معرفی و دانلود کتاب دلهره دروازه بان هنگام ضربه پنالتی

معرفی کتاب دلهره دروازه بان هنگام ضربه پنالتی

رمانی منحصر به فرد و مهم در ادبیات اگزیستانسیالیسم؛ کتاب دلهره دروازه بان هنگام ضربه پنالتی، اثر پیتر هانتکه، نویسنده‌ی برنده‌‌ی جایزه‌ی نوبل، زندگی مردی انسان‌گریز با نام یوزف بلوخ را روایت می‌کند. بلوخ که سال‌ها پیش دروازه‌بان مطرح و شناخته‌شده‌ای بود، حالا با ترک شغل کسل‌کننده‌ی خود، بی‌هدف در حال پرسه زدن در شهر است؛ اما ماجرا زمانی بغرنج‌تر می‌شود که او بدون داشتن هیچ دلیل خاصی مرتکب قتلی عجیب می‌شود...

درباره‌ی کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه پنالتی

پیتر هانتکه (Peter Handke) نویسنده‌ی برجسته‌ی اهل اتریش است که در طول چند دهه فعالیت خود در عرصه‌ی ترجمه و نویسندگی، جوایز ادبی متعدد معتبری را از قبیل جایزه‌ی ایبسن در سال 2014 و نوبل ادبیات در سال 2019 دریافت کرده است. از هانتکه اغلب به عنوان یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان آلمانی‌زبان در چند دهه‌ی اخیر نام برده می‌شود. کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی (The Goalie's Anxiety at the Penalty Kick)، از مهم‌ترین آثار این نویسنده‌ی مطرح است که در زمان انتشارش در اوایل دهه‌ی 70 میلادی، نام او را بین منتقدین و مخاطبین جدی ادبیات در سراسر جهان بر سر زبان‌ها انداخت.

رمان دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی، روایت‌گر زندگی مردی میان‌سال با نام یوزف بلوخ است. بلوخ که سال‌ها پیش به عنوان یکی از دروازه‌بان‌های محبوب فوتبال آلمان برای خود اسم و رسمی پیدا کرده بود، حالا در دوران سراشیبی زندگی خود، روزهای ناامیدکننده‌ای را پشت سر می‌گذارد. او به تازگی از شغلش که کارگری بود اخراج شده بود؛ یا بهتر آن است که بگوییم این‌طور فکر می‌کرد، زیرا هنگام ورودش به کارگاه، سرکارگر نیم‌نگاهی از روی بی‌اعتنایی به او انداخته بود و همین نگاه سرد برای بلوخ کافی بود که برداشت کند اخراج شده است. پس از ترک کار، بلوخ بی‌هدف در شهر پرسه می‌زند، خرید می‌کند، به سینما می‌رود، مست می‌کند، جذب دختر صندوق‌دار می‌شود و با او رابطه برقرار می‌کند؛ اما تمام این کارها در برانگیختن احساسی واقعی در وجود او ناتوان‌اند. بی‌حسی درونی و دورافتادگی بلوخ از جامعه تا حدی‌ست که او برای فرار از پوچی خود، بدون داشتن هیچ هدف و دلیل خاصی جان یک انسان را در کمال خونسردی می‌گیرد...

پیتر هانتکه در کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی، با زبان منحصر به فرد خود و با کنار گذاشتن قواعد شناخته‌شده و مرسومی که در اغلب رمان‌ها شاهد آن‌ها هستیم، رمان اگزیستانسیالیستی خاص و درخشانی را به نگارش درآورده است. هدف اصلی او در این رمان کوتاه، داستان‌گویی صرف نیست، بلکه تلاشی برای به تصویر کشیدن احساسات پیچیده‌ی درونیِ شخصیت اصلی‌اش، یوزف بلوخ، است؛ مردی که مدت‌هاست از جامعه، آدم‌هایش و قوانین حاکم بر آن فاصله‌ گرفته است. نوع روایت هانتکه و از آن مهم‌تر، اتفاقی که قهرمان داستان با آن درگیر می‌شود، سبب شده است که بسیاری رمان دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی را یادآور کتاب بیگانه از آلبر کامو بدانند.

کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی توسط کیوان خسروی به زبان فارسی ترجمه شده و به وسیله‌ی نشر خوب در اختیار مخاطبین قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه پنالتی

• پیتر هانتکه در کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی، به طور هنرمندانه‌ و شاعرانه‌ای حس ترس را به مخاطب القا کرده است. (نشریه‌ی بوستون گلوب)
• پیتر هانتکه با کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی، به خوبی ثابت کرد که چرا از او به عنوان یکی از بهترین نویسندگان آلمانی‌‌زبان حال حاضر دنیا یاد می‌شود. (نشریه‌ی نیویورک تایمز)

اقتباس سینمایی از کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه پنالتی

ویم وندرس، فیلم‌ساز برجسته‌ی آمریکایی، در سال 1972، با اقتباس از داستان کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی، فیلمی سینمایی با همین نام را کارگردانی کرد. با وجود آن که داستان این اثر سینمایی با کتاب تفاوت‌های بسیاری دارد، فیلمِ وندرس در جلب نظر مثبت اکثر منتقدین و تماشاگران موفق ظاهر گشت.

کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه پنالتی برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به ادبیات اگزیستانسیالیسم از مخاطبین اصلی کتاب دلهره‌ی دروازه‌بان هنگام ضربه‌ی پنالتی، به شمار می‌روند.

در بخشی از کتاب دلهره دروازه بان هنگام ضربه پنالتی می‌خوانیم

پلیس که هم‌زمان نگاهی به کارتِ ‌شناسایی می‌انداخت و نگاهی به صورت بلوخ، گفت کنترلچی شکایت کرده است. اندکی بعد بلوخ تصمیم گرفت عذرخواهی کند. پلیس کارت‌شناسایی‌اش را پس داد و طعنه زد که انگار خیلی اهل سفر است. بلوخ رفتنش را ندید و فوراً دفترچه‌تلفن را به کناری انداخت. کسی فریاد زد. بلوخ سرش را بالا آورد و دید کارگری یونانی داخل کیوسکی روبه‌روی او بلندبلند با گوشی حرف می‌زند. اوضاع را سبک‌سنگین کرد و به نظرش آمد که به‌جای قطار با اتوبوس برود. بلیت را عوض کرد و بعد از اینکه ساندویچ کالباس و روزنامه‌ای خرید، رفت به ایستگاه اتوبوس. اتوبوسی آن جا بود که البته درش قفل بود. راننده‌ها کمی آن‌طرف‌تر ایستاده بودند و حرف می‌زدند. بلوخ روی نیمکتی نشست. خورشید می‌تابید. ساندویچ کالباس را خورد، ولی روزنامه‌ها را گذاشت کنارش؛ می‌خواست برای سفر طولانی‌اش نگهشان دارد.

محل چمدان‌ها در دو طرف اتوبوس تا حد زیادی خالی بود. کمتر کسی با چمدان آمده بود. تا وقتی در پشتی بسته بود، بلوخ مدتی طولانی بیرون منتظر ماند. بعد به‌سرعت از در جلویی سوار شد و اتوبوس حرکت کرد. صدای فریادی از بیرون آمد و اتوبوس بلافاصله ایستاد. بلوخ برنگشت. زن کشاورزی همراه بچه‌اش، که با صدای بلند گریه می‌کرد، سوار شد. داخل اتوبوس بچه آرام شد. بعد اتوبوس حرکت کرد. بلوخ به خود آمد و دید روی صندلی بالای تایر نشسته. به ‌همین ‌خاطر پایش داخل کف قوسی‌شکل آن جا لغزید. برگشت رفت سمت آخرین ردیف صندلی و آن جا نشست. دیگر می‌توانست هر وقت لازم بود راحت از عقب اتوبوس بیرون را نگاه کند. وقتی می‌نشست، بی‌قصد و منظوری به چشمان راننده در آینۀ عقبی نگاه کرد. برگشت تا کیفش را پشت سرش جا دهد و همین فرصتی شد که نگاهی به بیرون بیندازد. تلق‌وتلوق در تاشو بلند شد. مسافران دو ردیف صندلی مقابلش رودرروی هم نشسته بودند، اما در بقیۀ ردیف‌ها مسافران رو به جلو بودند. مسافرانی که پشت سر هم نشسته بودند به‌محض حرکت اتوبوس دیگر صحبت نکردند، اما مسافران روبه‌روی او دیری نگذشت که دوباره سر صحبت را باز کردند.