معرفی و دانلود کتاب بیرد خون
برای دانلود قانونی کتاب بیرد خون و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب بیرد خون
کتاب بیرد خون به قلم علی اکبر حیدری، نویسنده و فیلمنامهنویس شناخته شده، مجموعهای از سه داستان مستقل با درونمایهی معمایی است. این داستانها تاریخ معاصر ایران را به تصویر میکشند و در عین استقلال، با یکدیگر ارتباط دارند. نقطهی مرکزی این ارتباط را مسئلهی حافظهی فردی و جمعی و درگیری دائمی انسان با فراموشی شکل میدهد.
دربارهی کتاب بیرد خون
علی اکبر حیدری، نویسنده و فیلمنامهنویس، در کتاب بیرد خون، سه داستان کوتاه ارائه میدهد که میتوان گفت همانند دیگر آثار او درونمایههای معمایی دارند. این داستانها که به ویراستاران تقدیم شدهاند، به مسئلهی حافظهی انسان و جدال دائمی با فراموشی در دورههای مختلف زندگی میپردازند. هر یک از داستانهای این مجموعه نمایانگر اهمیت خاطره و حافظه و چالشهای انسانی، چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی، با این مفاهیم است.
داستان اول با صحنهی راندن در جادهای سراسر تاریک و پرپیچ و خم آغاز میشود که هیچ روشنایی و راهنمایی در تمام آن به چشم نمیخورد. استعارهای که بیشباهت به فراموشی نیست، گویی شخصیت در تمام سالهای عمرش، سردرگم و غرق در اضطراب، در چنین جادهای پیش میرفته. در همان خطوط آغازین صحبت از آلزایمر و اضطرارِ جدال با فراموشی خاطرات به میان میآید. حال و هوایی که در دو داستان دیگر نیز دنبال میشود و به نوعی این سه داستان را به هم اتصال میدهد.
در داستان دوم کتاب بیرد خون، مسئلهی فراموشی و حافظه، از حالت فردی فاصله گرفته و به شکلی جمعی مطرح میشود. داستان، روزهای منتهی به انقلاب را به تصویر میکشد. روزهایی که تحت تأثیر ترسها و هیجانهای ناشی از سیل بحرانها و تحولات، نگهداری از حافظهی جمعی به فراموشی سپرده میشود و بسیاری از تصاویر و اسنادی که خاطرهی جمعی انقلاب را در خود ثبت کردهاند، از دست میروند. در واقع، به اقتضای شرایط، آنقدر همه چیز در اکنون اتفاق میافتد که کسی توجهی به از دست رفتن گذشته نمیکند.
در ادامهی کتاب بیرد خون، در داستان سوم، نوعی از سلطهی فراموشی بر حافظه بیان میشود که با ظهور اختلالات در حواس پنجگانه بروز پیدا میکند. لکهی زردی بر قوهی بینایی شخصیت میافتد و همه چیز را پشت پردهی این لکهی زرد از وضوح میاندازد. پایین آمدن کیفیت تصاویری که شخصیت میبیند، به تدریح منجر به حذف این تصاویر از حافظهاش میشود و روند فراموشی آغاز میگردد و ادامهی داستان را منوط به تقلای شخصیت برای یادآوری و حفظ خاطرات میکند.
کتاب بیرد خون، کتابی است که در دل تاریخ معاصر ایران میگذرد و به اهمیت حافظه و نسبتی که حافظهی انسانی با هویت او دارد، میپردازد. بدون حافظه، هویت فردی و جمعی انسانی نیز محو شده و تاریخ و تجربه به کلاف درهم پیچیده و مبهمی بدل میشوند که ارتباطشان را با انسان از دست میدهند؛ به این ترتیب قوهی تعقل و تصمیمگیری انسانی نیز از منطق و معنا تهی میشود.
نشر چشمه کتاب بیرد خون را ذیل مجموعهی جهان تازهی داستان به انتشار رسانده است.
کتاب بیرد خون برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای علاقهمندان به مطالعهی آثار ادبیات معاصر ایران و دوستداران داستان کوتاه مناسب است.
در بخشی از کتاب بیرد خون میخوانیم
از بیرون صدای ماشین آمد. نمیدانستم ساعت چند است. درِ حمام را باز کردم و بیرون رفتم. خیس عرق شده بودم و موهای جلوِ سرم چسبیده بود به پیشانیام. درِ کمد را باز کردم و حولهای روی سرم انداختم. ساعت از دو گذشته بود. از پشت پنجره بابا را دیدم که از ماشین پیاده شد. دست گرفت به درِ ماشین و خم شد روی سقف و چند دقیقه همانطور ماند. هیچکدام از سربازها توی حیاط نبودند. شاید حالش بد بود. باید میرفتم پایین؟ حال توضیح دادن نداشتم که دستم چی شده و احتیاجی به بیمارستان رفتن نیست و ثریا پانسمانش کرده. بابا تلوتلوخوران تا پای پلهها آمد. تا حالا اینطوری ندیده بودمش. همیشه برخلاف مامان خوددار بود و قبل از اینکه کلهاش خیلی گرم شود دست میکشید، اما حالا روی پاهاش بند نبود. توی این اوضاع که مردم تمام بارها و حتی پیالهفروشیها را دربوداغون کرده بودند، کجا رفته بود؟ بهزور از پلهها بالا آمد و روی آخری نشست و سرش را توی دستها گرفت. چه بلایی سر خودش آورده بود؟ با دایی کیوان سر چی دعواش شده بود؟ آن خشم غیرقابلمهار از کجا میآمد؟ بلند شد و راه افتاد. آمدنش توی خانه را ندیدم. خوب شد ثریا رفته بود؛ این روزها چیز عجیب کم ندیده بود.
با حوله سروصورتم را خشک کردم و توی آینه خیره شدم. به انگشت باندپیچیشدهام، به ساعد خراشافتادهام که کشیده شده بود به دیوار وقتِ به عقب نگاه کردن و دویدن. اگر یکی از آن تیرها به من خورده بود… اگر زخمی شده بودم، بیمارستانها قبولم میکردند؟ اگر مُرده بودم، مامان کجا میآمد دنبالم؟ مصطفی رهام میکرد یا با خودش میآوردم؟ اصلاً فرصت نجات دادنم را پیدا میکرد؟
رفتم توی حمام و عکسها را از گیرهها جدا کردم. اینهمه عکس را من گرفته بودم، من که حتی برای خرید تا سر کوچه نرفته بودم و تمام سالهای مدرسه سرویس داشتم و بابا میبردم دانشگاه. عکسها را پهن کردم روی تخت و نگاه کردم. کاش میشد به ایرج هم نشانشان بدهم تا ببیند ارزشش را داشت. عکسها را مرتب چیدم: زنی که بچه بغلش بود، مردی که رگ پیشانیاش بیرون زده بود هنگام فریاد، جوانی که عکس بزرگ آقای خمینی را سر دست بلند کرده بود. مامان اگر عکسها را میدید حتماً تا چند روز حالش خراب بود. عکس مصطفی را برداشتم. چه فاصلهی زیادی را پریده بود. چه اطمینانی توی چهرهاش بود. چهقدر انعکاس پلاکاردهای بزرگ و عکسها توی شیشهی اتوبوس محشر درآمده بود. باید همین حالا نشانش میدادم. پالتو را برداشتم و از پلههای بیرون رفتم پایین. هوا خیلی سرد بود. جلوِ پالتو را کیپ کردم. مصطفی، انگار مویش را آتش زده باشی، از انتهای باغ پیداش شد.
فهرست مطالب کتاب
زیر تیغ
زیباترین غریقهای جهان
تباهیِ لکهی زرد
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب بیرد خون |
نویسنده | علی اکبر حیدری |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 141 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1013-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |