معرفی و دانلود کتاب دفترچه ممنوع

معرفی کتاب دفترچه ممنوع

کتاب دفترچه ممنوع اثر آلبا دسس پدس یک رمان اجتماعی تأثیرگذار و از کتاب‌های برتر نیویورک تایمز است که گوشه‌ای از زندگی زنی خانه‌دار را روایت می‌کند. زنی که با خرید یک دفترچه و نوشتن از احساسات، رویدادها و دغدغه‌های فکری خود به مرور مسائل نهان زندگی‌، آرزوهای ناکام و سرخوردگی‌ها برایش آشکار می‌شوند و همین موضوع نگاهش را نسبت به خودش و زندگی متحول می‌سازد.

درباره‌ی کتاب دفترچه ممنوع

والریا زنی ساده و خانه‌دار است که یک روز برای خرید یک دفترچه یادداشت وسوسه می‌شود. او پس از خریدن این دفترچه انگار کار ممنوعه‌ای انجام داده باشد با ترس و نگرانی آن را به خانه می‌آورد و در گوشه‌ای پنهانش می‌کند. با این حال کم‌کم از روزمرگی‌هایش می‌نویسد و این آغاز رمان دفترچه ممنوع (Forbidden Notebook) نوشته‌ی آلبا دسس پدس (Alba de Céspedes) است.

رازهایی که فقط من و دفترچه می‌دانیم

والریا با نوشتن خاطرات روزانه و ثبت وقایع مختلف به مرور به زوایای تازه‌ای از زندگی‌اش پی می‌برد. او در این یادداشت‌ها از همسرش میشل می‌گوید که رابطه‌شان از عشق به یکنواختی رسیده است، از پسرش ریکادو و دخترش میرلا می‌نویسد که در تلاشند به میل خودشان زندگی کنند. او در هنگام نوشتن در این دفترچه احساسات و حرف‌های دلش را بی‌پرده ابراز می‌کند و با نگاهی ریزبینانه به روال زندگی نظر می‌اندازد، ازاین‌رو بعد از مدتی اذعان می‌کند که تا پیش از این یادداشت‌نویسی‌ها فکرش را هم نمی‌کرده که در زندگی‌اش موضوع جالب توجهی وجود داشته باشد اما حالا می‌بیند که زندگی پر از جزئیات دورازچشم‌مانده است که با کمی توجه رخ نشان می‌دهند و می‌توانند دیدگاه و جهان‌بینی انسان را تغییر دهند.

آلبا دسس پدس در رمان اجتماعی دفترچه ممنوع با یادداشت‌های والریا، از زنانی می‌گوید که آمیختگی در نقش همسری، مادری و کارمندی باعث شده خودشان و نیازهایشان را از یاد ببرند و تردیدهایی را به تصویر می‌کشد که در یک زندگیِ خالی از عشق گریبان‌گیر افراد می‌شود. اگرچه داستان این رمان در ایتالیای قرن بیستم و دوران بعد از جنگ جهانی دوم می‌گذرد اما دغدغه‌ها و کشمکش‌های نهفته در آن، همچنان برای انسان معاصر ملموس و قابل درک است.

بهمن فرزانه یکی از بهترین ترجمه‌های داستان اجتماعی دفترچه ممنوع را با همکاری انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کرده است.

نکوداشت‌های کتاب دفترچه ممنوع

• نمی‌توان از این کتاب مهم تأثیر نگرفت؛ همان‌گونه که نمی‌توان توانمندی دسس پدس در پرداخت موضوعات پیچیده‌ی وجودی و روابط میان‌فردی شگفت‌زده نشد. (Current)
• کاری که آلبا دسس پدس در این اثر و سایر رمان‌هایش انجام داده این است که آشکارسازی صمیمانه و بی‌پرده‌ای از زندگی جسمانی و عاطفی زنان را با جدیت و نگاهی اخلاقی در هم آمیخته است؛ جدیتی در باب ضرورت دگرگونی در نهاد ازدواج و زندگی زنان. (The Guardian)
• در طول این رمان زیبا، جان‌کاه و ظریف که بر مبنای یادداشت‌های والریا شکل گرفته است، انقلابی خاموش رخ می‌دهد. (On the Seawall)
• شگفت‌انگیز است... انگار نه انگار که چندین دهه از عمر کتاب دفترچه ممنوع گذشته. نثر آن زنده و تازه است و مسائلی را طرح می‌کند که بسیاری از آن‌ها امروزی‌تر از آن چیزی‌اند که انتظارش می‌رود. (NPR)

اقتباس سینمایی از کتاب دفترچه ممنوع

• در سال 1980 مارکو لتو (Marco Leto) با الهام از رمان دفترچه ممنوع، یک سریال تلویزیونی با همین نام را با بازی لئا ماساری (Lea Massari) تولید کرد.

کتاب دفترچه ممنوع برای شما مناسب است اگر

• به خواندن رمان اجتماعی خارجی علاقه دارید.
• می‌خواهید رمانی تأثیرگذار با محوریت دغدغه‌های زنان بخوانید.
• برای درک بهتر دنیای زن، در پی داستانی تأثیرگذار می‌گردید.

در بخشی از کتاب دفترچه ممنوع می‌خوانیم

صورت و چشمانم را مدت‌ها در آینه نگاه کردم، دیدن تصویر خودم باعث خوش‌حالی‌ام می‌شد. از روی مسخرگی مدل موهایم را عوض کردم و دوباره آن را به صورت همیشگی درآوردم. ولی مثل این بود که اولین‌بار است خودم را می‌بینم. آرزو داشتم میشل هرچه زودتر به خانه مراجعت کند. ولی برعکس، او از همیشه دیرتر آمد. عصبانی و خسته بود و فوراً پرسید: “آیا کلارا تلفن کرده است یا نه؟”

وقتی به او جواب منفی دادم، دیگر نتوانست ناراحتی خودش را پنهان کند. به او گفتم حتی اگر موفق نشود موضوع فیلم را بفروشد، لازم نیست زندگی را بر خودش تلخ کند. تابه‌حال بدون اینکه امیدی به منفعت‌کردن از “صنعت سینما” داشته باشیم، به زندگی ادامه داده بودیم. یادآوری کردم که گفته بود داستان فیلم را مثل یک بلیت بخت‌آزمایی فرض می‌کند. می‌خواستم او را از ناراحتی درآورم. چه می‌دیدم که خانوادهٔ ما هنوز خیلی امتیازات بر خانواده‌های دیگر دارد، فرزندانم بزرگ شده بودند و کم‌کم داشتند سر پای خود می‌ایستادند و همین خودش فوق‌العاده مهم است. و برای زندگی ما دو نفر هم پول زیادی لازم نبود. به او می‌گفتم: “پول مهم‌ترین چیز زندگی نیست.” ولی جرئت نکردم به او بگویم چه‌چیز مهم‌تر از پول است.

طاقت نیاوردم و پرسیدم که به نظر او لباسی که پوشیده‌ام و چند روز قبل مدلش را تغییر داده‌ام، چطور است. حتی به نظر میرلا هم قشنگ آمده است. میشل جواب داد: “مثل همیشه زیبا هستی.” خودم را در آینه نگاه کردم و پرسیدم: “میشل راست می‌گویی؟” هرگز قادر نبوده‌ام عشوه‌گری کنم. چون خجالت می‌کشم و تازه به هر حال، میشل اهمیتی به این چیزها نمی‌دهد، سال‌هاست ازدواج کرده‌ایم و آن‌قدر به یکدیگر عادت کرده‌ایم که هروقت تنها هستیم، برای او مثل این است که من اصلاً وجود ندارم. این حس که همیشه باعث راحتی خیال من بوده است، حالا برعکس مرا ناراحت می‌کند.