته است. تحت نام ازوپ افسانه‌های بسیاری منتشر شده است و رد پای آن‌ها در برخی از حکایت‌های سعدی و مولانا نیز دیده می‌شود. برخی از محققین لقمان حکیم را همان ازوپ می‌دانند. بسیاری نیز داستان‌های کلیله‌ودمنه را با قصه‌های ازوپ یکی دانسته‌اند. در قرن پنجم پیش از میلاد، ازوپ به دلیل اهانت به مردم دلفی، از بالای صخره‌ای به پایین انداخته و کشته شد.

عنوان برخی از مهم‌ترین داستان‌های ازوپ عبارت‌اند از چوپان دروغ‌گو، خرگوش و لاک‌پشت، روباه و زاغ، گرگ آمد، داستان خفاش، شیر و موش، کوه نالان، کلاغ و قو، خرچنگ کوچک و خرچنگ بزرگ، فیل‌ها و ماه، موش شهری و موش روستایی، شیر و گاو، کلاغ تشنه، گرگ در لباس گوسفند و الاغ تنبل.

در بخشی از داستان خر و سایه‌اش می‌شنویم:

صبح یک روز قشنگ در یکی از سرزمین‌های آفتابی مشرق زمین مردی اعرابی با خرش دم در یک کاروانسرا ایستاده بود. خر برای کرایه بود و مرد عرب می‌دانست که مسافرهای بسیاری در کاروانسرا خوابیده‌اند و خوشحال خواهند شد که حیوانی به این زیبایی آن‌ها را به صحرا ببرد. موقعی که اعرابی با اطمینان کامل انتظار می‌کشید یکی از مسافرها از کاروانسرا بیرون آمد و خر را که دید پرسید خر را کرایه می‌دهد؟ اعرابی گفت: «بله» و دو مرد بر سر مبلغی که مسافر باید برای گذشتن از بیابان می‌پرداخت به توافق رسیدند. بلافاصله راه افتادند. مسافر باروبنه‌اش بر روی خر بود و اعرابی به دنبال خر راه می‌رفت. اعرابی اهل بیابان بود از آفتاب سوزان آن پروایی نداشت. کاهویی که به اندازه کله‌اش بود می‌خورد و بانشاط به پولی فکر می‌کرد که مسافر در پایان سفر به او خواهد پرداخت. مسافر و خر و اعرابی سه‌تایی رفتند و رفتند اما هر چه از روز می‌گذشت آفتاب سوزان تر می‌شد و رفته‌رفته خسته‌ترشان می‌کرد. مسافر تصمیم گرفت که یکی دو ساعتی استراحت کند بنابراین افسار خر را کشید، پیاده شد و چون دید هیکل خر سایه خوب و خنکی بر روی شن‌ها انداخته است، نشست تا در سایه‌اش بیاساید؛ اما در سایه خر جایی برای اعرابی نماند، بنابراین او ناچار شد زیر آفتاب داغ بنشیند. آنگاه درحالی‌که عرق از پیشانی‌اش فرومی‌چکید لحظه‌ای رنجیده و اخم‌آلود به مسافر خیره شد. ناگهان فکر بکری به سرش زد. چون فنر از جایش جهید. افسار خر را گرفت و چند قدم جلوتر برد، وقتی سایه دیگری بر روی شن‌ها افتاد خود را در وسط آن رها کرد.

مسافر که خوابیده بود با عصبانیت از خواب پرید. جست زد و به‌طرف خر و سایه‌اش رفت؛ اما همین‌که خواست بنشیند اعرابی را او را آنجا راند.: «نه نه خر مال من است پس سایه‌اش هم برای من است.» مسافر با خشم جواب داد: «واقعا که سایه مال توست؟ من خر را کرایه کرده‌ام، پس سایه‌اش هم مال من است.» اعرابی پافشاری کرد: «نخیر این‌طور نیست اگر سایه را هم می‌خواستی باید از اول می‌گفتی آن‌وقت من هم مبلغ بیشتری می‌گفتم.»

فهرست مطالب کتاب صوتی