خطر اسپویل:
داستان در مورد زنی به نام الیریا بود که بسیار افسرده و غمگین بود او خواهرش خودکشی کرده بود و او با استاد خواهرش ازدواج کرده بود اما پس از مدتی از او نیز دل زده شده بود و تصمیم گرفت که سفر کند به هرجا که میخواهد برود در واقع او ویسنده سریالهای آبکی بود یکی از ناشران داستان او را در مجله خوانده بود و با او تماس گرفته بود و پس از ملاقات گفته بود که تو بسیار فوق العادهای و میتوانی داستانهای بهتر و رمان بنویسی و او را با یکی از بهترین ناشران معرفی کرد. اما ایلوریا خیلی رک گفت که من از داستان نوشتن و رمان نوشتم متنفرم و اصلاً دوست ندارم از اینجور چیزها بنویسم و فقط همون سریالهای آبکی را دوست دارم بنویسم. شخصیت الیریا بسیار پیچیده بود او خیلی افسرده بود و هیچ شوق زندگی در او وجود نداشت او مادرش را نیز دوست نداشت و از او زده شده بود شوهرش را نیز رها کرده بود و مثل افسردهها بود او به خواهرش که خودکشی کرده بود نیز فکر میکرد شاید یکی از دلایل غمگین بودن او از دست دادن خواهرش بود. به هر حال این داستان را نیز نصفه رها کردم.
داستان در مورد زنی به نام الیریا بود که بسیار افسرده و غمگین بود او خواهرش خودکشی کرده بود و او با استاد خواهرش ازدواج کرده بود اما پس از مدتی از او نیز دل زده شده بود و تصمیم گرفت که سفر کند به هرجا که میخواهد برود در واقع او ویسنده سریالهای آبکی بود یکی از ناشران داستان او را در مجله خوانده بود و با او تماس گرفته بود و پس از ملاقات گفته بود که تو بسیار فوق العادهای و میتوانی داستانهای بهتر و رمان بنویسی و او را با یکی از بهترین ناشران معرفی کرد. اما ایلوریا خیلی رک گفت که من از داستان نوشتن و رمان نوشتم متنفرم و اصلاً دوست ندارم از اینجور چیزها بنویسم و فقط همون سریالهای آبکی را دوست دارم بنویسم. شخصیت الیریا بسیار پیچیده بود او خیلی افسرده بود و هیچ شوق زندگی در او وجود نداشت او مادرش را نیز دوست نداشت و از او زده شده بود شوهرش را نیز رها کرده بود و مثل افسردهها بود او به خواهرش که خودکشی کرده بود نیز فکر میکرد شاید یکی از دلایل غمگین بودن او از دست دادن خواهرش بود. به هر حال این داستان را نیز نصفه رها کردم.