معرفی و دانلود کتاب سکوت مرگبار

معرفی کتاب سکوت مرگبار

زنی مستقل به نام لیزا مک‌دوناف در گیر و دار زندگی شخصی و کاری خود، با حوادث مختلفی مواجه می‌شود. مهم‌ترین این اتفاقات، گم شدن شوهر او است. دونا آندرز در کتاب سکوت مرگبار، فضایی معمایی و دلهره‌آور ساخته است که خواننده را تا انتها میخکوب می‌کند.

درباره‌ی کتاب سکوت مرگبار

زندگی روزمره و بدون اوج و فرود لیزا مک‌دوناف، مشاور شغلی در شرکت اینترنشنال ایر، به شکل ناگهانی با ناپدید شدن مرموز شوهرش دگرگون می‌شود. این زن به افراد بیکار کمک می‌کند تا مسیر شغلی جدیدی بیابند. حالا خود درگیر معمایی شده که نه تنها زندگی شخصی‌اش را تهدید می‌کند، بلکه پرده از رازهای تاریک محل کارش برمی‌دارد. سیل اتفاقات در کتاب سکوت مرگبار (Dead Silence) چگونه به هم مرتبط می‌شوند؟ چه دست‌هایی پشت پرده است؟ دونا آندرز (Donna Anders) یک رمان معمایی جذاب را به رشته‌ی تحریر درآورده است که تا انتها خواننده را درگیر نگه می‌دارد.

بحران از کجا شروع شد؟ شوهر لیزا گم می‌شود؛ اما این تمام ماجرا نیست. هم‌زمان با گم شدن مرد، موجی از نارضایتی در میان مشتریان لیزا شکل می‌گیرد. بسیاری ادعا می‌کنند که شرکت اینترنشنال ایر با آن‌ها برخوردی غیرمنصفانه داشته و پشت پرده اتفاقات مشکوکی در جریان است. آیا گم شدن شوهر و به خطر افتادن موقعیت شغلی لیزا به هم مرتبط است؟ این تعلیق زیبا را می‌توانیم به‌عنوان نقطه‌ی قوت قلم دونا آندرز در نظر بگیریم. شخصیت‌پردازی درست و اصولی کتاب سکوت مرگبار نیز نقطه‌ی قوت دیگری برای این داستان جنایی و معمایی است.

لیزا که دست روی دست گذاشتن را برنمی‌تابد، تصمیم می‌گیرد خودش در نقش یک کارآگاه حرفه‌ای تحقیقات را آغاز کند. اما غافل از اینکه این تحقیقات او را به اعماق تاریکی دنیایی می‌کشاند که هرگز در کابوس‌هایش هم ندیده بود. یکی از نقاط قوت رمان معمایی سکوت مرگبار، این است که خواننده به ذهن لیزا دسترسی کاملی دارد. دونا آندرز رمان رازآلود و نفسگیری را به رشته‌ی تحریر درآورده که با ریتم و سرعت بالایی پیش می‌رود.

سکوت مرگبار در آشفتگی محض: روایت رازآلود دونا آندرز

ما با مطالعه‌ی سطر به سطر کتاب سکوت مرگبار، ترس‌های لیزا را درک می‌کنیم و خود را جای او می‌گذاریم. لیزا زنی با اراده و شخصیت قوی است؛ اما در عین حال، گاهی احساساتی، آسیب‌پذیر و درگیر خاطرات گذشته نیز هست. فکر کردن به گذشته کار شبانه‌روز این زن است و ما را به هم‌دلی با او وادار می‌کند.

با پیشرفت داستان روانشناختی و معمایی سکوت مرگبار، مظنون‌ها یکی یکی ظاهر می‌شوند. همکاران، دوستان، مشتریان، حتی افراد نزدیک به لیزا. هر بار که او به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود، اتفاقی هولناک رخ می‌دهد: قتل، تهدید یا خرابکاری در خانه‌اش. فضای داستان به گونه‌ای طراحی شده است که خواننده مدام در حال حدس زدن باشد. اما دونا آندرز با مهارت تمام، مسیرهای اشتباه و سرنخ‌های گمراه‌کننده را در سر راه خواننده قرار داده و با بازیگوشی او را فریب می‌دهد.

دونا آندرز استاد خلق تعلیق در داستان‌های معمایی است. تا آخرین صفحه از این کتاب هیجان‌انگیز، هیچ‌کس نمی‌تواند با اطمینان بگوید قاتل کیست. هر شخصیت سایه‌ای از شک با خود دارد و با برملا شدن هر حقیقت، سؤالات جدیدی به وجود می‌آید. رمان روانشناسانه‌ی سکوت مرگبار، فقط یک روایت جنایی نیست، بلکه سفری روان‌شناختی به ذهن زنی است که در جست‌و‌جوی حقیقت، با تاریکی‌های درون و بیرون خود مواجه می‌شود.

سیما فلاح، کتاب جنایی سکوت مرگبار را به فارسی ترجمه کرده و انتشارات لیوسا، آن را چاپ و منتشر کرده است.

در نکوداشت کتاب سکوت مرگبار

• یک اثر فوق‌العاده خواندنی که با ریتمی نفسگیر از ابتدا تا انتها خواننده را درگیر می‌کند! (آن رول، نویسنده‌ی داستان‌های جنایی)

کتاب سکوت مرگبار برای شما مناسب است اگر

• به ژانر جنایی و معمایی علاقه‌‌مند هستید.
• مخاطب پیگیر ادبیات آمریکا هستید.
• می‌خواهید یک کتاب رازآلود را در دست بگیرید که جنبه‌های روان‌شناختی و روابط انسانی در آن پررنگ است.
• به داستان‌های معمایی پراتفاق که خیلی سریع پیش می‌روند و ریتم تندی دارند، علاقه‌مند هستید.

در بخشی از کتاب سکوت مرگبار می‌خوانیم

موقعى که لیزا بالاخره به زحمت اتومبیلش را در جایى کوچک میان یک وانت و یک جیپ پارک کرد، باران بند آمده بود. با خود گفت: خیلى شانس آوردم ماشین اسپورت سوار مى‌شم نه از این ماشین‌هاى چهاردر صندوق عقب‌دار؛ وگرنه مجبور مى‌شدم یه مایل اون طرف‌تر از خونه‌ى سام پارک کنم نه یه تقاطع اون طرف‌تر!

ولى به‌محض اینکه اتومبیل را خاموش کرد، نگرانى تمام وجودش را فرا گرفت. هنوز در اثر اتفاقى که بعد از ترک کلیسا برایش افتاده بود، بهت‌زده بود. حداقل بعد از اینکه سوار اتومبیلش شده بود، آن مرد نتوانسته بود او را تعقیب کند.

ولى هنوز شک داشت.

به دور و برش نگاهى انداخت و مورد مشکوکى ندید. چند تقاطع آن طرف‌تر در خیابان اصلى، صداى خودروهاى در حال حرکت در ترافیک به گوشش خورد. دو خانه آن طرف‌تر سگى سیاه علفهاى جلوى خانه را بو کشید، بعد به پیاده‌رو رفت و وارد کوچه‌ى بغلى شد. در آن نزدیکى گربه‌اى در ایوان نشسته بود و آن سگ را نگاه مى‌کرد. لیزا فکر کرد: بعدازظهرى معمولى در حومه‌ى شهر. و به خودش نهیب زد: زود باش راه بیفت، وگرنه از ترس خشکت مى‌زنه و سر جات میخکوب مى‌شى.

لیزا کیف کارش را از فضاى زیر شیشه‌ى عقب اتومبیل برداشت، کیفش را روى شانه‌اش انداخت و از اتومبیل کروکى‌اش پیاده شد و در آن را قفل کرد. دوباره نگاهى به دور و برش انداخت و هیچ کس را ندید. از روى جدول پرید و پایش را در پیاده‌رویى پوشیده از علفهاى هرز گذاشت. همان طور که به طرف خانه‌ى سام مى‌رفت، متوجه شد گِل و لاى روى جوراب‌شلوارى و کتش خشک شده است. ولى کفشهایش هنوز خیس بود و با هر قدمى که برمى‌داشت، شلپ شلپ صدا مى‌داد. تصور حمام آب داغ خیلى دلچسب بود.