معرفی و دانلود کتاب اشکمهر

معرفی کتاب اشکمهر

کتاب اشکمهر یک رمان ایرانی در ژانر عاشقانه است که به قلم نیره امینی به رشته‌ی تحریر درآمده. این رمان سرنوشت دختری به نام حدیث را بیان می‌کند که به دنبال جدایی از نامزدش تن به ازدواج با پسری ثروتمند به نام اشکمهر می‌دهد. او در این ازدواج دائما با بی‌توجهی‌های شوهرش مواجه می‌شود و تلاش‌هایش برای جلب محبت به شکست می‌انجامند تا اینکه یک روز از رازهای گذشته‌ی همسرش سر در می‌آورد و مجبور می‌شود تصمیم مهمی درباره‌ی زندگی‌شان بگیرد.

درباره‌ی کتاب اشکمهر

کار هر شب حدیث به انتظار کشیدن، تا نیمه‌های شب بیدار ماندن و گریه کردن رسیده بود. او هر شب را تنهای تنها سر می‌کرد و انتظار همسری را می‌کشید که ثروت و امکانات کافی در اختیارش می‌گذاشت اما اهمیت چندانی به احساسات او نمی‌داد. از طرفی، این تنهایی، خود حدیث را نیز دلتنگ نامزد سابقش می‌کرد و بیشتر میان او و همسرش فاصله می‌انداخت. داستان کتاب اشکمهر نوشته‌ی نیره امینی با یکی دیگر از این شب‌های دردآور شروع می‌شود و ما را با خود به دل قصه‌ای دردناک می‌برد.

شخصیت اصلی کتاب اشکمهر، حدیث است که در گذشته نامزد محبوبش را از دست داده و پس از آن با اصرار پدرش با اشکمهر ازدواج می‌کند. اشکمهر پسر ثروتمند اما بیکاری است که به پدرش وابستگی اقتصادی دارد. او نسبت به حدیث و زندگی مشترکشان بی‌توجهی می‌کند و هرگز به احساسات همسرش اهمیتی نمی‌دهد. همه چیز به همین منوال پیش می‌رود تا اینکه یک روز حدیث دفتر خاطرات اشکمهر را پیدا می‌کند و با مطالعه‌ی رازهای گذشته‌ی او، در می‌یابد که دلیل بی‌توجهی‌هایش چیست. این گذشته چه بود و چه کاری از دست حدیث برمی‌آمد؟ آیا او می‌توانست با نیروی قدرتمند گذشته و تاثیرات عمیق آن مقابله کند و اشکمهر را به زندگی‌شان برگرداند؟ با وجود آن راز، آیا اصلا می‌خواست که زندگی‌شان را ادامه بدهد؟

کتاب اشکمهر با قلمی ساده و راحت‌خوان در بیست و دو فصل نوشته شده است و به موضوعاتی همچون عشق نافرجام، ازدواج و گذشته می‌پردازد. کتاب حاضر را انتشارات طلایه به چاپ رسانده و در دسترس مخاطبین مشتاق قرار داده است.

کتاب اشکمهر برای چه کسانی مناسب است؟

اگر شما هم از دوستداران داستان‌ها و رمان‌های عاشقانه‌ی فارسی هستید، مطالعه‌ی این کتاب را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب اشکمهر می‌خوانیم

حدیث ماند و دنیایی از مستأصلی و درماندگی، احساس کرد سردش شده. نمی‌دانست با این پسرِ کم‌سن و سال و سر به هوا چه کند و چگونه رفتار نماید، دختری هم نبود که مشکلات زندگیش را به دیگران بگوید، هر چه بود، بین خودش و اشکمهر بود و در کل دختری کم‌حرف و صبور که خیلی کم ناراحتی‌اش را بروز می‌داد، سرش را آهسته روی میز نهاد و با خود اندیشید: من زندگیمو دوست دارم. پس باید بیشتر صبر کنم.

حدیث همان جا روی صندلی به خواب فرو رفت و اشکمهر هم در اتاق آرمیده بود و تنها صدای باران به گوش می‌رسید. آن‌ها تا چه زمان می‌توانستند به این زندگی سرد و بی‌روح ادامه دهند؟ وقتی که حدیث چشم گشود، هوا روشن شده بود، به سمت اتاق رفت، اشکمهر در رختخواب نبود. سعی کرد فعلا به چیزهای بد نیندیشد و ذهنش را از هر مشغله‌ای پاک گرداند. تصمیم گرفت غذای مورد علاقه همسرش را درست کند. ساعت دو ظهر بود که زنگ تلفن به صدا درآمد اگر مادرش می‌بود، چه؟ با بی‌حالی گوشی را برداشت، حدسش درست بود، مادرش پشت خط بود. اما در مورد کار سؤالی نپرسید و آنها را برای ظهرِ روز بعد دعوت کرد. حدیث با خوشحالی دعوتش را پذیرفت و با خیالی آسوده گوشی را گذاشت، دستی به سر و صورتش کشید، میز غذا را چید و منتظر ماند. اما انتظار بیهوده بود و اشکمهر ساعت چهار به منزل آمد. چهره‌اش شاد به نظر می‌رسید، با خنده‌ای که بر لب داشت گفت: «چه ناهار خوشمزه‌ای.» حدیث لبخندی زد و گفت: «اسمِ اینو ناهار نمیزارن، اسمش غذای سردشده عصرانه‌ست.»

در هر صورت غذای خونگی با غذای بیرون خیلی فرق داره، ببینم تو که ناهار خوردی!

حدیث دلش به حال خودش سوخت که چگونه در تب و تاب آمدن همسرش می‌سوزد ولی او این‌قدر بی‌تفاوت است. با این حال ناراحتی‌اش را بروز نداد و گفت: «آره من ناهار خوردم، این میز رو واسه تو چیده بودم، تو هم که ناهار خوردی، بهتره جمعش کنم.»