معرفی و دانلود کتاب خواب و فراموشی

معرفی کتاب خواب و فراموشی

ویلیام دین هاولز با نگارش کتاب خواب و فراموشی رمانی کوتاه، روانشناختی و رئالیستی را پیش چشم خواننده‌اش گذاشته است. همه چیز از ایستگاه قطاری در سن‌رموی ایتالیا آغاز می‌شود. دکتر لنفییر، روانپزشکی آمریکایی است که برای استراحت به ایتالیا سفر کرده و در راه با یک مرد و دخترش آشنا می‌شود. دختر که حادثه‌ای هولناک را تجربه کرده، اکنون نمی‌تواند کسی را به یاد بیاورد. حتی اگر عاشق او باشد!

درباره‌ی کتاب خواب و فراموشی

همه‌چیز در سواحل ریویرای ایتالیا آرام و زیبا به نظر می‌رسد اما این فقط ظاهر ماجراست. دکتر متیو لنفییر، روانپزشک جوان آمریکایی، در ایستگاه قطار سن‌رمو با دختری زیبا و مرموز به نام نَنی جرالد و پدر نگرانش آشنا می‌شود. چیزی درباره‌ی این دختر عجیب است، انگار نمی‌داند چرا اینجاست، پدرش را نمی‌شناسد و تنها چیزی که می‌تواند به خاطر بسپارد، لحظه‌ی اکنون است. ننی، پس از پشت سر گذاشتن شوکی هولناک، حافظه‌اش را از دست داده و هر دیدار برایش مانند اولین دیدار است، هر خداحافظی هم ابدی است. متیو لنفییر بین خودش و این دختر پیوندی مرموز احساس می‌کند و می‌خواهد تلاش کند تا راهی برای درمان حافظه‌ی آسیب‌دیده‌ی ننی پیدا کند.

ویلیام دین هاولز فضای رمان را با جزئیاتی واقع‌گرایانه بازسازی کرده، می‌توان با آن در پیاده‌روی‌های ساحلی زیر درختان و گشت‌وگذار در روستاها غرق شد و ترکیبی ملایمی از رمانتیسم و تعلیق روانشناختی را احساس کرد. بین متیو و ننی، عشقی جوانه می‌زند. اما موانع کم نیستند. فراموشی ننی مثل دیواری نامرئی رابطه‌ی او و متیو را به چالش کشیده است و خواننده را به فکر وا می‌دارد که آیا عشق می‌تواند فراموشی را ترمیم کند؟

خواب و فراموشی؛ کندوکاوی در هویت و حافظه

برای ویلیام دین هاولز، حافظه فقط انباری از خاطرات نیست. بلکه هسته‌ی هویت انسانی را نشان می‌دهد. حافظه‌ای که در مواجهه با اتفاقات ناگوار و فروپاشی روانی عقب‌نشینی می‌کند و انسان‌ها را با بخش‌های خالی وجودشان تنها می‌گذارد. اما این نوولا نشان می‌دهد که تنهایی هم می‌تواند رهایی بخش باشد و هم ویرانگر. تاثیر این روایت بر مخاطب، عمیق و تأمل‌برانگیز است؛ خواننده را وادار می‌کند به حافظه‌ی خود بیندیشد، به اینکه چقدر از زندگی‌اش بر پایه‌ی خاطرات بنا شده و اگر آن‌ها را از دست دهد، چه چیز باقی می‌ماند. پایان غافلگیرکننده و تأثیرگذار داستان که ترکیبی از امید و اندوه است، اغلب خوانندگان را با احساسی دوگانه رها می‌کند: شادی از بهبود و غم از هزینه‌ای که برای آن پرداخته می‌شود. این اثر، به‌ویژه برای علاقه‌مندان به ادبیات روانشناختی، مانند یک آینه عمل می‌کند که زوایای پنهان ذهن را آشکار می‌سازد و می‌تواند الهام‌بخش بحث‌هایی درباره‌ی سلامت روان، عشق و مرگ باشد.

این رمان روانشناختی کوتاه با ترجمه‌ی محمد جعفرپور ذیل مجموعه کتاب‌های مینیماژ نشر نیماژ به چاپ رسیده است.

کتاب خواب و فراموشی برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌هایی پرتعلیق که به مسئله‌ی حافظه و تروماهای روانی می‌پردازد علاقه دارید.
• می‌خواهید رمانی به سبک واقع‌گرایانه و در ژانر روانشناختی بخوانید.
• مسئله‌ی چیستی هویت، عشق و خاطرات ذهنتان را به خود مشغول ساخته است.

در بخشی از کتاب خواب و فراموشی می‌خوانیم

لنفییر سرجای خودش ایستاده بود و داشت کلاهش را از سر برمی‌داشت که آن دو از کنارش گذشتند. در این هنگام، دختر با حس‌و‌حالی شاداب و پرطروات به‌سمت او چرخید و با صدایی لطیف که برای لنفییر جذابیت بسزایی داشت، گفت: «خیلی خیلی متشکرم!»

پدرش هم گفت: «امیدوارم دوباره همدیگر را ببینیم. ما به هتل ساردینیا می‌رویم.»

لنفییر هم قرار بود به ساردینیا برود، اما همین‌ که سرش را به نشانه‌ی احترام خم می‌کرد، تصمیم گرفت به هتل دیگری برود.

رازی در جریان بود و فارغ از اینکه پدر شجاع و فربه سعی در طبیعی‌ جلوه‌دادن شرایط داشت، قطعاً نشانه‌ی نوعی بیماری را نهان می‌کرد. و لنفییر هم نمی‌توانست با خیال راحت خود را در لذت نگاه‌کردن به چشم‌های زیبا، موی سیاه و چهره‌ی رنگ‌پریده، نامعمول و دل‌انگیز آن پیکره‌ی لطیف و خرامیدن دختر غرق کند. خودش را در محضر چیز دیگری احساس می‌کرد؛ چیزی که برای شَم علمی‌اش جذاب بود، چیزی که مهرآمیزتر از ذات انسان درونش جریان داشت و او را به‌خاطر وجه دیگر احساساتش خجالت‌زده می‌کرد. جز اینکه دختر عقلش را از دست داده باشد هیچ توجیه دیگری برای رفتارش وجود نداشت، به‌جز نوعی دمدمی‌مزاجی که خود این هم اندکی به دیوانگی می‌مانست. احتمالاً وقتی لنفییر به دختر نزدیک شده بود، دختر خیال کرده مرد را می‌شناسد و چند کلمه‌ی اول را خطاب به آشنای ذهنی‌اش گفته بود اما وقتی لنفییر تلاش کرد دختر را از اشتباه دربیاورد، هیچ تغییری در حالات او ندید؛ از سوی دیگر به چه دلیلی پدرش را در ابتدا انکار کرد و بعد که مرد فربه سوی آن‌ها آمد، دختر با خوش‌حالی از او استقبال کرد؟ خبر داشت که باید در سن‌رمو توقف کند، ولی وقتی پرسید کجا توقف کرده بودند، انگار خبر نداشت کجاست. دختر به بیماری خودش آگاه بود، زیرا از بهبودی حالش در هنگامه‌ی غروب صحبت می‌کرد؛ غروبی که حالا به اتمام رسیده بود، اما بیماری چه بود؟