معرفی و دانلود کتاب تقدیر تصادفی
برای دانلود قانونی کتاب تقدیر تصادفی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب تقدیر تصادفی
زهرا اخوان پاکدهی در کتاب تقدیر تصادفی روایتگر داستانی واقعی از عشق و دلدادگی دختری بهنام ماهور است. داستان در دوران جنگ عراق علیه ایران یعنی زمانی که پدر ماهور در جبههی جنگ به سر میبرد، رقم میخورد. ماهور دلباخته و شیفتهی پسری بهنام شهریار میشود که از اقوامشان است. ماهور از حس شهریار به خود بیخبر است و مدام این سؤال را که آیا او هم به من علاقمند است در ذهنش مرور میکند. او به توصیهی یکی از دوستانش با منزل شهریار تماس میگیرد تا دریابد که آیا کسی در زندگی او هست یا نه و در کمال ناباوری متوجه میشود که حس میان آنها دوطرفه است. مخالفت پدر ماهور با ازدواج او با شهریار بهخاطر تفاوت در فرهنگ و اعتقادات و همچنین حضور خواستگار دیگر، موانعی را بر سر راه وصال ماهور و شهریار ایجاد میکند.
کتاب تقدیر تصادفی برای چه کسانی مناسب است؟
مطالعهی این کتاب را به علاقمندان رمانهای عاشقانهی ایرانی پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب تقدیر تصادفی میخوانیم
مثل برق گرفتهها دچار شوک شدم، عصبی گفتم این ادکلنو چون لیلا برای تولدم آورد قبول کردم وگرنه قبلش که از طرف شما بود پس دادم. بهتره به من فکر نکنین، همون قدر که شما منو دوست دارین شاید من کسی دیگه رو دوست داشته باشم. تا اینو گفتم حین دور زدن و وارد کوچه شدن با سر رفتیم تو دیوار. سرم منگ بود از برخورد ماشین به دیوار، سعید بعد از بیرون اومدن از شوک با چشمایی به خون نشسته به سمتم برگشت و گفت الهی همونجور که دل منو سوزوندی اونی که دوستش داری دلتو بسوزونه. تا اینو گفت شدت لرزش دستام بیشتر شد و اونقدر از نفرینش عصبی شدم که در رو باز کردم و محکم کوبیدم و رفتم. دستمو به دیوار تکیه داده بودم و با قدی خمیده مسافت مونده به خونمون رو زیر بارونی که نم نم میبارید به سختی طی کردم. وارد حیاط شدم... مامان از دیدن سر تا پای خیسم وحشت زده بیرون اومد و پرسید خاک به سرم چت شده ماهور؟ این چه سر و شکلیه؟ چادرمو برداشتم و درحالی که از سرما میلرزیدم به کمک مامان خودمو کنار بخاری رسوندم.
از اون تاریخ دیگه سعید حتی دنبال خواهرش هم نمیاومد و جوری قیدم رو زد که انگار هرگز نبود و من هم ازین که موفق شده بودم از سرم بازش کنم خوشحال بودم. ظهر به ظهر رفتن من به خونشون هم منتفی شد و در کنار دوستان دیگهام توی مدرسه میموندم تا اینکه بالاخره اون سال هم تموم شد و لیلا قصد رفتن از شهرمون رو کرد و منو برای مهمونی خداحافظی که گرفته بود دعوت کرد. روز مهمونی راهی آدرسی که بهم داد شدم. خونهای که دست کمی از قصر نداشت و سعید جلوی در ورودی خونه مشغول خوش آمدگویی به مهمونها بود. تا منو دید زل زد به چشمهام... با پاهای سنگین تر از خودم از پلهها بالا رفتم و سلام کردم که گفت: این خونه باید خونهی تو میبود نه کسی دیگه. نگاهی به داخل خونه انداختم. از ظاهر وسایل و نو بودنشون مشخص بود جهیزیهی تازه عروسه. سرمو پایین انداختم و گفتم: انشالله خوشبخت بشین.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب تقدیر تصادفی |
نویسنده | زهرا اخوان پاکدهی |
ناشر چاپی | انتشارات ندای الهی |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 174 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-92751-6-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان واقعی ایرانی |