معرفی و دانلود کتاب با عشق، مامان

معرفی کتاب با عشق، مامان

مکنزی هیچ احساسی به مرگ مادرش ندارد. خشم بیشتر از اندوه بر روح و روانش سیطره زده. می‌خواهد همه چیز را رها کند، اما نامه‌ای ناشناس او را با واقعیت هولناک زندگی مادرش روبه‌رو می‌کند. کتاب با عشق، مامان نوشته‌ی ایلیانا زندر رازهایی تاریک و حقایقی وحشتناک از زندگی یک نویسنده‌ی داستان‌های جنایی را در میان نامه‌های گوناگون برای خوانندگان خود برملا می‌کند و در نهایت آنچه تصورش را هم نمی‌کنیم به ما نشان می‌دهد.

درباره‌ی کتاب با عشق، مامان

الیزابت کَسپرِ مُرده. شاید هم کشته شده. ممکن است دشمنی قدیمی او را به قتل رسانده باشد. این احتمال هم وجود دارد که تصادف کرده و ماجرا ساده‌تر از توهمات پلیس است. اصلاً چه فرقی می‌کند که او چطور مُرده؟ مهم این است که حالا دیگر زنده نیست تا داستان‌های جذاب و جنایی بنویسد و هزاران خواننده را سرگرم و دخترش را فراموش کند! اگر هم پلیس آن‌قدر بیکار باشد که بگردد تا راز مرگ الیزابت را پیدا و قاتل او را دستگیر کند، باز هم برای مکنزی هیچ فرقی ندارد. برای این دختر، آن زن سالیان سال است که وجود ندارد و پیدا شدن جنازه‌اش، صرفاً یک پایان‌بندی تراژدیک برای رابطه‌ی همیشه پرتنش و سرد این مادر و دختر است. کتاب با عشق، مامان (Love, Mom) نوشته‌ی ایلیانا زندر (Iliana Xander) ما را به یک پرونده‌ی جنایی وارد می‌کند که معلوم نیست پرونده‌ی قتل است یا مرگی ساده که بی‌دلیل در حال پیچیده شدن است.

حقیقت فاش‌نشده‌ی این پرونده برای هیچ‌کس جز خود الیزابت کسپر چندان اهمیتی ندارد و فقط اوست که با استفاده از نامه‌هایی که برای مکنزی نوشته، می‌خواهد ما و دخترش را نسبت به رازی بزرگ راجع‌به زندگی و مرگ خود آگاه کند. ما نیز با وجود اینکه شیوه‌ی آشنایی‌مان با الیزابت چندان مثبت نیست و از همین ابتدا تصویر بدی را از او در ذهن خود ساخته‌ایم، با مکنزی همراه می‌شویم تا از این پرونده‌ی جنایی و معمایی پرده برداریم.

طرف‌دار داستان‌های جنایی، قاتل است

شروع همه‌ی این مصیبت‌ها از همان روز خاک‌سپاری بود. از لحظه‌ای که مکنزی سوار ماشین شد و یک نامه‌ی بی نام و نشان، در انتظار این بود که توسط او خوانده شود. معلوم نیست نویسنده‌ی این نامه کیست. به‌جای نام فرستنده نوشته شده: «یک طرف‌دار پروپا قرص». مکنزی واقعاً حوصله‌ی درگیر شدن با زندگی شخصی مادرش و ماجراهای مربوط به دوران حیات او را ندارد، اما حس کنجکاوی معمولاً بر تمام احساسات غالب است. همین حس او را وادار کرد که آن نامه را باز کند و با حقیقتی هولناک که رمان معمایی با عشق، مامان در پی نمایان کردن آن است، روبه‌رو شود.

مادر مکنزی قاتل بوده! این دختر پیش از مواجه شدن با این نامه، داستانی دردناک و جنایی را از مادرش خوانده بود که در آن داستان سه پسر نوجوان دختری را در یک انبار مورد آزار جنسی قرار می‌دهند و حالا این نامه مکمل آن قصه است. شخصی که این نامه را نوشته، ماجرای آتش‌سوزی در یک انبار را روایت می‌کند؛ اتفاق تلخی که سه نفر در آن کشته شدند. مکنزی که حالا واقعاً به گذشته‌ی مادرش علاقه‌مند شده، با کمک دوستش - نام دوستش ای‌جی است - در اینترنت اخبار و روزنامه‌های آن زمان، درباره‌ی آن آتش‌سوزی جست‌وجو می‌کنند و واقعیت فاش می‌شود؛ نگارنده‌ی نامه درباره‌ی الیزابت چیزهای زیادی می‌داند و حقیقت را می‌گوید. مادر مکنزی واقعاً آن سه پسر آزارگر را به آتش کشیده است.

ایلیانا زندر فارغ از اینکه به ما بگوید اقدام الیزابت خوب بوده یا بد، مکنزی را با ابعاد ناشناخته‌ای در زندگی مادرش روبه‌رو می‌کند که او باید از آن‌ها با خبر شود. نامه‌هایی که از طرف «طرف‌دار پروپا قرص» فرستاده می‌شوند و نامه‌ها و دست‌نوشته‌هایی که از مادرش پیدا می‌کند، او را با واقعیتی هولناک مواجه می‌کند: داستان‌های جنایی که مادرش آن‌ها را برای طرف‌داران خود روایت می‌کرد، چندان هم برآمده از تخیل نبوده‌اند و بسیاری از آن‌ها ابتدا انجام شده و سپس به داستان تبدیل شده‌اند.

داستان جنایی با عشق، مامان جایی میان گذشته و حال، سیال و در رفت‌وآمد است. ایلیانا زندر در کتاب معمایی با عشق، مامان از عناصر ترسناکی مانند روح و خون و... بهره نمی‌گیرد. هیچ موجود خیالی یا ماوراءالطبیعی در این رمان جنایی وجود ندارد، بلکه با رازهای سیاه و افکار جنون‌آمیز یک نویسنده‌ی ژانر جنایی و اعمال شوکه‌کننده‌ی او مواجه می‌شویم.

کتاب با عشق، مامان با ترجمه‌ی کبری توکلی در انتشارات خلوت به چاپ رسیده است.

در نکوداشت کتاب با عشق، مامان

• این کتاب بسیار بدیع و پر پیچ‌وخم و بهترین اثری است که امسال خوانده‌ام. (دیلی میل)

کتاب با عشق، مامان برای شما مناسب است اگر

• از قدم به قدم دنبال کردن سرنخ‌ها و گره‌گشایی از معمایی چند لایه لذت می‌برید.
• به خواندن داستان‌های جنایی و معمایی علاقه دارید.
• دوست دارید به‌آرامی با حقیقت روبه‌رو شوید و خودتان برای کشف واقعیت تلاش کنید.

در بخشی از کتاب با عشق، مامان می‌خوانیم

زوجی سرخوشْ تلوتلوخوران به سمت‌مان می‌آیند. «سلام، شرمنده! ببخشید! هی!»

مَرد، کف دستانش را طوری بالا می‌گیرد که انگار تسلیم شده است. کنارش دختر سبزه‌ی زیبایی با پیراهنی کوتاه ایستاده و کُتی مردانه روی شانه‌هایش قرار گرفته است.

مَرد هوا را بو می‌کشد. «انگار همه چیز خوبا رو مصرف کردین.»

دختر سبزه‌رو می‌خندد و روی کفش‌های پاشنه‌بلندش عقب‌وجلو می‌رود.

سیگار تمام شده است و من با چشمانم به ای‌جی علامت می‌دهم که بلند شود.

همانطور که از آلاچیق بیرون می‌آیم، می‌گویم: «اینجا همش واسه شما.» ای‌جی دنبالم می‌کند.

مرد پشت سرشان داد زد: «هرچه از دوست رسد نکوست.» بعد با دختر، به‌اتفاق زیر خنده زدند. «یالا دیگه، بچه‌ها. شما چیزهای خوب‌خوب دارین.»

ای‌جی با خنده‌ای زیرزیرکی، زیرلب می‌گوید: «شک ندارم همین‌الانم همه‌ چیزمیزهای خوب رو استفاده کردن.»

همانطور که به سمت خانه می‌رویم، به تلخی می‌گویم: «همه‌ی آدمایی که اینجان، یه خروار پول در میارن، با اینحال باز هم می‌خوان تا جایی که می‌تونن یه چیز مجانی گیر بیارن.»

ای‌جی باشرمندگی می‌گوید: «آره، گوش‌کن. خونه‌ی مامان و بابات واقعاً خفنه، اما نه وقتی که کلِ سیرک ریختن اینجا. من دیگه می‌رم.»

«آره.»

ادایم را در می‌آورد. «آره. هی، کله‌شق.»