معرفی و دانلود کتاب رزانا

معرفی کتاب رزانا

کتاب رزانا اثر مای شووال و پر والو، رمانی جنایی و معمایی است که تحقیقات کارآگاه مارتین بِک درمورد قتل زنی به اسم رزانا را روایت می‌کند. جسد این زن در دریاچه پیدا شده و مسیر پرونده به تدریج حقایق نگران‌کننده‌ای را برملا می‌کند. از طرفی بک در زندگی شخصی خود با مشکلات جسمانی و تنش‌های خانوادگی دست‌وپنجه نرم می‌کند. شرایطی که تحت تأثیر ماجرای این پرونده بیش از پیش بغرنج می‌شود.

درباره‌ی کتاب رزانا

مای شووال (Maj Sjöwall) و پر والو (Per Wahlöö) ماجرای رمان رزانا (Roseanna) را با گزارش پیدا شدن جسد زنی در یکی از دریاچه‌های سوئد آغاز می‌کنند، زنی که بعد از تعرض به قتل رسیده و جنازه‌اش به طور اتفاقی پیدا شده است. مسئولیت رسیدگی به این پرونده بر عهده‌ی کارآگاه مارتین بک قرار گرفته و با اینکه این رخداد خیلی سریع گزارش شده اما پرونده پیشرفت چندانی نداشته است. چراکه هیچ کس نمی‌تواند هویت این زن و زمان و مکان دقیق قتل او را تشخیص دهد.

تا اینکه پس از گذشت سه ماه، هویت او از طریق اینترپل مورد شناسایی قرار می‌گیرد و مشخص می‌شود که این زن، گردشگری آمریکایی بوده که در حال سپری کردن یک سفر دریایی در جنوب سوئد بوده است. تحقیقات درباره‌ی این جنایت پرده از این موضوع برمی‌دارد که او در کشتی و به دست یکی از مسافران به قتل رسیده است. اما اینکه هویت قاتل چیست و با چه هدفی اقدام به قتل این زن کرده، همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

بک که زندگی شخصی و کاری‌اش به گونه‌ای غیرقابل اجتناب در هم آمیخته، در نهایت با شهود خود دست به عمل می‌زند. حرکتی که منجر به یک کشمکش دراماتیک می‌شود و اجرای طرحی جسورانه برای به دام انداختن مظنون را رقم می‌زند. درواقع روند حوادث در کتاب رزانا به شکلی رقم می‌خورد که نه تنها قاتل بلکه ماهیت جنایت و پیچیدگی‌های بشری را نیز آشکار می‌کند.

مای شووال و پر والو که هر دو از روزنامه‌نگاران و نویسندگان اهل سوئد هستند، به‌‌عنوان مبتکران داستان‌های پلیسی در این کشور شناخته می‌شوند. آن‌ها در پی همکاری با یکدیگر برای نگارش ده رمان که قهرمان آن کارگاه مارتین بک بوده است، شهرت بسیاری به دست آوردند. کتاب رزانا اولین رمان از این مجموعه محسوب می‌شود که در سال 1965 به انتشار رسید. اثری مهیج و پرکشش که مخاطب را تا پایان داستان مشتاق و هیجان‌زده نگه می‌دارد.

ماجرای رمان رزانا علاوه‌بر درگیر کردن مخاطب در تعلیق‌های پی در پی و گره‌گشاییِ یک پرونده‌ی جنایی، با پرداخت روایتی آرام و واقع‌گرایانه، جزئیاتی از زندگی و روزمرگی‌های کار پلیس ارائه می‌دهد و روحیات تیره‌وتار کارآگاهانی را که زندگی خود را وقف جستجوی جنایتکاران می‌کنند، به شکل مستند به تصویر می‌کشد. این اثر هیجان‌انگیز، پرتعلیق و تأمل‌برانگیز با ترجمه‌ی محمد عباس‌آبادی به فارسی برگردانده شده و انتشارات کتابسرای تندیس برای چاپ و نشر آن اقدام کرده است.

نکوداشت‌های کتاب رزانا

• یک اثر کلاسیک مدرن، پرجنب‌وجوش و از نظر سبک منسجم. شووال و والو ژانر پلیسی را متحول کردند. (هنینگ مانکل، نویسنده‌ی مشهور سوئدی)
• داستانی محکم و به‌ طرز خوشایندی هراس‌آور که بدون یک کلمه‌ی اضافی روایت شده است. (هارپرز)
• یکی از اصیل‌ترین، گیراترین و عمیق‌ترین مجموعه داستان‌های پلیسی‌ای که تا به امروز نوشته شده است. (مایکل کانلی، جنایی‌نویس مشهور آمریکایی)
• تعلیقی سرسام‌آور! هیچ یک از طرفداران واقعی ژانر معمایی نباید رمان رزانا را از دست بدهد. (لس‌آنجلس تایمز)
• شووال و والو بهترین نویسندگان رمان‌های پلیسی در جهان به ‌شمار می‌آیند. (بیرمنگام پست)

اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از کتاب رزانا

• در سال 1967 یک فیلم سوئدی با الهام از رمان رزانا و با همین اسم، به کارگردانی هانس آبرامسون (Hans Abramson) ساخت شد.
• دانیل آلفردسون (Daniel Alfredson)، کارگردان سوئدی، در سال 1993 فیلم رزانا را با اقتباس از این رمان روی پرده برد.

کتاب رزانا برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های پلیسی که از همراهی با کارآگاهان در حل پرونده‌های جنایی لذت می‌برند، مطالعه‌ی رمان رزانا برایشان سرشار از هیجان خواهد بود.

در بخشی از کتاب رزانا می‌خوانیم

ساعت یازده صبح بود و سومین روزی بود که مارتین بک در موتالا به سر می‌برد. زود از خواب بیدار شده بود ولی از این زود بیدار شدن هیچ چیزی عایدش نشده بود. حالا پشت میز کوچک نشسته بود و دفترچه‌اش را ورق می‌زد. چند بار با خودش فکر کرده بود باید به خانه زنگ بزند و به سمت تلفن دست برده بود، ولی این فکرش عملی نشده بود.

درست مثل خیلی چیزهای دیگر.

کلاهش را بر سر گذاشت، در اتاق را قفل کرد و از پله‌ها پایین رفت. هفت روزنامه‌نگار روی صندلی‌های راحتی داخل لابی هتل نشسته بودند و دو کیف دوربین با سه‌پایه‌های تاشده، بسته‌شده با بند، روی زمین بود. یکی از عکاس‌های مطبوعات به دیوار نزدیک در ورودی تکیه داده بود و سیگار می‌کشید. مرد خیلی جوانی بود و سیگارش را به گوشه‌ی دهانش برد و دوربین لِیکایش را بالا آورد تا به داخل نمایاب نگاه کند.

وقتی مارتین بک از کنار آن گروه گذشت کلاهش را روی صورتش کشید و سرش را به‌طرف شانه‌اش خم کرد و مستقیم جلو رفت. این کارش صرفاً غیرارادی بود ولی ظاهراً همیشه یک نفر را می‌آزرد چون یکی از خبرنگارها با لحنی که به طرز عجیبی زننده بود گفت:

«می‌گم، امشب با رهبرهای جستجو شام می‌خوریم؟»

مارتین بک بدون اینکه خودش هم بداند چه حرفی زده زیر لب زمزمه‌ای کرد و راهش را به سمت در ادامه داد. لحظه‌ای قبل از باز کردن در، صدای تلقی را شنید که نشان می‌داد عکاس عکسی گرفته است.