معرفی و دانلود کتاب داستان آن کلات
برای دانلود قانونی کتاب داستان آن کلات و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب داستان آن کلات
کتاب داستان آن کلات به قلم بهار مومنی، روایتگر داستان مردمیست که با عقاید مختلف در صلح و برادری با هم زندگی میکنند تا آنگاه که سختی پیش میآید و باعث بیاعتمادی آنان به هم میشود و بنیان نابودیشان گذاشته میشود و تنها آن که نشان عشق بر دل دارد در اوج درد توان مبارزه دارد و راهی برای آرامش مییابد.
در بخشی از کتاب داستان آن کلات میخوانیم:
راهب: پس آن زن کیست؟ از آنان است؛ کنار تو چه میکند؟
یوحنا: کودکش به سمتم آمد تا از من نان بخواهد. کودک است، حکم مغول را نمیفهمد. بر او ببخشایید!
راهب: آنان را من حکم نمیکنم تا ببخشایم. اما، گناهِ کردار تو بر من است که همآیینم با تو. باز هم ببخشایم، خشمِ مغول دامان دیگر ترسایانِ کلات را میگیرد. آن سردار شنیده که تو بر حکمش پا گذاشتی.
یوحنا: من فقط میخواستم تکهای نان به کودکی بدهم.
راهب: برای دادن نان مجازاتی هست جدا. اما تو نیّت نزدیک شدن به آن زن را داشتی. نداشتی؟ با او در کومهات بودی؟ زنی و مردی در کومهای تنها؟
یوحنا: این چه سخنی است؟! او شوی دارد. کودکش را نگاه کن!
راهب: گناهت دوچندان شد. امروز ارپهخان حکمی دیگر داد. نشیندهای؟ اگر مردی از ترسایانِ کلات به زنی از آیین دیگر درآید، گردنش بزنند.
یوحنا: من چنین نکردم. چنین حکمی هم نشنیده بودم.
راهب: نشنیده بودی، چون کسی چنین گناهی نکرده بود. اکنون، تو اولین گناهکاری. حکم را من ندادم، مغول داد. کاش میتوانستم جانت بخرم! اما افسوس! من راهبی هستم بیزر. تو گوش به بزرگیِ من نکردی و اکنون سزایش میبینی.
[سربازان مغول شمشیر بر یوحنا میکشند و او عقبعقب میرود. نور میرود. ]
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب داستان آن کلات |
نویسنده | بهار مومنی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 72 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-03-0714-1 |
موضوع کتاب | نمایشنامه خارجی |