🍁 اجراها خیلی عالی بود و کار کیفیت لازمه رو از همه جوانب داشت. برخلاف نظرات بد، من واقعا این داستان رو دوست داشتم، خط داستان هیچی نبود، و همه چی بود! هیچی نبودنش همون نظرات بد دوستان هستش، اما به همین ما خطم نمیشه، بلکه نویسنده از هیچی همه چی ساخته بود! برای همهی ما پیش میاد که مشکلی نداشته باشیم، ولی بریده باشیم، حالمون خوب باشه ولی جایی برای ارامش بخواییم که بریم اونجا خلوت کنیم. جایی توی گذشته مون داشته باشیم که به آرامشی متفاوت برسیم. جمله آخر روهمدوست داشتم که برونی گفت؛ مشکل اینه که من همیشه حالم خوبه!
داستان درمورد یه مرد مرموز و خوش مشرب هستش به نام برونی… برونی یه شخصیت کاملا سالم بود که فقط دنبال ارامش بود. حالا از قضا اون برای مامن ارامش بیمارستانی رو انتخاب کرده بود که توی بچگیش اونجا بوده و تصویرهایی از اونجا توی ذهنش توی زمان رویاپردازانهی بچه گی داشته.
با رضایت دکتر تونست اونجا اتاقی بگیره و به روش خودش کیف کنه. صبحانه، نهار، شام، عصرانه، ماشاژ، و … همه براش فراهم بوده و برونی لذت میبرده. بررسی روش سلامتی برونی توسط پزشکها و به پست نیاوردن مدرکی دال بر مریضی اون! و همین طور نداشتن آدرسی از اون، پرستارها رو مشکوک به وضعیت برونی میکنه. دکترش با پلیس صحبت میکنه و اجازه میگیره تا خودش اعتماد برونی رو جلب کنه و ازش اطلاعات بگیره. برونی از زندگی فرار کرده و به بیمارستان پناه برده تا در حاشیهی اطمینان و دور از گذشته و آدمهای زندگیش، زندگی رو اونجا ادامه بده. اما پرستاران بیمارستان این شانس را به او ندادند و از پروندههای گذشته نشانی از خانودهی اون یافتن و آنها را خبر کردند، و این مسئله برونی رو بهم ریخت و به فکر رفتن و برنگشتن به بیمارستان افتاد
داستان درمورد یه مرد مرموز و خوش مشرب هستش به نام برونی… برونی یه شخصیت کاملا سالم بود که فقط دنبال ارامش بود. حالا از قضا اون برای مامن ارامش بیمارستانی رو انتخاب کرده بود که توی بچگیش اونجا بوده و تصویرهایی از اونجا توی ذهنش توی زمان رویاپردازانهی بچه گی داشته.
با رضایت دکتر تونست اونجا اتاقی بگیره و به روش خودش کیف کنه. صبحانه، نهار، شام، عصرانه، ماشاژ، و … همه براش فراهم بوده و برونی لذت میبرده. بررسی روش سلامتی برونی توسط پزشکها و به پست نیاوردن مدرکی دال بر مریضی اون! و همین طور نداشتن آدرسی از اون، پرستارها رو مشکوک به وضعیت برونی میکنه. دکترش با پلیس صحبت میکنه و اجازه میگیره تا خودش اعتماد برونی رو جلب کنه و ازش اطلاعات بگیره. برونی از زندگی فرار کرده و به بیمارستان پناه برده تا در حاشیهی اطمینان و دور از گذشته و آدمهای زندگیش، زندگی رو اونجا ادامه بده. اما پرستاران بیمارستان این شانس را به او ندادند و از پروندههای گذشته نشانی از خانودهی اون یافتن و آنها را خبر کردند، و این مسئله برونی رو بهم ریخت و به فکر رفتن و برنگشتن به بیمارستان افتاد