معرفی و دانلود کتاب سفر به فضا

معرفی کتاب سفر به فضا

کتاب سفر به فضا نوشته‌ی حسین عناقه، داستان جذاب چهار مسافر فضایی را شرح می‌دهد که با پیشرفته‌ترین سفینه‌ای که به دست بشر ساخته شده راهی ماجراهای شگفت‌انگیزی می‌شوند.

درباره‌ی کتاب سفر به فضا:

چهار فرد به نام‌های پرفسور رومانو‌، آقای وانگ، دکتر جونز و پرفسور کیان با سفینه‌ی فضایی H.O.3.S راهی سفری دور و دراز می‌شوند. این گروه که همگی از بهترین فضانوردان جهان هستند قصد دارند از کهکشان راه شیری خارج شوند. رمان علمی - تخیلی «سفر به فضا» آینده‌ای دور از جامعه‌ی بشریت را به تصویر می‌کشد و شما با پدیده‌هایی همچون پیشرفت‌های تکنولوژیکی، قصرهای متحرک و... روبرو می‌شوید. حسین عناقه که برای نوشتن این کتاب بر مباحث علمی تکیه داشته است، شما را میهمان داستانی جذاب و شگفت‌انگیز می‌کند. ناگفته نماند این رمان خواندنی به زبان انگلیسی ترجمه شده است و در سایت آمازون وجود دارد.

مطالعه‌ی کتاب سفر به فضا به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

اگر از طرفداران داستان‌های علمی - تخیلی هستند، این فرصت را از دست ندهید و با خواندن کتاب «سفر به فضا» خود را غرق در ماجرایی بی‌همتا کنید.

در بخشی از کتاب سفر به فضا می‌خوانیم:

پرفسور کیان همان‌طور که همچنان به بالا خیره شده بود در ادامه گفت: بشر سالیان سال در این فکر بوده است که آیا امکان سفر به آینده یا گذشته وجود دارد یا خیر. بعضی از دانشمندان این اعتقاد را داشتند که زمان و مکان بُعد مادی دارند و جسم انسان نیز مادی است. لذا روح انسان قادر به رفتن به گذشته و آینده است، اما جسم انسان که عنصری مادی است قادر به رفتن به آینده و یا گذشته‌های دور نیست. در صورتی که سالیان سال است بشر توانسته تا حدودی به آینده سفر کند و حالا نیز ما با این سفینه می‌توانیم به گذشته سفر کنیم و این دستاورد بشر نقطۀ عطفی از پیشرفت بشر تاکنون بوده است.

پرفسور رومانو گفت: چنین پیشرفت‌هایی روز به روز ارزش زمان را کم می‌کند و شاید روزی بیاید که دیگر چیزی به نام زمان و گذر زمان وجود نداشته باشد.

پس از چند دقیقه بحث و گفت‌وگو در‌ مورد زمان و سفر در زمان، همۀ آقایان به خواب رفتند و حدود ساعت چهار بعد از ظهر بیدار شدند. دکتر جونز نگاهی به ساعت سقفی اتاق انداخت و گفت: چقدر خوابیده‌ایم ساعت چهار شده!

پرفسور رومانو گفت: بله خیلی خسته بودیم چقدر هم گرسنه شده‌ایم، صبر کنید تا من یک چیزی بیاورم تا بخوریم.

پرفسور رومانو از ‌روی تخت خود بلند شد، کلید تخت را فشار داد. تخت جمع شد داخل دیوار و بعد کلید دیگری را که روی دیوارۀ اتاق، مخصوص گرفتن غذا بود فشار داد و چهار بستۀ غذایی کوچک را برداشت و به هر یک از آقایان یک بسته داد.