نقد، بررسی و نظرات نمایش صوتی آرامش از نوعی دیگر - تام استاپارد
4
240 رای
مرتبسازی: پیشفرض
نمایشنامه پایان باز داشت اما واسم مهم نبود موضوع نمایشنامه مردی حدودا ۴۵ ساله بود که به واسطهی زندگی پر از فراز و نشیبش بیمارستان که مکانی منفور و خسته کننده ست برایش نوستالژیک و آرامش بخش بود همهی ما شده گاهی حس کنیم روحمون خسته یا بیماره و با ایجاد تنوع و دلخوشیهای کوچیک سعی میکنیم روحمون رو تازه کنیم مرد داستان تجربههایی مثل جنگ و اسارت رو از سر گذرونده و از خونواده و دوستاش دلچرکینه پس تنها جایی که آرامش رو براش تداعی میکنه بیمارستانه جایی که نیاز نیست مثل هتل تو اتاقش تتها باشه بااینکه خودش میگه دلش آرامش میخواد اما واقعا منظورش داشتن یک پرستاره یه همصحبت کسی که قضاوتش نکنه امااین قسمت خوب داستان بود در این نمایشنامه یا داستان سوالهایی مطرح بود که این مرد کیست پول هارو از کجا آورده چرا خونوادهای نداره و حتی چرا در گذشته بیمارستان بوده اما نویسنده بسیار سطحی به این سوالها پاسخ میده جوری که واقعا چیزی متوجه نشدم واین توهین به شعور مخاطبه اگر شمای نویسنده برای کشش داستان معما طرح میکنی موظف هستی که این سوالهای طرح شده جواب بدی نه اینکه به بهانهی پایان باز مخاطب رو احمق فرض کنی!!!
خیلی ممنون از کتابراه عزیز این نمایشنامه رو فک میکنم هدیه آخر هفته بود که دریافت کردم... خیلی پسندیدم اجراها خیلی عالی و تاثیرگذار بود و تموم صحنهها رو میدونستم تجسم کنم... داستان قشنگی بود اگه داستان رو دوبار گوش کنید بهتر میتونید پی به قضیه ببرید اولش برای من خیلی بی مفهوم بود اما دوباره گوش کردم و با توجه به نظراتی که خوندم بیشتر فکر کردم و از دید خودم داستان رو نگاه کردم جالب بود، برونی دنبال چیزی میگشت که همه ما میگردیم دنبال آرامش، برونی حتی ۴ سالی که اسیر بوده رو میگفت خوشحال بوده توی بیمارستان هم خوشحال بوده انگار از خانواده و هویت و دوستانش فرار میکرده دوست داشته جایی باشه که هیچکس نشناستس حسی که من خیلی وقتا دوست دارم تجربه کنم برم جایی که کسی منو نشناسه... (کاش کتابهای دیگه هم به همین منوال صدا گذاری میکردند بجای اینکه یک راوی بجای همه صحبت کنه)
بدی که نمایشنامه هادارن اینکه خیلی کوتاهن. واین موضوع بنظرم باعث میشه که شنونده سردرگم بشه و خیلی ازمسائل گنگ و بی معنی بنظر برسن. که برای خودمن اتفاق افتاده هم تو این نمایشنامه هم اثاردیگهای که گوش دادم. انگارکه به اجبارنوشته و روی گاغذ پیاده شده باشن ونویسنده عجله داشته که هرچه سریعترسروته قضیه هم اورده بشه. بنظرم اگه کهی مقداربیشتربه جزئیات و فضاسازی پرداخته بشه بهترمیشه ارتباط برقرارکرد امای خوبی که نمایشنامه هادارن اینکه چندتا صداپیشه یا به قولی بازیگرهست و این باعث میشه داستان جذابتربشه درحالیکه برایی رمان اکثرا ازی نفرراوی که به شکل تاسف باری تلاش میکنه به جای چندنفردیالوگ بگه استفاده میشه که گاهی واقعای کتاب و محتوای عالی فدای گویندگی ناشی و غیرحرفهای میشه دزاخرممنون ازنویسنده بابت زحمتشون و گویندهای عزیزو کتابراه دوست داشتنی
داستان خط سیر عجیبی نداره در مورد یه مرد خوش برخورد به نام برونی هست که رفتارش از نظر بقیه مرموز اما در اصل علت این رفتار مرموز بودن نیست بلکه به دنبال آرامشه.
حالا این آرامش در یه بیمارستان پیدا کرده که در کودکی اونجا بوده و قسمت تلخ ماجرا همینه که بهترین و آرامشبخشترین قسمت زندگی برونی زمانی بوده که بیمار بوده.
اون آدم سالمیه و در ظاهر مشکلی نداره اما در اصل یجورایی کم آورده و میخواد تو خلسه خودش فرو بره اما با پیگیری زیاد پرستارها و دکتر اون نمیتونه حتی به همین خواسته کوچیکم برسه و چون خانوادش پیدا میکنن اون تصمیم به رفتن میگیره چون نیاز داشته با خودش تو خلسه فرو بره.
داستان به حال خیلی از کسایی که میشناسم نزدیک و امیدوارم هیچکس در اوج بی مشکلی در نا آرومی نباشه.
حالا این آرامش در یه بیمارستان پیدا کرده که در کودکی اونجا بوده و قسمت تلخ ماجرا همینه که بهترین و آرامشبخشترین قسمت زندگی برونی زمانی بوده که بیمار بوده.
اون آدم سالمیه و در ظاهر مشکلی نداره اما در اصل یجورایی کم آورده و میخواد تو خلسه خودش فرو بره اما با پیگیری زیاد پرستارها و دکتر اون نمیتونه حتی به همین خواسته کوچیکم برسه و چون خانوادش پیدا میکنن اون تصمیم به رفتن میگیره چون نیاز داشته با خودش تو خلسه فرو بره.
داستان به حال خیلی از کسایی که میشناسم نزدیک و امیدوارم هیچکس در اوج بی مشکلی در نا آرومی نباشه.
عنوان داستان گویاست: آرامش به نوعی دیگر؛ معمولا بیشتر افراد حتی بیماران از رفتن به بیمارستان یا ضرورتا اقامت زیاد در آن دوری میکنند که در این قصه مردی به دنبال خاطرات دوره بستری بودن در این بیمارستان با وجود صحت و سلامت و به اختیار اقامتی بی انقضا و انتها ولو تا زمان مرگ، مرموز و مشکوک انتخاب میکند و راضی ست اما...
به نظر من همین مدت کوتاه دوری از اطرافیان نامطلوب و نا خواسته و همصحبتی با کسی که از گذشتهاش بیاطلاعه برای برونی لذت و زیستنی خوب بود. داستان پایانی باز داره، متن روان و اجرای هنرمندان عالی🩷 سپاس کتابراه عزیز
به نظر من همین مدت کوتاه دوری از اطرافیان نامطلوب و نا خواسته و همصحبتی با کسی که از گذشتهاش بیاطلاعه برای برونی لذت و زیستنی خوب بود. داستان پایانی باز داره، متن روان و اجرای هنرمندان عالی🩷 سپاس کتابراه عزیز
اجراها قشنگ بود،،، خود نمایش دوست نداشتم چون نفهمیدم اخرش چی شد؟؟ مفهومش چی بود؟؟ اقای جان براون کودکیش تو این بیمارستان بوده بعد حالا بعد جنگ و اسارت دوباره اومده بود اینجا نقاشم بوده هیچ مریضی هم نداشت ☹️☹️☹️ البته فکر کنم منظور این بود میخواسته از جهان و اتفاقاتش مثل سیل و زلزله و جنگ و اسارت و... در امان باش اومده جایی که در کودکی بوده و احساس امنیت میکرده حتی میگ اینجا اب و برق هم قطع نمیش کاش حداقل با پرستار ازدواج میکرد خوشش اومده بودا 😄😄😄 اجراها خوب بود ممنون کتابراه عزیزززز🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
سلام. به این داستان جور دیگر هم میتوان نگریست. برای بیشتر ما انسانها بیمارستان مکان درد وناراحتی وغصه است. اما در این داستان انسانی را نمایش میدهد که در بیمارستان بدنبال شادی وفراقت از غم وناراحتی میباشد. هر که اورا میبیند گمان میبرد که مشکل روانی دارد. اما به من ظاهر بین وسطحی بین میگوید تو اگر بدنبال شادی وخوشی هستی آنرا نباید در مکان یا جایی ببینی (تنها در مال دنیا ببینی) بلکه آن خوشبختی را بایددرخودت ودر درونت بیابی.
داستان کوتاه و پر از ابهامی هست و نویسنده به سوالاتی که در طول داستان برای مخاطب بوجود می آید، پاسخی نمی دهد. از جمله آخر مرد میتوان متوجه شد که روح و روان این شخص برخلاف جسمش بسیار بیمار و خسته هست و چون مرد به دنبال آرامش و آسایش می گردد به این بیمارستان که یادآور خاطره ای در کودکیش هست برگشته. درکل داستان به دلیل پایان باز و ابهاماتی که دارد خیلی جالب نیست اما اجرای نمایش بسیار عالی هست و باعث شده این نقص به چشم نیاد.
با سلام و تشکر از کتابراه. از شنیدن این نمایشنامه لذت بردم صداهای گویندهها زیبا بود و تغییر حالات روحی را خوب اجرا میکردن ممنون از گوینده ها. داستان جالب بود تا به حال از این دید به بیمارستان نگاه نکرده بودم که ممکنه جای برای آرامش باشه. ممنون از تمام کسانی که برای این مجموعه زحمت میکشن. لطفا کتابهای صوتی و معروف را بیشتر در آخر هفتهها رایگان بزارین ممنون.
خیلی عالی بود لذت بردم
واقعا درک نمیکنم چرا آدما نمیتونن کسی رو که متفاوته رو درک کنن خیلیا مثل آقای براون شخصیت پیچیده و رمز آلودی دارن اینجور آدما تا وقتی که به انسانی صدمه نزنن میشه به حال خودشون رها کرد و سعی کرد با دنیای اونها آشنا شد
🚶🏽♀️ (حس میکنم اون پرستار با گفتن حرفای آقای براون به اون خیانت کرده)
با اینکه نمایشنامه یه پایان باز و گنگی داشت ولی زیبا بود
واقعا درک نمیکنم چرا آدما نمیتونن کسی رو که متفاوته رو درک کنن خیلیا مثل آقای براون شخصیت پیچیده و رمز آلودی دارن اینجور آدما تا وقتی که به انسانی صدمه نزنن میشه به حال خودشون رها کرد و سعی کرد با دنیای اونها آشنا شد
🚶🏽♀️ (حس میکنم اون پرستار با گفتن حرفای آقای براون به اون خیانت کرده)
با اینکه نمایشنامه یه پایان باز و گنگی داشت ولی زیبا بود
این کتاب جوابی برای افکار هفته گذشته من بود اینکه آدمها در طول زندگیشون فکر و ذکرشون همش دنبال کار و همسر و بچهها هستش اما وقتی پیر میشن وتمامی این مسوولیتهارو ندارن آیا هنوز امید به زندگی دارن آیا میتونن تو تنهاییشون شاد باشن از خودشون لذت ببرن اگه این طوری باشم زندگی رو بردم لذت بردن از خود بدون نیاز به هیچکسی ممنون از کتابراه
درود و خدا قوت
سناریوی خیلی خوب و گیرا داشت، در چند دقیقه پایانی جملات یا کلماتی گفته میشد که هر شنودهای به گذشته خودش سفر میکنه، از کودکی تا حدود ۴۵ تا ۵۰ سال و همزاد پنداری با آقای brown میشه به دنیای درون خودمان که تا این سنی که زندگی میکنیم با مشکلات چگونه برخورد میکنین
سناریوی خیلی خوب و گیرا داشت، در چند دقیقه پایانی جملات یا کلماتی گفته میشد که هر شنودهای به گذشته خودش سفر میکنه، از کودکی تا حدود ۴۵ تا ۵۰ سال و همزاد پنداری با آقای brown میشه به دنیای درون خودمان که تا این سنی که زندگی میکنیم با مشکلات چگونه برخورد میکنین
داستان درمورد یه مرد مرموز و خوش مشرب هستش به نام برونی… برونی یه شخصیت کاملا سالم بود که فقط دنبال ارامش بود. حالا از قضا اون برای مامن ارامش بیمارستانی رو انتخاب کرده بود که توی بچگیش اونجا بوده و تصویرهایی از اونجا توی ذهنش توی زمان رویاپردازانهی بچه گی داشته.
با رضایت دکتر تونست اونجا اتاقی بگیره و به روش خودش کیف کنه. صبحانه، نهار، شام، عصرانه، ماشاژ، و … همه براش فراهم بوده و برونی لذت میبرده. بررسی روش سلامتی برونی توسط پزشکها و به پست نیاوردن مدرکی دال بر مریضی اون! و همین طور نداشتن آدرسی از اون، پرستارها رو مشکوک به وضعیت برونی میکنه. دکترش با پلیس صحبت میکنه و اجازه میگیره تا خودش اعتماد برونی رو جلب کنه و ازش اطلاعات بگیره. برونی از زندگی فرار کرده و به بیمارستان پناه برده تا در حاشیهی اطمینان و دور از گذشته و آدمهای زندگیش، زندگی رو اونجا ادامه بده. اما پرستاران بیمارستان این شانس را به او ندادند و از پروندههای گذشته نشانی از خانودهی اون یافتن و آنها را خبر کردند، و این مسئله برونی رو بهم ریخت و به فکر رفتن و برنگشتن به بیمارستان افتاد