معرفی و دانلود کتاب سایه باف - جلد اول

معرفی کتاب سایه باف - جلد اول

املین استاد سایه‌هاست، اما برای این‌که بتوانی بر سایه‌ها حکومت کنی باید زندگی در اعماق تاریکی را تاب بیاوری. کتاب سایه باف - جلد اول، داستان دختربچه‌ای است که از لحظه‌ی به دنیا آمدنش با سایه‌ی خود هم‌کلام می‌شود و به‌جای این‌که ستاره‌ها به‌صورتِ ناز و معصومِ او لبخند بزنند، تا همیشه از او فرار می‌کنند. مارسی کیت کانلی، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک‌تایمز قرار است در این داستان فانتزی کودکانه، ما را با خود همراه کند تا شاهد یک ماجراجویی تمام‌عیار با املین و دوست و سایه‌ی همیشگی‌اش، دار، باشیم.

درباره‌ی کتاب سایه باف - جلد اول

املین در تاریکی شب به دنیا می‌آید و تاریکی یک هدیه‌ی عجیب‌وغریب اما قدرتمند به او می‌دهد: تسلط بر سایه‌ها! املین در کتاب سایه باف - جلد اول (Shadow Weaver) می‌تواند با دست‌هایش سایه‌های مختلفی بسازد، او می‌تواند با سایه‌ها، پل، اسباب‌بازی و حتی دوستی همیشه همراه درست کند. املین همین کار را هم انجام می‌دهد، او از دل سایه‌ها برای خودش دوستی می‌سازد که همیشه کنار او است و در تمام لحظات زندگی از او محافظت می‌کند. املین اسم دوست عزیز خود را «دار» می‌گذارد؛ اما خیلی زود شرایط تغییر می‌کند و دار از املین می‌خواهد که او را از شر طلسم شب آزاد کند تا او از بند تاریکی رها شود و زندگی آزادانه‌ی خودش را داشته باشد.

مادر و پدر املین در کتاب سایه باف - جلد اول، نوشته‌ی مارسی کیت کانلی (MarcyKate Connolly)، او را مجبور می‌کنند تا به‌خاطر اتفاقات تلخی که در اثر ارتباط املین و دار با دختربچه‌ای در گذشته رخ داده بود، از همه‌ی اطرافیانش پنهان شود و تنهای تنها در خانه و در تاریکی اتاقش زندگی کند. حالا تنها چیزی که برای امیلین باقی مانده است، دوست عزیزش دار است. اما یک روز خانواده‌ای بسیار محترم به خانه‌ی آن‌ها می‌آیند و با والدین املین در مورد یک قول و قرار صحبت می‌کنند. این خانواده قصد دارند تا املین را با خود ببرند و او را از شر اتفاقات شومی که دامن‌گیر سرنوشت او شده، آزاد کنند. املین با شنیدن مکالمات والدینش با این خانواده بسیار نگران و هراسان می‌شود و به این فکر فرو می‌رود که اگر در اثر این اتفاق، او قدرت خود را از دست بدهد چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ درست همین‌جاست که دار، دوست قدرتمند املین، به او می‌گوید که حاضر است برای فرار از این موقعیت به او کمک کند، اما با یک شرط: املین باید دار را به انسان تبدیل کند!

به نظر شما آیا املین حاضر می‌شود به خواسته‌ی دار تن بدهد؟ خب املین به هیچ‌کسی به اندازه‌ی دار اعتماد ندارد و بدون کمک گرفتن از دار، عبور کردن از این مانع تقریبا برای او غیرممکن خواهد شد. املین با اعتماد بسیاری که به دار دارد، خواسته‌ی او را می‌پذیرد، اما زمان زیادی نمی‌گذرد که یک خبر تلخ و شوکه‌کننده به گوش املین می‌رسد: مرد محترمی که به خانه‌ی آن‌ها آمده بود تا به همراه همسرش او را از آن مکان خارج کند، حالا در کما به سر می‌برد! آیا این راهی است که دار برای برطرف کردن خطر انتخاب کرده بود؟! تلاش برای کشتن مرد؟! باور این‌که دار، دوست و همراه همیشگی املین، چنین راهی را انتخاب کرده باشد برای او سخت و دشوار است. حالا املین با دار قدرتمندی مواجه است که در پی بروز نیروهای شیطانی خود است. آیا راهی برای متوقف کردن دار وجود دارد؟ اگر هم راهی وجود داشته باشد، تنها املین است که می‌تواند به همراه دوست خود لوکاس در برابر دار بایستد.

کتاب سایه باف - جلد اول نوشته‌ی مارسی کیت کانلی است. ترجمه‌ی این کتاب را سمانه سعید برعهده داشته است و وظیفه‌ی انتشار این کتاب نیز برعهده‌ی انتشارات ابوعطا بوده است.

درباره‌ی مجموعه کتاب سایه باف

این مجموعه‌ی داستانی فانتزی و ماجراجویانه دربردارنده‌ی داستان دختری به نام املین است. او نیروهای خارق‌العاده‌ای دارد و قادر است تا در دل تاریکی از سایه‌ها اشکال مختلفی درست کند. املین در جلد اول از این مجموعه به نام «سایه باف»، با درست کردن دوستی برای خود به نام دار، خود را وارد جریانات پیچیده‌ای می‌کند که او را مجبور می‌کند تا در نهایت از دست نیروهایی که سخت به دنبال او هستند فرار کند. در جلد دوم از این مجموعه به نام «ستاره‌ی دنباله دار می‌آید»، املین به مبارزه با خانم آیسلینگ می‌رود که قصد دارد تمام بچه‌هایی که توانایی جادویی دارند را بدزدد.

کتاب سایه باف - جلد اول برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانان علاقه‌مند به دنیای داستان‌های فانتزی می‌توانند با مطالعه‌ی این داستان جذاب با املین همراه شوند؛ او دختری جادویی است که می‌تواند با دست‌کاری سایه‌ها هر چیزی که دلش می‌خواهد را برای خود خلق کند؛ از جمله یک دوست خوب که همیشه همراه اوست، اما این دوست سایه‌ای، خیلی زود چهره‌ی واقعی خود را به املین نشان می‌دهد. چهره‌ی تاریک و پلیدی که او اصلا فکرش را هم نمی‌کرد!

در بخشی از کتاب سایه باف - جلد اول می‌خوانیم

لوکاس سرش را کج می‌کند و با کنجکاوی به من نگاه می‌کند. انگشتانم را روبه‌روی صورتم قرار می‌دهم و سایه‌های جنگل را به‌سمت خودم می‌خوانم. ابتدا سایه‌ها می‌لرزند. سپس به پرواز در می‌آیند و مثل دود خود را به نمایش می‌گذارند. حالا نوبت من است که بتوانم این سایه‌های دودی را به شکل‌های مختلف دربیاورم. برای سایه‌ها بدن مجسم می‌کنم؛ دم و چهار پا، پوزه و هر آنچه که آن‌ها را به سگ‌ها شبیه‌تر کند. سپس آن‌ها را زنجیره‌وار پشت‌سرهم قرار می‌دهم تا بتوانند حرکت کنند و آزادانه لذت ببرند. سپس دستانم را مشت می‌کنم و کنار می‌ایستم. از کارم راضی هستم، اما ته دلم قرص و محکم نیست. دستانم عرق کرده است. عرق دستانم را با لباسم تمیز می‌کنم و به لوکاس نگاه می‌کنم. او با تعجب به من نگاه می‌کند. سپس می‌خندد و می‌گوید: «وای! تو می‌تونی با سایه‌ها جادو کنی!»

یک قدم به من نزدیک‌تر می‌شود و از کنار سگ‌های سایه‌ای رد می‌شود و می‌گوید: «دقیقاً مثل جادوی من با نور! اسم این کار چیه؟»
می‌گویم: «سایه‌بافی.» ناگهان شرم تمام وجودم را فرا می‌گیرد.