معرفی و دانلود کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان

معرفی کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان

کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان، آخرین مجلد از مجموعه‌ی بسیار پرفروش اسطوره نوشته‌ی مری لو، پایانی جذاب و شوکه‌کننده برای داستان مهیج دی و جون است. این رمان نوجوان جذاب، با آرام گرفتن اوضاع در داستان کتاب نابغه آغاز می‌شود، وقتی که دی و جون توانسته‌اند در جمهوری رو به سامان جدید، برای خود جایگاه اجتماعی خوبی دست‌وپا کنند. اما با شیوع یک نوع بیماری خاص، دوباره‌ اوضاع به هم می‌ریزد. این اثر در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار دارد.

درباره‌ی کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان

مجموعه‌ی بسیار محبوب و پرفروش اسطوره، نوشته‌ی مری لو (Marie Lu)، یکی از محبوب‌ترین سه‌گانه‌ها در میان رمان‌های نوجوان است که مخاطبان، با علایق مختلف و متفاوت را به خود جذب می‌کند. کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان (Champion: A Legend Novel)، که آخرین عنوان این مجموعه به شمار می‌رود، درست مثل کتاب‌های اسطوره و نابغه (جلدهای اول و دوم این مجموعه)، پر است از صحنه‌های اکشن مهیج، ماجراهای پیچیده، لحظات احساسی گیرا و اتفاقات پساآخرالزمانی. اگر می‌خواهید جذابیت آخر داستان کتاب‌های قبلی این مجموعه کم نشود، از پاراگراف بعدی بگذرید!

داستان اسطوره - جلد سوم: قهرمان، از جایی شروع می‌شود که بالاخره دی و جون، توانسته‌اند به موقعیتی آرام و ایمن در کشور جمهوری، که در حال اجرای تغییرات مثبت بسیار است، دست یابند. جون، به سمت‌های بالایی در سیاست دست یافته است و دی، به یک افسر نظامی رده‌بالا بدل شده. اما با شیوع نوعی ویروس تازه در کلونی‌ها، اوضاع کشور دوباره به هم می‌ریزد و خطر جنگ به رأس خطرهای ممکن برای جمهوری برمی‌گردد. اما جون، کلید حل این مسئله را در دست دارد. کلیدی که ممکن است برای دی، فرد مورد علاقه‌ی جون، دردسرهای بسیاری درست کند. دی و جون، بر سر این دوراهی سخت چطور عمل می‌کنند؟ باید خواند.

کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان، با توصیفات درخشان، کشش و پیچش‌های داستانی چشمگیر، شخصیت‌هایی که در هر جلد عمق و جذابیت بیشتری پیدا می‌کنند و پایان‌بندی کوبنده‌اش، قطعا یکی از کتاب‌های محبوب نوجوانان خواهد بود. مری لو، در این کتاب هم زبان ساده، روان، روشن و شفاف خود را حفظ کرده است و هم سعی می‌کند جهان داستان خود را هر چه دقیق‌تر و عمیق‌تر به مخاطب نشان‌ دهد. کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان را نیز محمدصالح نورانی‌زاده ترجمه کرده و انتشارات کتابسرای نیک به چاپ رسانده است.

جوایزو افتخارات کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان

• جزو کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز
• یکی از کتاب‌های برتر بوک تک

نکوداشت‌های کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان

• پایان غیرمنتظره‌ی لو، به رابطه‌ی پیچیده‌ی دی و جون، جذابیت بیشتری می‌بخشد. علاقه‌مندان به کتاب‌های اسطوره و نابغه، نمی‌خواهند این کتاب را از دست بدهند. (شارون لارینز، کتابخانه‌ی ایالتی نیوجرسی)
• این کتاب به طرز عمیقی به مضامین اصلی خود که وفاداری، نیاز و رویاپردازی بود پایبند می‌ماند و از تن دادن به پایان‌های ساده‌ای که قابل پیش‌بینی هستند و اجرای ساده‌تری دارند خودداری می‌کند. (ویکلی پابلیشرز)
• ویژگی بارز این مجموعه، اکشن بی‌وقفه‌ی آن به همراه عشق سوزان و (رابطه‌ی پیچیده‌ی) بین جون و دی بوده است که در کتاب سوم، هر دو پرقدرت‌تر عمل می‌کنند. نه دی، نه جون و نه هیچکدام از شخصیت‌های این کتاب، شخصیت کمیک‌بوک نیستند. به همگی با ظرافت پرداخته می‌شود و عمق دارند. این که لو چگونه رابطه‌ی دی و جون را به هم پیوند می‌زند، به قدری با حوصله و احساس شکل گرفته که ممکن است چند قطره اشک (از خوشی یا غم) به چشمانتان بیاورد. (آیلن کوپر)
• این کتاب پایان هیجان‌انگیزی است برای سه‌گانه‌ی دیستوپیایی اسطوره که با وجود غیرقابل پیش‌بینی بودن در جزئیات، انتظار مخاطبان از این ژانر را نیز برآورده می‌کند. این مجموعه همیشه با احترام به ظرفیت مخاطبان خود، از قدرت بالقوه‌اش استفاده می‌کند تا پایان‌بندی رضایت‌بخشی را برای مخاطب به همراه داشته باشد و تکراری نشود. (کرکس ریویوز)

کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان برای نوجوانان علاقه‌مند به رمان‌های علمی ‌تخیلی، مهیج، عاشقانه و ماجرایی بسیار خواندنی است. پیش از خواندن این جلد، جلدهای اول و دوم این مجموعه را مطالعه کنید تا از ماجرای این اثر بیشترین لذت را ببرید.

در بخشی از کتاب اسطوره - جلد سوم: قهرمان می‌خوانیم

با شنیدن صدای آرام تس چشمانم را به زور باز می‌کنم. از بالا به من لبخند می‌زند. چیزی روی سرم فشار می‌آورد و وقتی دستم را به سمت موهایم می‌برم متوجه می‌شوم که بانداژهایی دور پیشانی‌ام پیچیده شده‌اند. دست زخمی‌ام را هم در پارچه‌ای سفید پوشانده‌اند. یک ثانیه‌ی دیگر طول می‌کشد تا بفهمم که در یک ویلچر نشسته‌ام.

سریع می‌گویم: «اذیت نکن دیگه. آخه ویلچر؟» داخل سرم احساس منگی و سبکی می‌کنم، مثل احساس آشنای بیرون آمدن از تأثیر قرص‌های مسکن. «کجاییم؟ چه بلایی سرم اومد؟» «احتمالاً باید وقتی از قطار پیاده شدیم بری بیمارستان. میگن ممکنه این همه فعالیت باعث بروز یه مشکل شده باشه.» درحالی‌که یک سرباز من را در واگن قطار هل می‌دهد، تس کنارم راه می‌رود. می‌توانم پاسکائو و دیگر وطن‌پرستان را پیش روی‌مان ببینم که در حال پیاده شدن از قطار هستند. «توی لس‌آنجلسیم. اومدیم خونه.»

می‌پرسم: «ایدن و لوسی کجا هستن؟ خبری ازشون داری؟»

تس پاسخ می‌دهد: «اون‌ها از قبل رفتن به آپارتمان موقتت توی منطقه‌ی روبی.» یک لحظه ساکت می‌ماند. «فکر کنم حالا دیگه باید به مناطق جواهرنشان بگی خونه.»

خانه. درحالی‌که از قطار خارج می‌شویم و همراه بقیه‌ی سربازان روی سکو جلو می‌رویم، ساکت می‌مانم. لس‌آنجلس مثل همیشه گرم و خوش‌آیند است. نور زرد و عصرگاهی خورشید پاییزی باعث می‌شود چشمانم را باریک کنم. نشستن روی ویلچر برایم شدیداً غریب و آزاردهنده است. میلی ناگهانی به این دارم که روی پاهایم بپرم و ویلچر را روی ریل قطار پرتاب کنم. من یک دونده‌ام قرار نیست روی این صندلی مسخره بنشینم و این‌ور و آن‌ور بروم. و این بار بدنم به خاطر فعالیت بیش از حد عکس‌العمل نشان داده؟ با درک اینکه تا چه اندازه ضعیف شده‌ام دندان‌هایم را روی هم فشار می‌دهم. تشخیص آخر دکترم را به یاد می‌آورم. یک، یا شاید دو ماه. تعداد دفعات سردردهای شدیدم که بیشتر از قبل شده.