معرفی و دانلود کتاب انگشت جادویی و داستان آسانسور بزرگ شیشهای
برای دانلود قانونی کتاب انگشت جادویی و داستان آسانسور بزرگ شیشهای و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب انگشت جادویی و داستان آسانسور بزرگ شیشهای
کتاب انگشت جادویی و داستان آسانسور بزرگ شیشهای نوشتهی رولد دال، از مجموعه داستانهای عجیب آقای دال، دربردارندۀ قصههایی مصور و جذاب برای کودکان است.
انگشت جادویی (The magic finger)، داستان دختری 8 سالهای را روایت میکند که هر وقت عصبانی میشود سر انگشتش گزگز میکند و تبدیل به انگشتی جادویی میشود و با آن کارهای خارقالعادهای میکند. در این داستان او با انگشتش همسایهاش را که شکارچی ماهری است به خاطر شکار حیوانات تنبیه میکند. این داستان بدون پند و نصیحت، با برانگیختن تخیل و زبانی طنزآمیز به کودک نشان میدهد که پرندهها و جانوران هم زندگی کردن را دوست دارند.
داستان آسانسور بزرگ شیشهای (The great glass elevator)، دربارهی چارلی است که با خانوادهاش سوار یک آسانسور بزرگ اسرارآمیز و فضایی میشوند و ناگهان سروکلهی یک سفینهی فضایی بزرگ پیدا میشود که میخواهد مسافرانش را به اولین هتل فضایی تاریخ برساند.
رولد دال (Roald Dahl)، در داستانهایی که برای کودکان مینویسد، نوعی شوخطبعی پنهان و واقعبینانه به کار میبرد و امید به زندگی، تلاش و نشاط در آثار او موج میزند. او دوست خوب و مهربان بچههاست و کودکان بسیاری با داستانهایش زندگی میکنند و به دنیا لبخند میزنند. داستانهای او با روایتی جذاب، دلنشین و پرداختی ماهرانه، تخیل سازندهی کودکان را تقویت و آنها را به خواندن و شاید نوشتن قصه علاقهمند میکند.
رولد دال که یکی از نویسندگان پرفروش دنیا است. او از کودکی عاشق داستان و کتاب بود. اساس قصههایش را از افسانههایی که مادرش برایش تعریف میکرد به علاوهی ماجراهایی که برای خودش اتفاق افتاده بود میگرفت. از مهمترین آثار او میتوان به «چارلی و کارخانه شکلاتسازی»، «جیمز و هلوی غول پیکر» و «ماتیلدا و داستانهای چشمنداشتنی» اشاره کرد. بیشتر آثار دال به فیلم درآمدهاند.
علاوه بر داستان، او سه مجموعه شعر به نامهای «حیوانات پلید»، «شعرهای دل به همزن» و «شعرهای دست اول» نیز برای کودکان سروده است. فیلمها و انیمیشنهای ساخته شده از داستانهای رولد دال تاکنون مورد استقبال کودکان در سراسر دنیا بوده است. شخصیتهای کودک و خردسال داستانهای دال با آدم بزرگهایی که با آنها بدرفتاری میکنند، در کشمکشاند و معمولاً یک آدم بزرگ خوب با آدمها یا آدم بد داستان میجنگد.
در بخشی از کتاب انگشت جادویی و داستان آسانسور بزرگ شیشهای میخوانیم:
در هتل فضایی هیچ کس در حالت شناور قرار نداشت. دستگاه جاذبه ترتیب آن را داده بود. بنابراین به محض اینکه به هتل فضایی متصل شدند، آقای ونکا، چارلی، پدربزرگ جو و آقا و خانم باکت بدون دردسر از آسانسور بزرگ شیشهای وارد سرسرای هتل فضایی شدند. فقط پدربزرگ جورج و مادربزرگ جورجینا و مادربزرگ جوزفین که بیش از بیست سال پایشان را از تخت پایین نگذاشته بودند و حاضر نبودند عادتشان را کنار بگذارند وقتی دیدند وضعیت شناور بودن از بین رفته، دوباره برگشتند و روی تخت دراز کشیدند و اصرار کردند آنها را با تخت وارد هتل فضایی کنند.
چارلی نگاهی به دوروبر انداخت. فرش سبز کلفتی روی زمین پهن شده بود. بیست لوستر بسیار بزرگ نورانی از سقف آویزان بود. دیوارها از تابلوهای نقاشی گرانقیمت پوشیده بود و صندلیهای راحتی بزرگ و نرمی همه جا به چشم میخورد. ته سالن در پنج آسانسور دیده میشد. همه ایستاده بودند و به این چیزهای لوکس و قشنگ نگاه میکردند. صدای هیچ کس در نمیآمد. آقای ونکا به آنها هشدار داده بود که مرکز کنترل هوستون کلمه به کلمه حرفهای آنها را میشنود، بنابراین باید حواسشان جمع باشد، صدای ضعیف وزوزی از کف سالن به گوش میرسید که سکوت آن جا را ترسناکتر میکرد. چارلی دست پدربزرگ جو را محکم گرفته بود. نمیدانست از این وضعیت خوشش میآید یا نه. آنها وارد بزرگترین وسیلهی ساخت دست بشر شده بودند، باارزشترین دارایی ایالات متحد، و اگر گیر میافتادند، که حتماً این اتفاق میافتاد، معلوم نبود چه بلایی به سرشان خواهد آمد. تا آخر عمر زندانی میشدند؟ حتماً، شاید اتفاق بدتری هم برایشان میافتاد.
آقای ونکا روی کاغذ چیزی نوشت و آن را به همه نشان داد. روی کاغذ نوشته بود: کسی گرسنه نیست؟
سهنفری که روی تخت بودند دست و سرشان را تکان دادند و دهانشان را باز و بسته کردند.
آقای ونکا پشت کاغذ را به آنها نشان داد. نوشته بود: آشپزخونهی این هتل پر از خوردنیهای خوشمزهست. گوشت بره، استیک، بستنی. چنان مهمونی راه بندازیم که نگو.
ناگهان صدای پرطنین وحشتناکی از بلندگویی که معلوم نبود کجا کار گذاشته شده بود بلند شد و گفت: «توجه!» صدا چنان بلند و هولناک بود که چارلی و پدربزرگ جو و دیگران، حتی آقای ونکا از جا پریدند. «آهای هشت فضانورد غریبه با شما هستم. توجه کنید! مرکز کنترل فضایی هوستون تگزاس در ایالات متحد صحبت میکنه! شما بدون اجازه وارد قلمرو امریکا شدهاید! به شما دستور داده میشه فوراً خودتونو معرفی کنید! حالا حرف بزنید!»
فهرست مطالب کتاب
انگشت جادویی
آسانسور بزرگ شیشهای
آقای ونکا خیلی دور میشود (بالا میرود)
هتل فضایی U.S.A
اتصال
رئیسجمهور
مریخیها
دعوت به کاخ سفید
اتفاق ناگوار در آسانسور
کرمهای ورموسی
قورتشان دادند
سفینهی فضایی به خطر میافتد اولین حملهی کرم ورموسی
نبرد کرمها
بازگشت به کارخانهی شکلاتسازی
چگونه ویتامین ونکا اختراع شد
دستور تهیهی ویتامین ونکا
خداحافظ جورجینا
ویتاونک و سرزمین آدمهای منها شده
نجات در سرزمین آدمهای منها شده
پیرترین آدم دنیا
نوزادان بزرگ میشوند
چطور آدمی را از رختخواب بیرون بیاوریم
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب انگشت جادویی و داستان آسانسور بزرگ شیشهای |
نویسنده | رولد دال |
مترجم | علی هداوند |
ناشر چاپی | انتشارات سپاس |
سال انتشار | ۱۳۹۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 242 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-6767-27-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان سرگرم کننده کودک |