معرفی و دانلود کتاب از هپروت تا دلدادگی

معرفی کتاب از هپروت تا دلدادگی

با انیس لودیگ در کتاب از هپروت تا دلدادگی همراه شوید تا روایتی دلنشین از عشق و زندگی و امید بخوانید. کتاب پیش رو داستان زنی را روایت می‌کند که زندگی‌اش دستخوش تغییراتی می‌شود که بارها او را به ورطه‌ی ناامیدی می‌رساند. این کتاب در سال 2011 برنده‌ی جایزه‌ی کتاب محبوب خوانندگان زن امروز شده است.

درباره‌ی کتاب از هپروت تا دلدادگی:

ماری سی‌ساله است و خصوصیاتی منحصر به خود دارد. او شخصیت اصلی‌اش را پشت ظاهری خشک و جدی پنهان کرده است. کتاب از هپروت تا دلدادگی (Marie d'en haut) داستان تغییراتی است که در زندگی این زن جوان پیش می‌آید.

انیس لودیگ (Agnès Ledig) داستان را از زمانی پیش می‌برد که افسر پلیسی به نام اولیویه برای انجام تحقیقات ناگهان وارد خانه‌ی ماری می‌شود. ماری با او به‌طرزی خشن برخورد می‌کند و خیلی زود چهره‌ی مستبدش را عیان می‌کند. اما با وارد شدن غیرمنتظره‌ی اولیویه به زندگی او، رابطه‌ی ماری با دخترش، سوزی، و بهترین دوستش، آنتوان، دستخوش تحولاتی می‌شود که سرشار از عشق، شکست، ناامیدی و درعین‌حال امید به آینده است.

رمان از هپروت تا دلدادگی موفق شده تا در سال 2011 برنده‌ی جایزه‌ی کتاب محبوب خوانندگان زن امروز شود.

کتاب از هپروت تا دلدادگی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر دوست دارید رمانی سرشار از عشق و زندگی بخوانید، این کتاب مناسب حال‌وهوای شماست.

با انیس لودینگ بیشتر آشنا شویم:

نویسنده‌ی فرانسوی کتاب حاضر نویسندگی را از سال 2005 آغاز کرده است و نخستین رمان او، «از هپروت تا دلدادگی»، در سال 2011 منتشر شد. انیس لودینگ از آن زمان به بعد کتاب‌های بسیاری نوشته که با استقبال خوانندگان روبه‌رو شده‌اند و رمان «کمی قبل از خوشبختی» او هزاران نسخه در فرانسه به فروش رسیده است.

از این نویسنده کتاب‌های «با او برو»، «فردا دیر است»، «در میان همهمه‌ی برگ‌های رقصان»، «کمی قبل از خوشبختی» به فارسی برگردانده شده‌اند.

در بخشی از کتاب از هپروت تا دلدادگی می‌خوانیم:

این زن در عرض سه دقیقه، مرا جلوی چشم نصف بچه‌های گروهم سکه‌ی یک پول کرد، آن هم گروهی که تا شب نرسیده، داستان را تمام‌کمال کف دست بقیه می‌گذارند. حالا می‌توانم با خیال راحت آرزوی اینکه مرا جدی بگیرند، به گور ببرم. تکلیف این فقره، یکسره شد. ممنون خانم! کمی به هم نمی‌آید. آن اخلاق سگی و این اندام آهو را می‌گویم. یا شاید هم این آهو، ماده‌شیری را قورت داده. برای یک بار هم که شده. زنجیره‌ی غذایی طبیعت، برعکس عمل کرده. البته معلوم است برای اینکه آدم، تنهایی اینجا، زیر این پونز نقشه‌ی جغرافیایی دوام بیاورد و از پس یک گله گاو هم بربیاید، باید هم شجاعت و قاطعیت قابل‌توجهی داشته باشد. اصلاً جُربزه همین است دیگر. به‌خصوص که گاوهایش اسکیزوفرن هم باشند.

بااین‌حال، از روبه‌رو زیباست و از پشت سر، خوش‌تراش. این خرِ مانور مغز خودپسند من است که حالا مثل یک ایتالیایی در ساحل دریا سوت می‌کشد. سورپرایز موردنظر باید همین باشد. برنامه این بود که چشم من به جمال ننه‌قمری با لباس گل‌منگلی و پیش‌بند چهارخانه روشن شود. از همان‌هایی که توی کاتالوگ مجله‌های لباس زنانه پیدا می‌شوند. مادلن برای تمیز کردن خانه، گاهگاهی یکی از آن‌ها سفارش می‌داد. آن‌وقت، من وقتی‌که او خوابیده بود، با چراغ‌قوه‌ام، زیر پتو آن را ورق می‌زدم تا مرا حین ارتکاب جرم گیر نیندازد. به این می‌گویند مغز مردانه‌ی غافلگیرشده یا گرسنه. راستی چند وقت است که...؟ خوب، امروز صبح باید آن مرد را پیدا کنم. کشیش از او شکایت کرده. یکشنبه‌ی آینده هم موعظه نخواهد کرد، مگر اینکه معجزه‌ای بشود. آخر این مرد بدجوری او را کوبیده است.