نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی هیچ کس هرگز گم نمیشود - کاترین لیسی
4.1
509 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خطر اسپویل:
داستان در مورد زنی به نام الیریا بود که بسیار افسرده و غمگین بود او خواهرش خودکشی کرده بود و او با استاد خواهرش ازدواج کرده بود اما پس از مدتی از او نیز دل زده شده بود و تصمیم گرفت که سفر کند به هرجا که میخواهد برود در واقع او ویسنده سریالهای آبکی بود یکی از ناشران داستان او را در مجله خوانده بود و با او تماس گرفته بود و پس از ملاقات گفته بود که تو بسیار فوق العادهای و میتوانی داستانهای بهتر و رمان بنویسی و او را با یکی از بهترین ناشران معرفی کرد. اما ایلوریا خیلی رک گفت که من از داستان نوشتن و رمان نوشتم متنفرم و اصلاً دوست ندارم از اینجور چیزها بنویسم و فقط همون سریالهای آبکی را دوست دارم بنویسم. شخصیت الیریا بسیار پیچیده بود او خیلی افسرده بود و هیچ شوق زندگی در او وجود نداشت او مادرش را نیز دوست نداشت و از او زده شده بود شوهرش را نیز رها کرده بود و مثل افسردهها بود او به خواهرش که خودکشی کرده بود نیز فکر میکرد شاید یکی از دلایل غمگین بودن او از دست دادن خواهرش بود. به هر حال این داستان را نیز نصفه رها کردم.
داستان در مورد زنی به نام الیریا بود که بسیار افسرده و غمگین بود او خواهرش خودکشی کرده بود و او با استاد خواهرش ازدواج کرده بود اما پس از مدتی از او نیز دل زده شده بود و تصمیم گرفت که سفر کند به هرجا که میخواهد برود در واقع او ویسنده سریالهای آبکی بود یکی از ناشران داستان او را در مجله خوانده بود و با او تماس گرفته بود و پس از ملاقات گفته بود که تو بسیار فوق العادهای و میتوانی داستانهای بهتر و رمان بنویسی و او را با یکی از بهترین ناشران معرفی کرد. اما ایلوریا خیلی رک گفت که من از داستان نوشتن و رمان نوشتم متنفرم و اصلاً دوست ندارم از اینجور چیزها بنویسم و فقط همون سریالهای آبکی را دوست دارم بنویسم. شخصیت الیریا بسیار پیچیده بود او خیلی افسرده بود و هیچ شوق زندگی در او وجود نداشت او مادرش را نیز دوست نداشت و از او زده شده بود شوهرش را نیز رها کرده بود و مثل افسردهها بود او به خواهرش که خودکشی کرده بود نیز فکر میکرد شاید یکی از دلایل غمگین بودن او از دست دادن خواهرش بود. به هر حال این داستان را نیز نصفه رها کردم.
هیچ کس هرگز گم نمیشود برای شمایی که درحال ترک کردن و رهاشدن هستید مناسبتره. برای شمایی که درحالحاضر میخواهید تنها زندگی کنید و تجربه جداشدن از گذشته و عادات و آدمهای مخرب و سمی قدیمی را دارید مناسبتره. هیچ کس هرگز گم نمیشود برای شمایی که از دایره امنتان دارید پا را فراتر میگذارید و به ترس هایتان غلبه میکنید مناسبتره. هیچ کس هرگز گم نمیشود برای شمایی که با ترساتون پا پیش میگذارید و ریسک میکنید مناسبتره. هیچ کس هرگز گم نمیشود برای شمایی که توان بلندشدن و تعالی شدن را با تمام سختیهایش در خود تقویت میکنند مناسبتره. هیچ کس هرگز گم نمیشود برای شمایی که در مسیر رشد هستند و جسارت و عزت نفس را در خودشناسی خودشان میخواهند بهتر به دست بیاورند مناسبتره. هیچ کس هرگز گم نمیشود برای شمایی که به حرف دیگران و انتظار دیگران از خودشان نه میگویند و فقط به کارشان، روابطشان، موفقیتهایشان، برای یک بار هم شده بیشتر از روابط دیگران، موفقیتهای دیگران، روابط دیگران و به دست آوردن دل دیگران، توجه میکنند مناسبتره. البته اگه در مسیر رشدی و خودتو مدتهای قبل تر از خواندن این کتاب داری پیش میبری و ارزیابی کردی.
مطمئن نیستم پیشنهاد بدم در کنار راوی عالی و صدا گذاری قوی متن داستان بنظرم جالب نبوددختری که از مرگ خواهر ناتنی خودش آسیب دیده و درکنار مادری بزرگ شده که همیشه دائم الخمر بوده به در یک روز همه چیز رو رها می کنه و تصمیم به سفر بین جاده آیی میگیره بدون بلیت و با ماشین های گذری خودش رو به کشور دیگه میرسونه و در این بین به گذشته خودش سفر میکنهبی پولی باعث میشه خیابون خواب بشه و در پایان بخاطر گزیدگی عروس دریایی به کشور خودش برمیگرده همسرش تمایلی به زندگی با این خانم نداره و مسیر بی خانمانی براش ادامه پیدا می کنه رها از هرجا دقیقا وقتی که تمام خاطرات شخم زده شدن و باهاشون کنار اومدهشاید اگر از دید فلسفی نگاهش کنی جالب باشه اما نمی دونم اگر یه جوان با احساسات نامنسجم این کتاب رو بخونه بازهم یه دید فلسفی به داستان داره یا ممکنه دست به یه رفتار اشتباه و خطرناک بزنه از کتابراه بابت کتاب و محصول خوب ممنونم
داستان یک زن که از مادرش دلگیره. خواهر ناتنیش خود کشی کرده و ازدواج به ظاهر خوبش هم بعداز چند سال به نظرش کافی نیست! وبرای فرار از همه اینها واقعافرار میکند! فرار از دنیای بیرون مربوط به خود! و در جایی از داستان هم مشخص میشود این فرار فقط به بیرون مربوط نیست از درون خود هم فراری است! کشش داستان متوسط بود. خوانش عالی. در آخر داستان با خط مشخص تمام نمیشود و در همان سردرگمی باقی میماند! ته داستان چیز خاصی مشخص نشد. همان فرار و پس زدگی و تنهایی و انزوا بود و همسری که راهش و جدا کرده بود. این همه فکر و این همه نگاه فلسفی به زندگی بیشتر در سردرگمی فرو میبرد. در زندگی باید زندگی کرد. این همه باید و اما و اگر اذیت کننده است. یک جمله در داستان بود که خود شخصیت داستان هم به آن عمل نکرد و ان مفهوم اینکه ساده بگیر و زندگی کن بود. داستان و گوش دادم و خیلی جاها باهش همزاد پنداری کردم ولی راه حل انتخابی من نیست برای عبور از مشکلات. فکر نکنم دوباره بخونمش🤍
تمام درگیری های ساده ی ذهنی که امکان ندارد هیچکدام از ما درگیرش نشده باشیم و مرگ کسی که دوستش داریم اینطور تار و پود زندگی را از هم یک به یک جدا میکند. به ظاهر افسردگی است، در باطن زیاد فهمیدن.. زیاد فهمیدن همیشه درد دارد و جدایی! و نقش مهم مادر، بعنوان یک منتقل کننده و القا کننده افکار, حالات، سرنوشت از پیش تعیین شده، بی کفایتی و کم توجهی اش. وراثت تنها از راه خونی منتقل نمیشود.بلاتکلیفی مادر و تاثیر مستقیم آن حتی در تصمیمات دختری پرانرژی و انگیزه که فرزنده خونی اش نیست و اینگونه او را به تباهی می کشاند. کتاب فوق العاده موضوع و انتخاب واژگان نویسنده و مترجم در اوج ترکیب ها و مجازهای شگفت انگیز و سوگل جان خلیق، که جان داده به این کتاب بخوانیمش، بشنویمش و پیشنهادش دهیم به دیگران هم
متاسفم که میشنوم این کتاب تونسته نامزد جایزه ادبی کتابخانه عمومی نیویورک رو برای نویسنده یه نو قلمش بگیره. بسیار خسته کننده بود به هیچوجه رضایت بخش نبود. کم و کاستی هایی داشت و همینطور سوالات پاسخ داده نشده ی زیادی. دلیل خودکشی خواهر الی چی بود؟ چرا همسر الی بابت نحوه ی مرگ مادرش رو راست نبود؟ چرا در نیوزلند دوست الی اونو از خونش بیرون کرد؟ آیا همسر الی با خواهر الی رابطه ای داشت؟ دلیل رفتارهای عجیب مادر الی دقیقا چی بود چرا نمیتونست مثل یک مادر رفتار درستی در پیش بگیره؟ در نهایت سرنوشت الی چیشد؟ بعد از متارکه ی همسرش و بیرون روندنش از خونه کجا موند؟ چرا ب مشکلات روانیش سر و سامون نداد و حتی اهمیتی به بیماری روانش نمیداد و به دنبال درمان نبود؟ خوندن این کتاب وقت تلف کردن بود که اگه صوتی نبود نمیتونستم به انتهای داستان برسم. ابدا پیشنهاد نمیکنم.
یه کتاب برای فکر کردن به چیزهایی ساده به صورت پیچیده.
روند یکنواختش ممکنه باعث بشه حوصله خواننده سر بره؛ با این وجود تونست منو بدون هیچ زحمتی به پایان داستان ببره.
الیریا در این داستان تصمیم عجیبی میگیره و در ادامه تلاش میکنه تمام مفاهیم موجود در دنیای خودش رو بازتعریف کنه و از زاویههای مختلف به هر چیز سادهای نگاه کنه.
برخی جملات داستان برای من تامل برانگیز بودن مثلِ: «عاشق کسی بودن یعنی بیگمان آن عشق را رفته رفته از دست بدهی.»
اجرای گوینده، حس آرامشبخشی میداد. به گوش دادن به این کتاب به عنوان یه تجربهی تازه نگاه میکنم؛ اما برای اینکه به دیگران پیشنهادش بهم: فکر میکنم اگر دنبال یه کتاب واقعا تاثیرگذار، تاملبرانگیز و عمیق هستی، سراغ این کتاب نرید. و اگه دنبال یه کتاب برای گذروندن وقتتون در جریان آروم کلمههایید این کتاب رو بشنوید.
روند یکنواختش ممکنه باعث بشه حوصله خواننده سر بره؛ با این وجود تونست منو بدون هیچ زحمتی به پایان داستان ببره.
الیریا در این داستان تصمیم عجیبی میگیره و در ادامه تلاش میکنه تمام مفاهیم موجود در دنیای خودش رو بازتعریف کنه و از زاویههای مختلف به هر چیز سادهای نگاه کنه.
برخی جملات داستان برای من تامل برانگیز بودن مثلِ: «عاشق کسی بودن یعنی بیگمان آن عشق را رفته رفته از دست بدهی.»
اجرای گوینده، حس آرامشبخشی میداد. به گوش دادن به این کتاب به عنوان یه تجربهی تازه نگاه میکنم؛ اما برای اینکه به دیگران پیشنهادش بهم: فکر میکنم اگر دنبال یه کتاب واقعا تاثیرگذار، تاملبرانگیز و عمیق هستی، سراغ این کتاب نرید. و اگه دنبال یه کتاب برای گذروندن وقتتون در جریان آروم کلمههایید این کتاب رو بشنوید.
واقعا بعضی وقتا دلت میخوات بدون توضیح به کسی بزاری بری جایی که هیچ کس تو رو نشناسه و بتونی خود واقعیت باشی و سفر کنی به جاهایی که دوست داری ولی وقتی پول نداشته باشی سخته تازه برای پول باید کار هم پیدا کنی که خب شخصیت داستان تونست از پسش بربیاد ولی فکر کنم برای شخصیت ما ایرانیا سخت باشه که تنها سفر کنیم ودر ازای پول تو خونهی کسی کار خدماتی انجام بدیم چون ما ایرانیا هرچقدر درمانده باشیم دوست نداریم تنها باشیم البته اینم بنویسم دختران وزنانی روهم دیدم که تنها سفر میکنن وشجاعت و جرأت این کارو دارن که تعداد انگشت شماری هستن که بخاطر اوضاع بد روحی یا فرار از شلوغی یا کسی نیست
بخاطر روح آزاد و ماجراجویی که دارند هست وباید به خودشون افتخار کنن سبک زندگیشونو دوست دارم منم اگه اگه.... نداشتم حتما این کارو میکردم
بخاطر روح آزاد و ماجراجویی که دارند هست وباید به خودشون افتخار کنن سبک زندگیشونو دوست دارم منم اگه اگه.... نداشتم حتما این کارو میکردم
چه جالب این کتاب دقیقاکارالان منه که سه ساله به دل طبیعت اومدم و واقعاهم ازطبیعت لذت میبرم. تنهایی وکثرت هردو یکیست اگرکامل به خودشناسی رسیده باشی من سابق دوستان متعددی داشتم ولی الان شایدتنهاباشم. ازبقیه نمیگریزم ولی به کسی هم بدی نمیکنم تاوقتی که دوستی واقعی راپیداکنم. واقعیت این است که ماباتمام کائنات یکی هستیم فقط اگرکمی ازبالای زمین نگاه کنیم خوب این رو درک میکنیم که همه چیزچقدرساده است وفقط خودماتو این دنیای سرکاری چسبیدیم به مال دنیا من وقتی رهاش کردم (مثل داستان قدیمی حسن کچل وغوله خودپول داره دنبال من میادفقط کافیه درک کنی شانس برعکس انرژی مضاعف عمل میکنه)
به نظرم این کتاب یک نگاه فلسفی به زندگی دارد، همهی ما در دورهای از زندگی درگیر نگاهی فلسفی و ماورائی به جهان میشویم که نه منطقی هستند نه عاقلانه، خب بعضیها به راحتی از این مرحله گذر میکنند و بعضی مدتها در گیرش میشوند و برخی دیگر در این مرحله گیر میافتند، قهرمان داستان زن جوانی است که در عین داشتن یک زندگی نرمال و شاید ایدآل با یک نگاه فلسفی برای یافتن دلیل و چرایی زندگیاش همه چیز را رها میکند حتی خودش و هویتاش را و متأسفانه چون راهنما و مرشدی ندارد در یک دور تسلسل گیر میافتد.
جذابیت این داستان مدیون صدای گرم خانم بهارلو است که مخاطب را پای داستان نگه میدارد
با تشکر از کتابراه عزیز
جذابیت این داستان مدیون صدای گرم خانم بهارلو است که مخاطب را پای داستان نگه میدارد
با تشکر از کتابراه عزیز
داستانی است دربارهٔ خانوادهای که درگیر رازها و مشکلات عمیق هستند. شخصیت اصلی، زنی به نام جولی، پس از مرگ مادرش، وارد دنیای پیچیدهای میشود که پر از خاطرات قدیمی و اسرار خانوادگی است. در مسیر کشف حقیقت، او با گذشتههای تاریک خانوادهاش روبهرو میشود و تلاش میکند هویت واقعی خود را پیدا کند. داستان بر themes مثل حافظه، هویت، روابط خانوادگی و قدرت بخشش تمرکز دارد و نشان میدهد چگونه گذشته بر حال تأثیر میگذارد و چگونه انسانها میتوانند با پذیرش حقیقت، راهی برای آینده پیدا کنند. ترکیبی از هیجان، احساسات عمیق و نگاهی فلسفی به زندگی است که خواننده را به تفکر دربارهٔ ارتباطات خانوادگی و اهمیت بخشش دعوت میکند.
قرار بود به کتاب سه امتیاز بدم ولی چون تم ماجراجویی کتاب به دلم نشست بهش امتیاز خوب دادم. در واقع کتاب شروع جذابی داره. روایتی از زنی تنها که تمام زندگیش رو پشت سرش رها کرده و سفر میکنه به کشوری دیگر. در طول داستان به خاطرات زن نزدیک میشیم. قراره با این فلش بکها پی به دلیل سفرش ببریم. ولی هر چی بیشتر میشنویم کمتر شخصیت زن را درک میکنیم. توقع داریم به ما بفهمونه که چرا یه زن جوون باید زندگیش رو رها کنه ولی هیچ دلیل منطقی پشتش نیست! داستان درگیر هذیان گویی میشه به نحوی که تا آخر ما پی نبردیم مشکل واقعی این زن چه بود.
داستان روان و کم افتوخیزیست؛ بر تصمیمی استوار است که خیال انجامش معمولا به سرمان میزند. بلاتکلیفی شخصیت و نارضایتی نامعلومش از گذشته، همدلیبرانگیز است. سراسر داستان انباشته از جزئیات ذهنیست که دلنشیناند اما سرانجام واقعی بهنظر نمیرسند و ارزشش در میان تلاش و سبک نویسنده در پررنگ کردنشان، بیحاصل میشود
شاید میتونست کتاب بهتری شود خیلی خسته کننده با تم خودشناسی و توضیحات بیش از اندازه و در اخر بلاتکلیف توضیحات زیادی داشت که برای من کسل کننده بود و پایان بندی خوبی هم نداشت
شاید میتونست کتاب بهتری شود خیلی خسته کننده با تم خودشناسی و توضیحات بیش از اندازه و در اخر بلاتکلیف توضیحات زیادی داشت که برای من کسل کننده بود و پایان بندی خوبی هم نداشت
وقتی میخواستم این کنابو بگیرم نظرات بقیه رو خوندم اکثرا گفته بودن کتاب غمگین و تاریکیه. بنظر من این کتاب رو کسی کامل میتونه درککنه که یک دوره افسردگی رو پشت سر گذاشته باشه. و نظر شخصی خودم هست که برای افرادی که در حال گذراندن افسردگی هستن کتاب مناسبی نیست. ولی اینها دلیل نمیشه که امتیاز خوبی نگیره به نظر من که عالی بود و حتی افرادی که دوست دارن بدونن عزیزشون که درگیر افسردگی هست چه افکاری داره و دنیا از دیدش چطوره این کتاب میتونه خیلی بهش کمک کنه
رمان هیچکس هرگز گم نمیشود بیش از آنکه داستان بگوید، در افکار پریشان و تکراری شخصیت اصلی غرق میشود. نویسنده تلاش کرده با نثری شاعرانه و ذهنمحور، عمق روانی شخصیت را نشان دهد، اما نتیجه بیشتر شبیه مونولوگی کشدار و خستهکننده است. داستان پیش نمیرود، شخصیتها باورپذیر نیستند و خواننده مدام حس میکند در یک چرخه بیپایان از افکار مبهم گیر افتاده؛ کتابی که بیشتر میخواهد متفاوت باشد تا اینکه واقعاً چیزی بگوید.
با تشکر از پدیدآورندگان کتاب شنیداری "هیچکس گم نمیشود" (۲۰۱۴) نوشته خانم کاترین لیسی (نویسندهی امریکایی؛ زادهٔ ۱۹۸۵ که کتاب پاسخها و لطفا بردارید را هم در کارنامه دارد) و کتابراه عزیز.
پیکربندی داستان و شنیدن مسایل زیر پوست کشورهایی که نام میبرد جالب بود. با تشکر از مترجم گرامی سرکار خانم ملیحه بهارلو و صدا پیشه هنرمند سرکار خانم سوگل خلیق و همه دست اندرکاران دیگر کتاب.
پیکربندی داستان و شنیدن مسایل زیر پوست کشورهایی که نام میبرد جالب بود. با تشکر از مترجم گرامی سرکار خانم ملیحه بهارلو و صدا پیشه هنرمند سرکار خانم سوگل خلیق و همه دست اندرکاران دیگر کتاب.
زبان ساده و روان کتاب باعث میشه مخاطب به راحتی با داستان ارتباط برقرار کنه. موضوع فرار از زندگی روزمره و یافتن آرامش در طبیعت، خیلی از ماها رو به فکر فرو میبره چون شاید هر کسی یک بار این حس رو تجربه کرده باشه. روایت سوگل خلیق، باعث میشه این تجربه به شکل صوتی، جذاب تر و زنده تر به گوش برسه. این کتاب به خصوص برای کسایی که به موضوعات روان شناختی و مفاهیم انسانی علاقه دارن، میتونه ارزشمند باشه.
رمانی با لحن تأملبرانگیز و احساسی است که به درونمایههایی مانند هویت، تنهایی و جستوجوی معنا در زندگی میپردازد. این کتاب روایتگر سفری درونی و بیرونی است که قهرمان داستان طی میکند تا از گذشته خود فاصله بگیرد و درک جدیدی از خود و جهان پیدا کند. با زبانی شاعرانه و روایتی غیرخطی، لیسی خواننده را به درون ذهن شخصیت اصلی میبرد و تجربهای منحصربهفرد از کشف و تغییر ارائه میدهد.
این داستان ایده خوبی که به خوبی پرورش نیافته.
بیشتر شبیه واگویههای ذهنی پریشان هست. در نهایت ما علت هیچ چیز رو متوجه نمیشیم. اینکه ریشه مشکلات مادر کجاست و چرا فرزند خوانده داره؟ ریشه مشکلات با همسر کجاست؟
بارها گفته میشه که از هم فاصله گرفتن ولی چرا،؟ اصلا مشخص نیست.
این ایده خوب به هدر رفت.
خوانش کتاب بسیار خوب بود و باعث اندک جذابیت داستان.
با سپاس از کتابراه
بیشتر شبیه واگویههای ذهنی پریشان هست. در نهایت ما علت هیچ چیز رو متوجه نمیشیم. اینکه ریشه مشکلات مادر کجاست و چرا فرزند خوانده داره؟ ریشه مشکلات با همسر کجاست؟
بارها گفته میشه که از هم فاصله گرفتن ولی چرا،؟ اصلا مشخص نیست.
این ایده خوب به هدر رفت.
خوانش کتاب بسیار خوب بود و باعث اندک جذابیت داستان.
با سپاس از کتابراه
به این کتاب به این خاطر پنج ستاره میدم که واقعا قلبم و روانم رو لمس کرد داستان دختری هست که دلش میخواهد گم شود ولی میخواد همه بدانند که گم شده وپیدا نشود و تنها بماند ولی تنهایی را دوست ندارد فکر نمیکردم کسی بتونه فکرهایی که در درون من هست درک کنه یا حتی بتونه بنویسه چیزهایی که خودمم نمیتونم با خودم حتی بازگو کنم افکاری که باعث جنون ادم میشه...
برای من جذاب نبود و بسیار خسته کننده و فکر میکنم برای دانشجویان روانشناسی قابل تامل باشد شخصیت داستان بخاطر آسیبهای روحی که از سمت مادر و فقدان خواهر خورده به فرار و جنایت و خون ونشست و برخاست با آدمهای خطرناک و مشکل دار تر از خودش میزندو بلد نیست آدمهایی را که دوستش دارند را در ک کند و فقط به خودش فکر میکند برای کسانی که افسردگی دارند توصیه نمیکنم
کتاب بدی نیست درمورد زنی هست که افسردگی و اضطراب پس از سانحه داره و به جای این که به درمان گر مراجعه کنه راه فرار از واقعیت رو انتخاب میکنه و در طول این سفر دچار خود درگیر و سرگردانی میشه به نظر من افسردگی به خوبی بیان کرده و این که فرار از واقعیت چیزی درست نمیکنه در کل کتابش فلسفی هست وهیچ گونه هیجانی در روند داستان وجود نداره ممنون از کتابراه
صادقانه بگم نداشتن معنا در زندگی و حس پوچی گریبانگیر جامعه مدرن شده چون ذات بشر خودخواهی نیست ما بهم وابستهایم اما دنیا مارو برده به سمت خودخواه شدن، حالا این بین منفصل شدن از ذات الهی هم در نظر بگیریم، انسان خواه و ناخواه به دنبال جاودانگیست و این میسر نیست مگر در انحلال در خدا و داشتن خدا و باور به وجود برتر مثل نان و آب و اکسیژن ضرورت بشر هست
این کتاب مثل یک آغوش گرم است برای کسانی که احساس تنهایی یا سردرگمی میکنند. داستانش با نگاهی عمیق و انسانی نشان میدهد که حتی در تاریکترین لحظات، نور امید و ارتباط وجود دارد. اگر دنبال رمانی میگردید که هم دلگرمکننده باشد و هم فکرتان را درگیر کند، این اثر کاترین لیسی انتخاب بینظیری است. خواندنش را به هرکسی که نیاز به یادآوری زیباییِ بودن دارد پیشنهاد میکنم.
هیچکس هرگز گم نمی شود یه رمان جذاب و عمیقه که ذهنتو درگیر می کنه! این کتاب درباره ی آدماییه که فکر می کنن گم شدن، ولی شاید فقط دارن راه خودشونو پیدا می کنن. داستانی پر از حسرت، امید و سرنوشت که نشون می ده چطور گذشته و حال در هم تنیده می شن. نویسندگی قوی، فضاهای احساسی و روایت درگیرکننده اش کاری می کنه که تا آخرین صفحه نتونی زمین بذاریش.
با بهرهگیری از **جریان سیال ذهن** و جملات بلند و شاعرانه، حالات روانی شخصیت را بهگونهای ترسیم میکند که مرز میان واقعیت و خیال محو میشود. فضای داستان ترکیبی است از توصیفات زیبا از طبیعت نیوزیلند و تشویشهای درونی الیوریا.
فرار از واقعیت و مواجهه با تنهایی.
- سوگ و تلاش برای پذیرش مرگ عزیزان.
- تقابل میان آزادی و احساس گمگشتگی.
- جستوجوی معنا در جهانی آشفت.
فرار از واقعیت و مواجهه با تنهایی.
- سوگ و تلاش برای پذیرش مرگ عزیزان.
- تقابل میان آزادی و احساس گمگشتگی.
- جستوجوی معنا در جهانی آشفت.
با سلام کتاب تو این محتوا کتاب وحشی از شرل استریپ خیلی جذاب تر هستش از نظر من و خیلی ها تعجب میکنم از صدای راوی خیلی تعریف کردند ولی صداشون بیش از حد یکنواخت وکسل کننده بود صدای شیما درخشش و سحر بیرانوند مریم پاک ذات مریم محبوب سارا فیض فوق العاده هستند پیشنهاد میکنم صدای این راوی ها را حتما در کتابراه گوش بدین با سپاس
تشکر ویژه بابت صداگذاری از خانم خلیق کا بی نهایت جذاب کردن داستان رو
میشه ر رابطه با داستان گفت ک داستان بسیار قوی شروع شد ولی چالشهایی ک زن داستان با اون مواجه شد آنچنان پررنگ نبودن و میشه گفت اصلا به صورت چالشهای جدی نبودن ک درگیر باشه و پایان داستان این مفهوم و نرساند ک ب آن شناختی ک زن میخواست برسه رسید یا ن
میشه ر رابطه با داستان گفت ک داستان بسیار قوی شروع شد ولی چالشهایی ک زن داستان با اون مواجه شد آنچنان پررنگ نبودن و میشه گفت اصلا به صورت چالشهای جدی نبودن ک درگیر باشه و پایان داستان این مفهوم و نرساند ک ب آن شناختی ک زن میخواست برسه رسید یا ن
کتاب از تصمیم سفر یک زن جوان و متاهل نویسنده در جهت کسب تجارب خود از زندگیاش سخن میگوید که حاوی مطالب آموزنده و گاهی همراه با انتقاد از شخصیتهای گوناگون در سنین مختلف که همسفر با وی شده بودند میباشد او بصورت رایگان سفر میکرد و در این مسیر پندهای زیادی را شنید
گوش دادن به این کتاب آزادی اندیشه بیشتری میدهد
گوش دادن به این کتاب آزادی اندیشه بیشتری میدهد
رمانی عمیق و احساسی دربارهٔ مسئله گمشدگی، پیدا کردن خود و قدرت ارتباطات انسانیه. داستان زندگی «کلویی»، زنی که پس از یک حادثه، حافظهٔ خودش رو از دست میده و تلاش میکن هویت فراموششدهاش رو کشف کنه؛ سفری عاطفی میان گذشته و حال که نشون میده چطور حتی در تاریکترین لحظات، انسانها با پیوندهای نامرئی با هم پیوند دارن
داستان روان و کم افتوخیزیست؛ بر تصمیمی استوار است که خیال انجامش معمولا به سرمان میزند. بلاتکلیفی شخصیت و نارضایتی نامعلومش از گذشته، همدلیبرانگیز است. سراسر داستان انباشته از جزئیات ذهنیست که دلنشیناند اما سرانجام واقعی بهنظر نمیرسند و ارزشش در میان تلاش و سبک نویسنده در پررنگ کردنشان، بیحاصل میشود.
سلام
از برنامه خوبتون متشکرم و از اینکه آسایش ما براتون ارزشمنده ممنونم
میشه برای کتابهایی که آوایی هست در کنارش همان کتاب به شکل غیر آوایی، و ساده در اختیار ما باشه
به قول شاعر شنیدن کی بود مانند دیدن میخوام تک تک کلمات رو خودم ببینم و از خواندن لذت ببرم
با سپاس بی پایان از مدیران برنامه کتابراه
از برنامه خوبتون متشکرم و از اینکه آسایش ما براتون ارزشمنده ممنونم
میشه برای کتابهایی که آوایی هست در کنارش همان کتاب به شکل غیر آوایی، و ساده در اختیار ما باشه
به قول شاعر شنیدن کی بود مانند دیدن میخوام تک تک کلمات رو خودم ببینم و از خواندن لذت ببرم
با سپاس بی پایان از مدیران برنامه کتابراه
این کتاب داستان زنی به نام النا را روایت میکند که پس از سالها به زادگاه خود بازمیگرده تا رازهای گذشتهاش را کشف کنه در این مسیر، او با حقایق تاریک و ترسناکی مواجه میشه که زندگیش را تحت تأثیر قرار میده کاترین لیسی به خوبی توانسته است فضایی پر از تعلیق و هیجان ایجاد کنه که خواننده را تا آخر کتاب درگیر میکنه.
کاترین لیسی از همان ابتدا شخصیت چندلایهاش را در موقعیتهایی قرار میدهد که هر کدامشان وجه تازهای از او را برای خودش و البته مخاطب آشکار میکند. این همان چیزی است که زن را دچار این شورش کرده و بر آن داشته که به همه چیز پشت پا بزند و از آن سوی دنیا برود به سویی که مه آلوده و ناشناخته است.
کتابو نخوندم ولی با دیدن کامنتا مغزم رگ به رگشد.... برای کرفتن امتیاز نقد و بررسی از هوش مصنوعی میگیرید میزنید تو نظرات؟.... کسی که کتابو نخونده و همچین کار زشتی کرده قطعا به هیچ کتابی احترام نمیزاره.... پس اون سکه کلابو برا چی میخواید؟.... زشته به خدا مثلا قشر با فرهگ جامعه خودتونو معرفی میکنید
هیچ کس هرگز گم نمیشود حال و هوای جهان موراکامی را دارد. رمان دربارهی زنی است که ناگهان تصمیم میگیرد برود. همزمان در دو سفر حرکت میکند. سفر فیزیکی و سفر درونی. گاهی مرز بین واقعیت و خیال دیده نمیشود. در این رمان فرار از نظم حاکم بر زندگی و جستجو برای پیدا کردن رستگاری جدید دیده میشود.
این کتاب حس گمگشتگی و تنهایی رو خیلی خوب به تصویر میکشه. روایتش خاصه و بیشتر روی درونیات شخصیت تمرکز داره، ولی بعضی جاها شاید کمی سنگین یا گیجکننده به نظر برسه. صدای سوگل خلاق به فضای داستان میخوره و حسش رو بهتر منتقل میکنه. اگه از رمانهای عمیق و تأملبرانگیز خوشت میاد، پیشنهادش میکنم
کل داستان هذیان گوییهای فلسفی و در ظاهر منطقی زنیه که آسیب دیده رفتار مادر و همسر و خودکشی خواهرش است و شناختی از احساسات واقعی خودش ندارد. و از طرفی به جای کمک گرفتن از متخصص راه فرار را انتخاب میکنه، حتی وقتی که به اجبار با متخصص مواجه میشه هم همکاری نمیکنه و دروغ میگه.
به جای اینکه سفر کمک کنه خودش رو بهتر بشناسه و زندگیش رو بهتر کنه، بدتر میشه حتی اینطور که میگه نمیتونه واقعیت رو از خیال تمیز بده. در آخر هم چیزی به خواننده اضافه نمیشه
به هر حال به نظر من تنها نکته مثبت کتاب صدای راوی بود واگر کتاب صوتی نبود هرگز تمامش نمیکردم.
در کل کتاب رو دوست نداشتم و پیشنهادش نمیکنم، فقط جملات قشنگ داره، به نظرم ارزش وقت گذاشتن نداره مگر اینکه از کتابهایی مثل جز از کل خوشتون بیاد.