معرفی و دانلود کتاب اسطوره - جلد اول

معرفی کتاب اسطوره - جلد اول

کتاب اسطوره - جلد اول، از مجموعه‌ی بسیار تحسین‌شده‌ی اسطوره اثر مری لو است. داستان این رمان نوجوان مهیج، جذاب و عاشقانه، روایتگر ماجراهای دختر و پسری است که در یک دیکتاتوری خیالی به نام جمهوری زندگی می‌کنند. جون، دختری از طبقه‌ی اشراف است که برای تبدیل شدن به یک افسر رده‌بالا آموزش می‌بیند و دی که در خانواده‌ای فقیر رشد یافته، تحت تعقیب‌ترین خلافکار کشور است! در این اثر، اتفاقاتی پیچیده آن‌ها را در مقابل هم قرار می‌دهد.

درباره‌ی کتاب اسطوره - جلد اول

کتاب اسطوره - جلد اول (Legend)، همان‌طور که از نامش پیداست، اولین جلد از مجموعه‌ی بسیار پرفروش و جذاب اسطوره نوشته‌ی مری لو (Marie Lu) به شمار می‌رود. نابغه و قهرمان، جلدهای بعدی این مجموعه‌اند. داستان پیچیده و مهیج رمان نوجوان اسطوره - جلد اول، نه‌تنها برای خوانندگان نوجوان، بلکه برای بزرگسالان علاقه‌مند به رمان‌های علمی تخیلی و هیجان‌انگیز، پرکشش است.

داستان در دل یک کشور خیالی در غرب امریکا رخ می‌دهد: جمهوری. جمهوری، کشوری است که مدام با همسایه‌های خود در جنگ به سر می‌برد. اوضاع داخلی کشور هم هیچ خوب نیست. با این حال، سردرمداران، با بازی‌های روانی سعی در گیج کردن مردم و پوشاندن حقایق و رازهای تلخ از آن‌ها دارند. در این بستر، دو نوجوان پانزده ساله، دو نابغه‌ی قدرتمند، روبه‌روی هم قرار می‌گیرند. دی، پسری از محله‌ی فقیرنشین است که او را به‌عنوان تبه‌کارترین فرد در کشور می‌شناسند. همه جا، تبلیغاتی برای پیدا کردن و تحویل دادنش به حکومت وجود دارد و برای یافتن هر رد و نشانی از او، جایزه گذاشته‌اند. از طرف دیگر، جون، دختری از خانواده‌‌ای سطح بالا و بسیار ثروتمند است که از کودکی آموزش می‌بیند تا به افسری بسیار رده بالا تبدیل شود. پس از رخ دادن اتفاقاتی، جون، به دنبال دستگیری و انتقام از دی است اما این تازه اول ماجرای پرفرازونشیب و تکان‌دهنده‌ی آن دو در رمان اسطوره - جلد اول است.

کتاب اسطوره - جلد اول، با شخصیت‌‌های عمیق و دوست‌داشتنی، کشش داستانی بسیار زیاد، صحنه‌های اکشن متعدد، موقعیت‌های احساسی پیچیده و گیرا و درون‌مایه‌ای اثرگذار، قطعا یکی از بهترین رمان‌هایی است که نوجوانان را با انواع علایق به خود جذب می‌کند. این کتاب، که قرار است به مجموعه‌ای تلویزیونی نیز تبدیل شود، درباره‌ی شجاعت، صداقت، حقیقت و مفاهیم اجتماعی پیچیده‌ی دیگر، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. نسخه‌ی زبان اصلی کتاب اسطوره - جلد اول، با نثری بسیار روان و گیرا به انتشار رسیده و محمدصالح نورانی‌زاده به همان خوبی آن را به فارسی برگردانده و نشر کتابسرای تندیس آن را به چاپ رسانده است.

جوایز و افتخارات کتاب اسطوره - جلد اول

• برنده‌ی جایزه‌ی گودریدز چویس
• نامزد بهترین کتاب علمی تخیلی و فانتزی برای کودک و نوجوان از دید مخاطبان گودریدز
• کتاب پرفروش نیویورک تایمز

نکوداشت‌های کتاب اسطوره - جلد اول

• یک داستان عاشقانه‌ی اکشن و پر از جزئیات مبتکرانه! (لس‌آنجلس تایمز)
• ترکیبی از ژانرهای علمی تخیلی و اکشن (با اشاره‌هایی به لحظات عاشقانه‌ی بالقوه در داستان) با ریتمی تند که مخاطبان دختر و پسر را به یک اندازه جذب می‌کند. اولین اثر لو توانسته با موفقیت از یک سریال بسیار پرطرفدار بزرگسالان تقلید کند اما همچنان به لحن خود پایبند بماند. (بررسی ستاره‌دار وویا)
• تریلری عاشقانه در دنیایی پساآخرالزمانی که در آن هیچ چیز آن طور که به نظر می‌رسد نیست. زمین گذاشتن کتاب اسطوره - جلد اول، سخت است و فراموش کردنش سخت‌تر! (کامی گارسیا، نویسنده)
• یک تریلر هیجان‌انگیز در لس‌آنجلس ویران‌شده در آینده. این کتاب هشداری در مورد آینده‌‌ای ویران از بدی‌های امروز نیست، بلکه فقط نوعی ماجراجویی سینمایی است که قهرمانان دوست‌داشتنی و جذابی را دنبال می‌کند. (کرکس ریویوز)
• جزئیات جذاب باعث می‌شود به خواندن کتاب ادامه دهید و به دنبال ادامه‌ای قوی برای این کتاب باشید... (بوک‌لیست)

کتاب اسطوره - جلد اول برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب اسطوره - جلد اول برای نوجوانان و حتی بزرگترهایی که به ژانرهای مهیج، ماجرایی و عاشقانه علاقه دارند جذاب و خواندنی است.

در بخشی از کتاب اسطوره - جلد اول می‌خوانیم

دنیا مات و در هم است. تفنگ‌ها و صداهای بلند و سطلی از آب یخ را که روی سرم ریخته شد به یاد می‌آورم. بعضی وقت‌ها صدای چرخش کلیدی در قفل را می‌شنوم و بوی فلزمانند خون را حس می‌کنم. ماسک‌های ضدگازی را می‌بینم که از بالا به من نگاه می‌کنند. کسی پیوسته جیغ می‌کشد. همواره صدای ناله‌ی آژیر خودروی درمانی ارتش را می‌شنوم. دلم می‌خواهد خاموشش کنم، سعی می‌کنم کلیدش را پیدا کنم اما بازوهایم حس عجیبی دارند. نمی‌توانم حرکتشان بدهم. دردی وحشتناک در پای چپم باعث می‌شود گونه‌ها و چشمانم همواره خیس اشک باشند. شاید کل پایم را از دست داده باشم.

لحظه‌ای که سروان به مادرم شلیک کرد مثل فیلمی که روی یک صحنه گیر کرده باشد پشت سر هم در سرم تکرار می‌شود. نمی‌فهمم چرا از سر راه کنار نمی‌رود. سرش داد می‌زنم که حرکت کند، روی زمین بنشیند، هر کاری بکند؛ اما فقط آن جا می‌ایستد تا گلوله به او بخورد و بعد روی زمین می‌افتد. صورتش مستقیماً به سمت من است، اما این تقصیر من نیست. نه.

بعد از زمانی که به نظر تا ابدیت طول می‌کشد، حواسم سر جایش می‌آید. چقدر طول کشیده؟ چهار یا پنج روز؟ شاید یک ماه؟ به هیچ‌وجه نمی‌دانم. وقتی بالاخره چشمانم را باز می‌کنم، متوجه می‌شوم که در سلولی کوچک و بدون پنجره هستم که از چهار دیوار فولادی تشکیل شده است. سربازانی در دو سمت دری فرو رفته و کوچک ایستاده‌اند. صورتم را در هم می‌کشم. زبانم ترک خورده و مثل استخوان خشک شده است. قطرات اشک‌ روی پوستم خشک شده‌اند. چیزی که مثل دستبندهای فلزی است دستانم را محکم به پشت یک صندلی بسته است، یک لحظه طول می‌کشد تا متوجه شوم که خودم روی آن صندلی نشسته‌ام. موهایم به شکل دسته‌های چسبناک جلوی صورتم پخش شده است. خون جلیقه‌ام را پوشانده است. ترسی ناگهانی من را در بر می‌گیرد: کلاهم. لو رفته‌ام.