معرفی و دانلود کتاب انتقامجو: کتاب دوم مجموعه تبهکاران

معرفی کتاب انتقامجو: کتاب دوم مجموعه تبهکاران

در دنیای کتاب انتقامجو مرز میان قهرمان و تبهکار محو شده است؛‌ وی. ای. شواب داستانی از قدرت، انتقام و انتخاب‌های سخت را روایت می‌کند. این کتاب با طراحی شخصیت‌های پیچیده و ماجراهای نفس‌گیر، شما را به تعمق در موقعیت‌های دشوار دعوت می‌کند. این رمان برنده‌ی جایزه‌ی گودریدز در بخش آثار فانتزی بوده است.

درباره‌ی کتاب انتقامجو

داستان انتقامجو (Vengeful: Villains 2) نوشته‌ی وی. ای. شواب (V. E. Schwab)، در دنیایی روایت می‌شود که مرز میان خیر و شر به‌قدری باریک است که تشخیص درست از نادرست دشوار می‌شود. این کتاب ادامه‌ی داستانی است که در جلد اول آغاز شد و با عمق بیشتر، شخصیت‌های پیچیده و درگیری‌های جدید، مخاطب را به دنیای تاریک و پرتنشی می‌برد.

داستان کتاب انتقامجو از زاویه‌ دیدهای مختلف روایت و بین گذشته و حال جابه‌جا می‌شود. این سبک ممکن است برای همه جذاب نباشد، اما وی. ای. شواب به‌خوبی آن را اجرا کرده است. این تغییر زمان‌ها به هیجان داستان اضافه کرده و پایان‌بندی را قوی‌تر ساخته است. شخصیت‌ها چنان پرداخته شده‌اند که گاهی دوستشان دارید، گاهی از آن‌ها متنفر می‌شوید و گاهی می‌توانید آن‌ها را درک کنید.

ویکتور ویل و الی اور، دو شخصیت اصلی این داستان، حالا دیگر دوستان سابق نیستند؛ بلکه به دشمنانی تبدیل شده‌اند که هرکدام تلاش می‌کنند قدرت خود را تحت کنترل خویش درآورند. ویکتور، که به دنبال تعادل در زندگی‌اش است، قدرتش را ابزاری برای محافظت و کنترل می‌بیند، در حالی که الی با رویکردی تاریک‌تر، از قدرت خود برای تسلط و اعمال نفوذ بر دیگران استفاده می‌کند. این تضاد عمیق میان شخصیت‌ها باعث می‌شود که داستان به طور مداوم خواننده را به چالش بکشد تا به انتخاب‌ها و انگیزه‌های این شخصیت‌ها فکر کند.

با ورود مارسلا ریگینز داستان به سطح جدیدی از هیجان می‌رسد. مارسلینا، زنی که از مرز مرگ عبور کرده و حالا با قدرتی تازه به زندگی بازگشته است، تصمیم می‌گیرد کنترل کامل شهر مریت را به دست بگیرد. او برای رسیدن به اهدافش، دشمنی دیرینه‌ی ویکتور و الی را به نفع خود به کار می‌گیرد و نقشه‌ای دقیق طراحی می‌کند تا آن‌ها را در برابر یکدیگر قرار دهد. مارسلا با هوش و بی‌رحمی‌اش، به یک شخصیت محوری در داستان تبدیل می‌شود و حضور او تمام روایت را به سطحی جدید می‌برد.

وی. ای. شواب در کتاب انتقامجو با استفاده از لحظات پرتنش و پیچش‌های داستانی جذاب، موفق می‌شود توجه مخاطب را کاملاً جلب کند. شخصیت‌ها نیز با جزئیات و دقت پرداخته شده‌اند، به طوری که احساسات و انگیزه‌های آن‌ها واقعی و قابل‌درک به نظر می‌رسد. کتاب انتقامجو که توسط محمد جوادی ترجمه و از سوی انتشارات کتابسرای تندیس منتشر شده است، ادامه‌ای شایسته برای جلد اول این مجموعه محسوب می‌شود. این کتاب با روایت داستانی هیجان‌انگیز و شخصیت‌هایی پیچیده، خواننده را در دنیایی تاریک و پرتنش غرق می‌کند. اگر به دنبال داستانی هستید که شما را درگیر کند و تا پایان با خود همراه نگه دارد، این کتاب انتخابی مناسب خواهد بود.

جوایز و افتخارات کتاب انتقامجو

• پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز؛
• برنده‌ی جایزه‌ی گودریدز 2018؛
• تحسین‌شده توسط منتقدان نشریات کرکس ریویو، پابلیشرز ویکلی و اینترتینمنت ویکلی.

نکوداشت‌های کتاب انتقامجو

• داستانی تاریک و پرکشش که خواننده نمی‌تواند آن را کنار بگذارد. (کرکس ریویو)
• شخصیت‌های واقعی و غیرکلیشه‌ای کتاب انتقامجو خواننده را مجذوب می‌کنند. (پابلیشرز ویکلی)
• شواب یکی از نویسندگان برجسته‌ای است که ژانر علمی تخیلی و فانتزی را متحول کرده است. (اینترتینمنت ویکلی)
• کتابی تازه و بی‌رحم که مخاطب را هم سرگرم و هم به فکر وامی‌دارد. (میرا گرانت)

کتاب انتقامجو برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب انتقامجو برای علاقه‌مندان به داستان‌های تخیلی، پرتنش و سرشار از درگیری‌های اخلاقی مناسب است. اگر از شخصیت‌های پیچیده، روایت‌های چندلایه و ماجراهایی درباره‌ی قدرت و انتقام لذت می‌برید، این کتاب می‌تواند شما را جذب کند.

در بخشی از کتاب انتقامجو: کتاب دوم مجموعه تبهکاران می‌خوانیم

ویکتور درحالی‌که از پله‌های هتل بالا می‌رفت- از آسانسور خوشش نمی‌آمد- هنوز داشت گِل را از چکمه‌هایش می‌تکاند و سیدنی کنارش پله‌ها را دو تا یکی طی می‌کرد. «چرا بری آن‌طور که باید برنگشت؟»

سیدنی نفس‌زنان لبش را جوید و گفت: «نمی‌دانم. سعی می‌کردم بفهمم. شاید... شاید به این دلیل باشد که خارق‌العاده‌ها یک‌بار شانس دوباره داشته‌اند.»

ویکتور با اصرار پرسید: «وقتی سعی کردی او را زنده کنی حس متفاوتی داشت؟»

سیدنی دست‌به‌سینه شد و سر تکان داد. «حس درستی نداشت. معمولاً چیزی مثل ریسمان هست که بتوان آن را گرفت. ولی در مورد او گرفتن ریسمان سخت بود و دائم از دستم لیز می‌خورد. نمی‌توانستم محکم آن را بگیرم.»

ویکتور تا طبقه‌ی هفتم ساکت بود. «اگر مجبور بودی دوباره امتحان کنی...» ولی وقتی به اتاق رسیدند سوالش را قطع کرد. صداهایی آهسته و مداوم از پشت در شنیده می‌شد. ویکتور تفنگ را از پشتش بیرون آورد و کلید را در قفل چرخاند. درِ سوئیت باز شد و فقط پشت سر خالکوبی‌شده‌ی میچ از بالای مبل جلوی تلویزیون ظاهر شد. صداها در صفحه‌ی سیاه و سفید تلویزیون ادامه داشتند. ویکتور آهی کشید، شانه‌هایش پایین آمدند و تفنگ را کنار گذاشت. باید حس می‌کرد که چیزی نبود، باید عدم حضور آدم‌های جدید را حس می‌کرد. او این اشتباه را به حساب حواس‌پرتی گذاشت. سیدنی سریع از کنارش گذشت و وارد آپارتمان شد. آدم‌های داخل تلویزیون با کت و شلوارهای شیک و صداهای آهسته با هم بحث می‌کردند. میچ عاشق فیلم‌های کلاسیک بود. ویکتور بارها در زندان به گونه‌ای ترتیب داده بود که تلویزیون سالن زندان که معمولاً ورزش یا سریال‌های قدیمی پخش می‌کرد، فیلم‌های قدیمی سیاه و سفید پخش کند. ویکتور ناسازگاری‌های میچ را دوست داشت. همین ناسازگاری‌ها او را جالب کرده بودند.