معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی کباب غاز
برای دانلود قانونی کتاب صوتی کباب غاز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی کباب غاز
کتاب صوتی کباب غاز اثر محمدعلی جمالزاده، اولین نویسنده داستان کوتاه در ایران است. در داستان کباب غاز گوشههایی از زندگی ایرانیان در دورهی مشروطه به صورتی انتقادی و با نثری ساده طنزآمیز و آکنده از ضرب المثلها و اصطلاحات عامیانه بیان شده است.
کباب غاز از مجموعه داستان یکی بود یکی نبود انتخاب شده که از جمله کتابهای فراموش نشدنی در تاریخ ادبیات داستانی ایران است. این اثر در هنگام انتشار سر و صداهای زیادی به پا کرد و سبک کار نویسنده که تازگی داشت واکنشهایی متفاوت را در آن زمان برانگیخت.
محمدعلی جمالزاده در خانوادهای روحانی در اصفهان به دنیا آمد. در هفده سالگی برای تحصیل به بیروت رفت و سپس رهسپار پاریس شد. او نخستین مجموعهی داستانهای کوتاه ایرانی را تحت عنوان یکی بود یکی نبود در سال 1300 منتشر کرد. به اعتبار همین کتاب جمالزاده را آغازگر سبک واقع گرایی در نثر معاصر فارسی و پدر داستان نویسی دانستهاند.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی کباب غاز |
نویسنده | محمدعلی جمالزاده |
راوی | مهدی رضایی، زیبا حاجیان، علی شمسی |
ناشر صوتی | خانه داستان چوک |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۳۰ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |
شخصیتها همه جالب بود، اما شخصیت مصطفی و راوی بهترینها بود.
داستان یک و درمورد کباب غاز موجود در خانه هست که شب عید میخواهند برای ترفیع راوی که صاحبخانه است، سرود کنند دوستان و همکاران او به مهمانی میآیند. بع علت کمبود قاشق و وسایل سرو مهمانها را در دو روز تقسیم میکنند، ولی غافل از اینکه فقط یک غاز دارند!
اطلاعات عامیانهی بسیار زیبایی در داستان وجود داشت، مثل وز زدن روغن اطراف غذا، یا کنسرت آروغ بعد از غذا، یا غاز گل گون و لخت!
مصطفی با شروع داستان وارد شد، جریان داستان را پیش برد و در اوج داستان هم، یعنی آن لحظه که بعد از آن همه ایستادگی برای دست نزدن به غاز، آن جایی که ران غاز را به دندان کشید، و یا انجایی که عرق را با اکراه به جای کنیاک سویسی میخورد، همه جا حضور پررنگ و بامزهای داشت.
و برای توجیح کارش هم گفت؛ زمان قرارومدار و نقشه توبه من گفتی فقط غاز است! نگفتی با روغن فرنگی سرخ شده و در شکمش آلوی برقان جا داده ایم! تو اصرار به توضیحات کردی… پس تقصیر من نبود. تقصیر از شما بود!!! …
سپس صاحبخانه او را با اردنگی از خانه بیرون کرد و گفت که ماشین وزیر به دنبالش آمد و بدون خداحافظی رفت!
و فردا یادش افتاد که همهی لباسهای زیبایش را نیز با شخص استادی بیرون انداخته!!! و جملهی پایانی این دانشان؛ از ماست که بر ماست… واقعا زیبا بود. ممنون دوست عزیزم کتابراه…☘️