معرفی و دانلود کتاب بهشت تاریک

معرفی کتاب بهشت تاریک

کتاب بهشت تاریک نوشته‌ی باربارا کورن، داستان دختر جوان و زیبایی است که در عمارت بزرگی که به ارث برده زندگی می‌کند و در آن‌جا اتفاقات عجیبی برای او رخ می‌دهد.

داستان بهشت تاریک (Dark Eden)، روایت فراز و نشیب‌های دختر جوان و زیبایی به نام «الیزابت گیلمور» است که در نیویورک زندگی می‌کند. او طی نامه‌ای درمی‌یابد که وارث عمارت بزرگ پیرمردی به نام «انگس هارمر» است. «الیزابت» و «هارمر» حدود بیست سال پیش در «هارمر هاوس» یکدیگر را ملاقات کرده بودند.

این موضوع برای وی عجیب بود تا اینکه به عمارت می‌آید و درمی‌یابد که روح «انگس هارمر» و یک عروس مرده در عمارت وجود دارند. دیگران حرف‌های او را غیرمنطقی می‌خوانند و وکیلش «مارک شوروود» نیز او را متهّم به درگیر بودن با اوهام می‌کند. تا اینکه «الیزابت» در یک شب، در راهروهای مخفی عمارت تاریک، درگیر جدال با مرگ و زندگی با یک روح عصبانی می‌شود و به ماجراهای خطرناکی وارد می‌شود. باربارا کورن (Barbara Kevern) این داستان مهیج را به تصویر کشیده است.

در بخشی از کتاب بهشت تاریک می‌خوانیم:

اینکه مجبور بودم دوباره تنها وارد این خانه شوم، به‌هیچ‌ وجه خوشایند نبود. سعی کردم ذهنم را از فکر جولیا پاک کنم و درعوض به دورنمای شیرین گردش امروز عصر با مارک فکر کنم. بااین‌حال، وقتی وارد خانه شدم و در را پشت سرم بستم، عضلاتم ناخودآگاه گرفت.

هوای دم‌کرده و بوی ناخوشایند فضای خانه بدجوری ورودی تاریک سرسرا را پر کرده بود و از آنجایی که پیش از این از هوای تازه و تمیز جنگل لبریز شده بودم، تحمل آن برایم سخت‌تر شده بود و بیش از پیش آزارم می‌داد. در‌حالی‌که چکمه‌هایم را در می‌آوردم به اطراف نگاه کردم و بسیار مضطرب بودم زیرا حس می‌کردم در این خانه همیشه یک نفر مرا می‌پاید. اینجا شبیه مقبره بود، ساکت و نم‌گرفته با سایه‌هایی که انگار اندک نوری هم که از شیشه‌های لک‌گرفته به داخل نفوذ می‌کرد، می‌بلعیدند.

وقتی بارانی‌ام را درمی آوردم به سایه‌های طبقه دوم خیره شدم. برای اینجا ماندن دچار شک و تردید شده بودم! به‌ هیچ‌ عنوان قصد نداشتم یک شب دیگر را هم در این خانه به تنهایی سر کنم! اگر نمی‌توانستم مارک را با نقشه‌ام همراه کنم، به شهر برمی‌گشتم. اما اکنون مطمئن بودم مارک کمکم خواهد کرد. به احتمال زیاد ایده دزدکی به خانه وارد‌شدن چندان خوشایند او نبود، اما می‌دانستم که می‌توانم به او بفهمانم که چقدر این موضوع برایم مهم است و مطمئن بودم که او کمکم خواهد کرد.

فقط می‌خواستم سر در‌بیاورم اینجا در هارمر هاوس چه خبر است. آیا بانوی سفید پوش واقعاً وجود داشت و یکی از اعضای این خانه بود که من نمی‌شناختمش؟ یا واقعاً روح بود، روح دختر ادیت، جولیا کارتر؟ درضمن چرا ادیت و هارولد درباره روح حرف زدند و بعد انکار کردند؟ امکان داشت از ترس اینکه من دربارۀ این موضوع به مارک حرفی بزنم، منکر همه چیز شده باشند؟