معرفی و دانلود کتاب صوتی روشنای خاطره‌ها

معرفی کتاب صوتی روشنای خاطره‌ها

مرتضی سرهنگی، چهره‌ای ماندگار در ادبیات پایداری کشور در کتاب صوتی روشنای خاطره‌ها، مجموعه‌ای از خاطرات جذاب و تاثیرگذار دوران جنگ ایران و عراق را جمع‌آوری کرده است که هرکدام راوی‌ و نویسنده‌ای متفاوت دارند.

درباره کتاب صوتی روشنای خاطره‌ها:

ادبیات پایداری و دفاع مقدس مملو از خاطرات و اتفاقات تلخ و شیرینی‌ست که زنان و مردان رزمنده و درگیر جنگ آن‌ها را روایت کرده‌اند و هرکدام از نگاه خویش به بررسی و شرح این موضوعات پرداخته‌اند. کتاب روشنای خاطره‌ها نیز از چهل روایت کوتاه تشکیل شده که نگارنده‌ی هر یک از آن‌ها بخشی از خاطراتش را در خطه‌های جنوب کشور به تصویر کشیده است.

نام هر یک از این خاطره‌ها که مرتضی سرهنگی آن‌ها را انتخاب نموده و یادداشتی نیز درباره‌شان نوشته است، به ترتیب عبارتند از: «غریبه که نیستید، تاب بی تو، زن سوسنگردی، سفره عقد، تاکسی، اتاق پنجم، باران، پیازپیراهن آبی روشن، خیابان چهل متری، کشیش، پیرمرد کُرد، دختر آوه زین، صدای گریه، کلت خلبان، گنجشک، نامه ها، کیسه های خون، غذای گرم، راه رفتن روی دست، توپ کوره، آهو بره، جیک جیک، دوعیجی، روز شعر، رفیق، غذا، دکل، آشیان، اتاق کوچک، دیوارنوشته ها، کبک ها، نامه، معمار، مار، برادرم حسن، دایی و خواهرزاده، سرباز ارمنی، نان، لاک پشت و آب.»

کتاب صوتی روشنای خاطره‌ها برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خاطرات سال‌های دفاع مقدس علاقه دارید و می‌خواهید با سرگذشت رزمندگان و رنج مردم جنگ زده بیشتر آشنا شوید، شنیدن این کتاب صوتی به شما پیشنهاد می‌شود.

مرتضی سرهنگی را بیشتر بشناسیم:

او یکی از نویسندگان باسابقه و برجسته ادبیات پایداری‌ست که سال‌ها در مطبوعات و دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری فعالیت کرده و آثار مختلفی را به چاپ رسانده است.

مرتضی سرهنگی در سال 1334 در تهران به دنیا آمد و در دوران جوانی رشته علوم اجتماعی را در مقطع کارشناسی نیمه کاره رها کرد و به کار در روزنامه جمهوری اسلامی پرداخت و چندین سال نیز عضو شورای سردبیری روزنامه ایران بود.

سرهنگی با نوشتن کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی موفق شد عنوان کتاب سال دفاع مقدس را کسب کند و برای کتاب پابه‌پای باران نیز مقام اول گزارش نویسی را از آن خود کرد.

برخی از مهم‌ترین آثار این نویسنده عبارتند از: «خرمشهر کو جهان‌آرا، اسم من پلاک است، روزهای خرمشهر، اسم من چفیه است، همه چیز درباره جنگ، خرمشهر خانه‌ی رو به آفتاب، باغ انگور، باغ سیب، باغ آیینه»

در بخشی از کتاب صوتی روشنای خاطره‌ها می‌شنویم:

خیلی ناراحت بودم، زهرا هم ساکت بود. هردو پیاده به طرف پل راه افتادیم. امیدوار بودیم ماشینی از راه برسه و حداقل ما دو تا به اون ور پل برسونه. گرسنگی و خستگی بالا رفتن از شیب پل رو برامون سخت‌تر کرده بود. به زهرا گفتم: تندتر بیا اینجا رو رد کنیم. حرفام تموم نشده بود که صدای انفجار گلوله توپی رو شنیدم. صدای مهیبی بود و موجش برای یک لحظه همه چیز رو در اون طرف لرزوند. از دود و گرد و خاک بلند شده بود، محل اصابت توپ رو تشخیص دادیم. به طرف اون دویدیم؛ توپ توی نخلستون روبه‌روی شط افتاده بود. بین نخل‌ها و خانه‌های محقر روستایی دنبال محل انفجار گشتیم. صدای گریه و زاری زنی ما رو به اون طرف می‌کشوند. هر چی نزدیک‌تر می‌شدیم، صدای شیون واضح‌تر می‌شد.

فهرست مطالب کتاب صوتی