معرفی و دانلود کتاب آبی کم جان
برای دانلود قانونی کتاب آبی کم جان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آبی کم جان
محمدعلی دستمالی در نُه داستان کتاب آبی کم جان، روی مسائلی تمرکز میکند که دغدغههای انسان امروزی هستند: عشق، سینما، کمبود آب، بحران عاطفی و بیماری. او در این مجموعه داستان به نوعی فرم متفاوت داستانی میرسد؛ همین فرم و سبک جدید نیز جایزهی ادبی فرشته را برای او به ارمغان آورده است.
دربارهی کتاب آبی کم جان
محمدعلی دستمالی از آن نویسندههایی است که از داستانهایش بهراحتی میتوان به روحیهی دغدغهمند او پی برد. او در کتاب آبی کم جان از کرونا، عشقهای نافرجام، زندان، بحرانهای عاطفی انسان، کمبود آب، طلاق و... میگوید. موضوعاتی که شاید بسیاری با آن درگیر شده باشند. این نویسنده از زاویهای به این مسائل نگاه میکند که شاید هیچکس به آنها توجه نکرده باشد: دندان شکستهی قوامالسلطنه، چشمان سر بریدهی اسب در فیلم «پدرخوانده»، چند سیلابی بودن نام انسانها و...
داستان «نیشابور که دریا ندارد» در سال 1398 جایزهی ادبی فرشته را از آن خود کرد. شخصیت اصلی این داستان، میرزا رضا، معشوقی به نام ساغر دارد. او از تهران به هر جای جهان میرود تا بالاخره روزی، ساغر را از آن خود کند. داستان «کات به چشمان اسب» روایت کسی است که به سینما و بهویژه فیلم پدرخوانده ارادت زیادی دارد و آثاری از این دست، الگوی تهدید و قتل را در ذهن او تغییر دادهاند. در سومین داستان کتاب آبی کم جان به نام «دندان حضرت اشرف»، دربارهی شخصی میخوانیم که میخواهد سریالی تلویزیونی دربارهی یکی از مشهورترین شخصیتهای سیاسی تاریخ معاصر ایران، قوامالسلطنه بسازد؛ اما از زاویهای دیگر. محمدعلی دستمالی با این داستان رتبهی دوم جایزهی صادق هدایت را از آن خود کرد.
به نظر شما کسی که به تعداد سیلابها یا بخشهای اسم هر آدمی اهمیت میدهد، چه نوعی زندگیای دارد؟ محمدعلی دستمالی در چهارمین داستان کتاب آبی کم جان با نام «پچپچ با دلبر تکسیلابی»، داستان چنین شخصیتی را روایت میکند. داستان کوتاه «آبی کمجان» از دید شخصیتی روایت میشود که به بیماری کرونا مبتلا شده؛ اما نمیداند کجاست. دیگر داستانهای کتاب عبارتند از: باغ یشمی، محاکات یک فراری، چشمه را چرا میبری و دست دوم.
کتاب آبی کم جان سومین مجموعه داستانی است که از این نویسنده، شاعر و روزنامه نگار منتشر میشود. او در سال 1389 مجموعه داستان «اسبی برای مردن» را به چاپ رساند، سال 1397 دست به انتشار کتاب «تبعید به بالکنها» زد و جدیدترین کتابش را انتشارات هیلا، زیرمجموعهی انتشارات ققنوس، روانهی بازار کرده است.
جوایز و افتخارات کتاب آبی کم جان
- داستان «نیشابور که دریا ندارد» برندهی جایزهی ادبی فرشته در سال 1398
- داستان «دندان حضرت اشرف» برندهی جایزهی ادبی صادق هدایت در سال 1399
کتاب آبی کم جان برای چه کسانی مناسب است؟
اگر داستانهای کوتاه نویسندگان معاصر ایرانی را دنبال میکنید، حتماً کتاب آبی کم جان را بخوانید.
در بخشی از کتاب آبی کم جان میخوانیم
پدربزرگ، قبل از مرگ، در جمعهاى خانوادگى گفته بود: «آقاجان! تلگراف محرمانه زده بودن به مرحوم کلنل پسیان. خب ... کلنل هم به هر کسى اعتماد نمىکرد. من همیشه دست راستش بودم. دوتامون از اون مرتیکه قوام بدمون مىاومد. والى ظالمى بود. به حساب الآن استاندار بود ولى شاه رو هم قبول نداشت. آقاجان! یک دریا ثروت جمع کرده بود. یک دریا. دیدم صورت کلنل با خوندن کاغذ تلگراف بشاش شد. پرسیدم: کلنل خبر خوشیه؟` گفت: نخستوزیر دستور داده والى رو کتبسته بفرستیم پایتخت.` آقاجان! دیگه من منتظر دستور نشدم. کلنل اصلاً عادت نداشت به من دستور بده. همیشه مىگفت: این آدم بهظاهر ژاندارمه ولى جنمش از سروان هم بیشتره.` آقاجان! رفتیم جلو عمارت والى. گرفتیم کتبسته بردیمش پاسگاه. قوام همهش فحش مىداد. یه فرمانده یاور بىعرضه داشتیم. جرئت نداشت چیزى بگه. ولى من رفتم جلو نعره کشیدم. گفتم: مرتیکه فکر کردهاى کى هستى؟` با این کف دستى که اندازه یه پاروى کوچیکه، اول یه سیلى زدم. بعد با مشت، طورى زدم توى فک قوام که دندون طلاش شکست افتاد روى زمین. دیدم یکى از سربازها دندون رو برداشت رفت بیرون. من هم رفتم دنبالش. گفتم یا دندون والى رو رد مىکنى بیاد، یا دندون خودتم مىندازم جلو پات. گلاویز شدیم. هر کارى کردم، دندون رو نداد. گفتم: تو مگه نامزد ندارى؟` گفت: چرا. دارم.` دست کردم توى جیبم. یه شیشه عطر درجه یک درآوردم. گفتم: این رو ببر براى نامزدت. دندون رو بده به من.`» چه معاملهاى بوده در آن شب تاریک! عطر در برابر دندان حضرت اشرف. میرزا کودک بود وقتى که این روایت پر از غلو را از پدربزرگ شنیده بود. اگر الآن زنده بود، به او مىگفت: «بسه دیگه. آبرومون رفت. ول کن این دندون لامصب رو.»
حکماً پدربزرگ مىگفت: «تو مىدونى اون مرتیکه چه ظالمى بود؟ یه دریا ثروت جمع کرده بود. چیه؟ نکنه چهار تا کتاب خوندى عاشقش شدى.»
میرزا هم مىگفت: «عاشق کدومه؟ اصلاً گور باباش. دو تا دستهاش بسته بوده. خدا رو خوش مىآد بزنى توى فک آدم دستبسته؟»
فهرست مطالب کتاب
نیشابور که دریا ندارد
کات به چشمان اسب
دندان حضرت اشرف
پچپچ با دلبر تکسیلابى
باغ یشمى
آبىِ کمجان
محاکات یک فرارى
چشمه را چرا مىبرى؟
دستدوم
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آبی کم جان |
نویسنده | محمدعلی دستمالی |
ناشر چاپی | انتشارات هیلا |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 119 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-6662-20-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |