نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی در انتهای کودکی - مجید اوریادی زنجانی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
Ayda Azimi
۱۴۰۱/۰۴/۱۰
در انتهای کودکی داستانی کوتاه از کتاب با پاهای کودکی به قلم شیوای مجید اوریادی زنجانی می‌باشد. ایشان کارشناس ارشد گفتار درمانی می‌باشند و به نظر بنده به واسطه‌ی این شغلشان که سر و کار زیادی با کودکان دارد، به خوبی توانسته‌اند دنیای کودکان و نوجوانان را درک نمایند. ایشان در این کتاب زیبا و جذابشان داستان‌هایی را ساخته و پرداخته‌اند که شخصیت اصلی شان کودکان و نوجوانان می‌باشند. تفکرات و نگرش هایشان، مسایل و دغدغه هایشان، موفقیت‌ها و ناکامی هایشان و چندین موارد متعدد دیگر من جمله دغدغه مندی‌های جناب اوریادی حول محور کودکان و نوجوانان هستند که ایشان در داستان‌های خود به رشته تحریر درآورده‌اند.
در داستان در انتهای کودکی هم که یکی از چهار داستان کتاب مذبور می‌باشد، شخصیت اصلی کتاب پسری است که به تازگی دوره‌ی کودکی را پشت سر گذاشته و قدم در نوجوانی نهاده است. او بواسطه‌ی مشکلات مالی و تربیتی خانواده و همچنین تغییرات رفتاری سن بلوغ با چالش‌های بسیاری در زندگی‌اش مواجه شده است. او در سن بسیار کم مجبور شده تحصیل را رها کرده و شاگرد پارچه فروشی شود که صاحب آن مردی بی عاطفه، پول پرست و خشن است و دائما پسر را تنبیه بدنی می‌کند.
از آن طرف پسر داستان با شخصی دکان دار و دیگر که نقطه‌ی مقابل این مرد است آشنا می‌شود که مردی فوق العاده دلسوز، دست به خیر و مهربان است. این مرد با ورود خود به داستان تاثیر شگفت روی پسر می‌گذارد و او را در تصمیم نادرستش دچار تردید می‌کند و...
با تشکر از کانون فرهنگی چوک و اپلیکیشن خوب کتابراه💮🌹🌸
Hadis Gholipour
۱۴۰۱/۰۳/۳۱
درود، داستانی تعمل برانگیز و جذاب داشت. در شروع، داستان با درد و کتک شروع می‌شد و این اتفاق باعث می‌شد که به شنونده شوک وارد شود و حواسش تا آخر داستان جمع باشد. در میانه‌های داستان از زندگی پسرک شخص اول بیشتر سخن می‌گفت و فلاش‌بک‌های درد آوری را شرح می‌داد و باعث می‌شد حس دلسوزی و همزادپنداری شنونده برانگیخته شود و او را از اتفاقاتی که ممکن است خیلی نزدیک انسان در حال اتفاق افتادن باشد آگاه کند. داستان طوری بود که با گذر هر ثانیه از آن شنونده را مشتاق‌تر و حریص‌تر برای ادامه دادن داستان می‌کرد. در بند پایانی داستان نیز از تصمیم آغشته به خشم پسرک سخن می‌گفت و اینکه چطور می‌تواند یک نفر راهی پیش پای انسان‌های نیازمند فرصت بگزارد که زندگی آن‌ها را دگرگون کند. پایان آن نسبتا باز بود و این بسیار به شنونده کمک می‌کرد که در مورد داستان و عناصر آن بیشتر فکر کند. صدا‌ها نیز تقریبا متناسب با نقش‌ها بودند و نمی‌شد خرده‌ای بر آن‌ها گرفت. ‌ای کاش تمام ما هم بیشتر حواسمان به دور و برمان باشد و بتوانیم مانند آن حاج آقای درون داستان باشیم. بسیار آموختم و لذت برم، سپاس.
betWeen دامنی
۱۴۰۳/۰۱/۲۷
به نام خدا همراه هستیم با یک اثر دیگر البته اثری به سبک و سیاق داستان کوتاه از نوع ایرانی که توسط این نویسنده ای که تابحال اسمش را نشنیدم مجید اوریادی زنجانی که۶ احتمالا به خاطر تازه کار بودن خود بنده است در زمینه ی کتاب خوانی و اما داستان های کوتاه که خصوصیات خاص خودشان را دارند به عنوان مثال نباید از ۵ هزار کلمه بیشتر باشند یا نهایتا ۸ کلمه و اینکه داستان های کوتاه همیشه ی خدا یک شخصیت اصلی دارند چرا که وقتی این دو شخصیت بشود نویسنده باید به هردو شخصیت بپردازد و ابن باعث بی رمق شدن شخصیت ها میشود و در نتیجه تعداد کلمات ان از تعداد معین فراتر رفته خاصیت کوتاه بودن خود را به کل از دست میدهد و به طور کلی هنر داستلن نویسی کوتاه جزئیات قراوانی دارد و نویسنده برای اینکه داستان کوتاه خوب و با کیفیتی بنویسد نیاز به تمرین مستمر زیاد بسیار زیادی دارد! و به طور کلی شخصیت باید از عموم مردم اشد و تداعی بخش یک انسان زنده باشد و باقی بحث در این هزار کلمه نمیگنجد و اما داستان که در مورد کودکی است که کودکی نکرده که نویسنده سعی بر آن دارد تا این مسئله را تا اعماق وجود برای خواننده بررسی کند و حس همدردی را در او بر انگیزد تا به طور کلی پیام مورد نظر خود را به مخاطب ابلاغ کند و رسالت نویسندگی خود را نیز انجام داده باشد که بله وظیفه ی نویسنده است تا از درد مردمان و اجتماع خود بنویسد و به نگارش در بیارد
A.asgari
۱۴۰۱/۱۰/۱۷
کتاب خیلی جالب و قابل تاملی بود
داستان یه پسر بچه‌ی ۱۱ ساله که مجبور شده بخاطر ۷نفر خانواده خرجی بیاره خانواده شود
از حقوق خودش جز پول تو جیبی چیزی بهش نمیرسید و هر روز کتک میخورد و کار سنگین انجام میداد هر روز باید گرسنگی میکشید
داستان فقر بود و بی پولی
داستان رنج بود و زحمت
که پسر چه درد‌های کشیده و چه درد‌های داره میکشه
وهیچوقت بچگی نکرده
سرکار میرفت و کار میکرد
که یهو یه پیر مرد مهربون که خستگی بچه رو دید خواست بهش کمک کند
و وقتی پسر بچه لحظه‌ی اخر خواست پول و برداره و به عواقب کارش فکر نکرده بود فقط از دوستش درباره زندان میپرسید و میخواست بخاطر انتقام از اوستا کارش پولهاشو برداره و یه کار راه بی اندازه اون مرد مهربون جلوش ظاهر شد و بهش پیشننهاد کار بهتر و در امد بهتر داد
و پایان داستان باز بود
به نظرم بهترین کار این بود ک پول هارا برگردونه و دیگه پیش اون مرد کار نکنه بره پیش پیرمرد و ازش کار یاد بگیره بهش زور نگه
بنظرم گاهی وقتا یه کمک کوچیک باعث کارهای بزرگ میشه
📚الناز محمدی📚
۱۴۰۱/۰۶/۱۵
🍁 اولین کتابی بود که از این نویسنده عزیز می‌خوندم، و بسیار از قلم ایشون لذت بردم. تخصص روانشناسی کودک و نوجوان ایشون و قلم بی نهایت قوی ایشون، منجر به حلق این داستان کوتاه و زیبا شده بود. کتاب اونقدر زیبا تصویر سازی شده بود که حس میکردم توی همه‌ی لحظات اونجا هستم و بارها دلم خواست برم توی بازار قیصریه (من خودم زنجانی هستم و اون بازار رو میشناسم) و به پسر بچه کمک کنم. پسر بچه‌ای که ذاتی پاک و‌ مودب داشت اما به خاطر مشکلات زندگی، کار اجباری، خشونت بزرگ‌تر‌ها، فقر فرهنگی والدین توی بزرگ کردنش، ترک تحصیل کردنش، و فقر مالی، اون ذات مثل آینه رو به کسی تبدیل کرده بود که می‌خواست دزدی کنه. حتی سیگار کشیدن پسر بچه هم اتفاقی هوشمندانه از قلم نویسنده بود که واقعا در واقعیت وجود داره، بچه‌ها توی این سن به دلیل حمله‌ی زودهمگام مشکلات زندکی به اونها، احساس بزرگ بودن میکنن پس حتی سیگار و نیاز به نیکوتین رو هم از بزرگ‌تر‌ها تقلید میکنن! اون جاهایی که گشنه ش بود، یا کفشش پاره بود، و یا وقتی فهمیدم ماه به ماه پولش رو مامانش از اوستاش میگیره و اون بعد از ۶ ماه پول تو‌جیبی‌های خودش باید کفش بخره، اشک هام ریخت. این درد واقعی جامعه‌ی ما درمورد کودکان کار هست که استاد زنجانی کتابش کرده بودن!
بودن دیو‌هایی مثل اوستای اون بچه و فرشته‌هایی مثل صاحاب مغازه‌ی دومی که به پسر کمک کرد، و جهل و ناآگاهی والدین این بچه، هم واقعیت هستش و امیدوارم که روز به روز از شمار این دیوها کم‌تر و به اون فرشته‌ها اضافه تر شه، و مهم‌تر از همه مادر پدرها قبل از به دنیا آوردن بچه، درمورد کفایت بزرگ کردن اون مطمئن باشن، تا بچه‌های ما بتونن درس بخونن و آینده‌ی خودشونو بسازن. ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️
سارینا دهدشتی
۱۴۰۱/۰۴/۲۵
سلام و درود
این کتاب گذشته‌ای نه چندان دور رو حکایت میکنه، که ریال و تومان ارزش بیشتری داشت.
اما هرچند ارزش پول کم شده، پیشرفت آنچنانی در زمینه انسانیت و مخصوصا کودکان و نوجوانان مشاهده نمیشه.
کودکان کار که بخاطر شرایط ضعیف اقتصادی از حداقل حقوق اولیشون مثل درس خواندن، بچگی کردن، و آرامش روانی محروم هستند.
پسر بچه تازه نوجوان این داستان، علاوه بر شرایط ضعیف زندگی، گیر کارفرمای بداخلاقی افتاده، که باعث میشه حتی به دزدی و انتقام در این سن فکر کنه. چیزی که یک واقعیت هست و در جامعه شاهد هستیم. کاش کمی قبل از برخوردمان با آدم‌ها و مجرمان، به دلیل بروز رفتارهایشان بیندیشیم. حداقل کاری که میتوانیم برای یکدیگر انجام دهیم، قضاوت نکردن، افترا نبستن، ناراحت نکردن و...
بامید دنیایی زیباتر و شادتر
کتاب جالبی بود.
تشکر از شما خوبان کتابراهی
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۰۳/۰۹
داستان کتاب در مورد پسر بچه‌ای از قشر ضعیف در زمان‌های گذشته است که برای کمک به امرار معاش خانواده میبایست کار کند. اوستای پسر بچه فرد ظالمی هست و باعث عذاب و رنجش پسر میشه ولی یک پیرمرد به عنوان یکی از شخصیت‌های داستان ناجی پسر خواهد بود تا اونو از گمراهی نجات بده. موضوع داستان خوبه ولی خب مناسب افراد بزرگسال نیست پس نباید پایان داستان مجهول تموم بشه. البته این پایان برای بزرگسالان قابل فهمه حضور پیرمرد مهربان در پایان داستان و پیشنهادش و پرواز کبوتر از سوراخ نورانی سقف بیانگر اینکه پسرک از دزدی منصرف میشه و پیشنهاد حاجی رو قبول میکنه ولی برای سنین پایین این پایان قابل درک نیست. راوی داستان هم با صدا و لحنی خسته و بی احساس داستان رو بیان میکنه و این از جذابیت داستان کم میکنه. ولی در کل قابل قبوله
فرییا جمالی
۱۴۰۲/۰۵/۱۱
داستانی بسیار تامل برانگیز تاثیر گذار. اینکه خداوند چطور هوای این کودک رو داره که فقط به خاطر یه اشتباه کودکانه میخواد خودشو نابود بکنه و با سررسید حاجی که مردی مهربان و دلسوز است کمکی از سوی خداوند به این بچه می‌رسه که له خاطر اینکه فقط ۱۱ سال داره تازه وارد دوران نوجوانی میشه و چالش‌های زیادی اونو درگیر میکنه. انتهای داستان به شدت بر دلم نشست. نویسنده به خوبی بچه‌ها و دنیای اونهارو لمس کرده و اینچنین شیوا به رشته تحریر آورده. ولی بازم راویان داستان اصلا صداهای دلچسبی نذاشتن و این یک ضعف عمده هستش توی اکثر داستانها‌ی صوتی جوک. به خاطر بطرز بیان داستان یه ستاره کم دادم. 😊
پروانه اکبری_نویسنده
۱۴۰۲/۰۸/۰۸
داستان در مورد تحمل بچه‌ها میگه، میگه شرایط، سرنوشت ما رو رقم میزنه، اینکه ما کی و چکاره میشیم، بیشتر از اینکه مسببش خودمون باشیم، خانواده مونه، اول خانواده بعد خودمون، مطمئنا یه بچه نمیتونه اندازه‌ی یه آدم بالغ تجزیه و تحلیل کنه، خط تفکرش کوتاهه بچه‌ها برعکس ما آدم بزرگا خیلی امیدوارند، چون همه چیزو خیلی ساده میگیرن، فک میکنن به چیزی که میخوان میرسن، روز خوبشون میاد، اونا نمیدونن روز خوبو باید خودشون بسازن، اکثر اوقات یه اشتباه بچگانه، کل سرنوشت رو تغییر میده از بچه‌ها نخوایم برای ما بزرگترا کاری بکنن، دم پیرمرده گرم
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۷/۲۴
داستان خیلی دوست داشتنی بود و به زیبایی به شرح درد و رنج و سختی‌های یک کودک کار میپرداخت. کودکی معصوم که به دلیل شرایط خاص زندگی و فقر، تصمیم دارد که پا در راه نادرستی بگذارد، اما گویی فرشته‌ای در قالب انسان، با محبت بی‌انتهای خود، نه تنها او را از این کار منصرف میکند، بلکه مسیر زندگیش را نیز به سمت و سوی خوبی میبرد. من حس میکنم آن حاجی بازاری فرستاده‌ی خدا بود. چقدر شخصیت خوبی داشت و دلم خواست مانند او باشم..
صدای کودک بسیار دلنشین بود و با سن و سال و معصومیت این شخصیت هماهنگی داشت.
آیلار
۱۴۰۱/۱۲/۲۲
اول اینکه از گویندگان و... ممنون شروع خیلی خوبی داشت آهنگ و متنی که به عنوان به نام خدا خوانده شد عالی بود در طول داستان هم تمام حس و حال منتقل می‌شد معنا و مفهوم داستان جالب بود و واقعا نویسنده داستان زندگی بچه‌های که سن کم مجبور به کار می‌شوند صاحب کارهای مختلف و عاقبت دوستی با افراد بد رو گفته بود و اینکه نتیجه رفتارهای هرکسی چه چیزی را به همراه داره رو هم گفته بوداما آخر داستان نامفهوم بود یعنی معلوم نشد که این پسر بچه پول‌ها رو دزدید یا نه؟؟!!
🌸Zahra Habibi🌸
۱۴۰۱/۰۶/۱۳
عالی بود واقعا جای تاسف داره واسه آدمایی که بااین بچه‌ها عین برده رفتار میکنند یادمه رفته بودم کفش فروشی یه بچه‌ی ده یازده ساله واسم کفش هارو از جعبه در میاورد به صاحب مغازه گفتم این آقا پسر همکارتونه؟ به محض گفتن این کلمه پسر بچه چنان گل از گلش شکفت و سینه شو داد جلو قلبم درد گرفت خوشش اومده بود جای لفظ شاگرد از همکار استفاده کردم همین چیزای کوچیک کلی تو آینده این بچه‌ها تاثیر میذاره امیدوارم روزی برسه هیچ کودکی مجبور به کارکردن نباشه.
حسن بیکدلی
۱۴۰۰/۰۶/۱۱
باسلام و خداقوت خدمت همه عزیزان از نویسنده تاگویندگان وشنوندگان... بنده که پسندیدم اما بقول برخی ازدوستان، داستانِ‌جالب وجذابی بود فقط چهارستاره دادنم به این دلیل بودکه پایان داستان مشخص نیست تا مخاطبِ آن که قشر کودک، نوجوان یاجوان میتونه باشه بتونه نتیجه گیری کنه.... موضوع سیگارکشیدنش، اقدام به سرقتش، پیشنهادِ حاجی برای جذب کردن واشتغالش درحجره‌ی او و... همگی مجهول ماندند.... والسلام
امیررضا محبی
۱۴۰۱/۰۵/۱۱
کتاب سعی می‌کرد تا ما را به جای پسر جای دهد و دوست نادانی که سعی می‌کرد او را به سیگار کشیدن و کار‌های اشتباه دچار کند داستان توانسته بچه‌های کار‌ را به خوبی به تصویر بکشد و همین طور توانسته فشار‌های مالی و اقطسادی را نمایان کند کتاب ما. را در احساسات مختلفی میگزارد این‌ تاکتیک نویسنده جالب است و در داستان تنوع ایجاد کرده. و این کتاب توانسته حس خشم و انتقام پسر را جلوه دهد امیررضا محبی ۱۲ ساله
صدیقه فتحی
۱۴۰۰/۱۲/۰۸
داستان جالبی بود
تجربه وجود دو انسان کاملا متضاد مانند حاجی و اوستا در زندگی باعث میشه در حین رنج کشیدن این دیدگاه رو داشته باشی که تو دنیا آدم خوب هم پیدا میشه
احتمال میدم حضور حاجی در صحنه آخر و پرواز کبوترها رو یک نشانه خاص تلقی کنه و باعث بشه دست به دزدی نزنه
چنین بچه‌هایی اکثرا بچه‌های خیلی قوی نسبت به هم سن و سالهای خودشان هستند و بیشتر مواقع واقعا قابل تحسین هستند
fari jafari
۱۴۰۰/۰۹/۲۹
سلام وقت همگی بخیر... حکایت جالبی بود... ممنون از نویسنده عزیز.. راوی آقای رضایی هر چند هیچ حسی رو به شنونده القا نمی‌کرد.. بازم خوب بود.. توصیه میکنم دوستان شنونده باشن.. پایان باز قصه... پرواز کبوتر از دریچه نورانی سقف تصور من براینکه که گویای اینست که سرقت از گاو صندوق منتفیه و شاگرد پیشنهاد حاجی رو قبول میکنه.. دوستان با نظر من موافقید... کتابر اه محبوب تشکر...
محمدرضا
۱۴۰۰/۰۳/۲۵
فوق العادست، مخصوصا برای نوجوان‌ها که جدیدا دارند دنیای کودکی را ترک میکنند! پیشنهاد می‌کنم حتما گوش کنید.
داستان این کودک با زندگی خیلی از بچه روستایی‌ها شهر نشینان قشر ضعیف برابری می‌کند، هر چند گوینده با احساس نمی‌خواند اما اگر با گوش دل این داستان را بشنوید به احتمال زیاد اشک از چشمانتان جاری خواهد شد...
Farnazii Nej
۱۴۰۰/۰۸/۱۱
دوستان اگه کلاس گویندگی و فن بیان رفتین دلیل بر این نیست گوینده شدین. اجرا افتضاح. من به احترام نویسنده تا آخر گوش دادم ولی اصلا صداها خوب نبود و اصلا قانون و اصول گویندگی رعایت نمیشه چرا؟ راوی که کاملا یکنواخت می‌خونه انگار کلاس پنجم دبستانی داره رو خوانی می‌کنه … باید متن و اجرا کنید. خواهشا برای کتاب صوتی از قوی ترها استفاده کنید.
پردیس فردوس
۱۴۰۰/۰۴/۰۴
کتاب جالبی نبود. اولا صدای گوینده اصلا گیرا نبود. ثانیا موضوعی که انتخاب شده بود برای داستان کوتاه مناسب نبود. قطعا این داستان برای بزرگسالان نبود، پس نباید پایان باز میداشت. چون کودکان و نوجوانان هنوز درکی از پایان باز ندارند. در واقع اگر هدف از داستان آموزش بوده پس می‌بایست نتیجه داستان هم مشخص میبود. در کل این کتاب رو توصیه نمیکنم
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۸/۱۲
داستان روایت زندگی دردناک و تلخ کودکان کار است. کودکانی که در کودکی شانه میدهند به زیر بار سنگین کار و کسب درآمد برای گذران زندگی. اگر چشم بینا داشته باشیم در اطراف میبینیم این کودکان عزیز و مظلوم کشور را. امید که هرچه در توان داریم به این عزیزان بی دریغ بدهیم شاید کمی از بار مسئولیت آن‌ها کم کنیم. ممنونم از عزیزان کتابراه
kobi hossaine
۱۴۰۰/۱۲/۲۰
کتابی که زندگی کودکان کار در کودکی و سختی آن‌ها را نشان میدهد و برای زندگی بهتر تلاش میکنند در این دوره سن برای آن‌ها مهم نیست سیر کردن شکم خانواده و پوشاک آن‌ها و همچنین سرپناهی امن اولویت آن‌ها است و انسان‌های خیری که به آن‌ها کمک میکنند و متضاد آن‌ها انسان‌هایی که بر عذاب آن‌ها می‌افزایند و اذیتشان میکنند.
فائزه اسلامی‌خواه
۱۴۰۳/۰۲/۱۲
درسته این داستان در دوردستها یکی از اتفاقات معمول بوده. ولی این کتاب رو برای بچهای خودم پیشنهاد نمیکنم. چون باعث افسردگیشون میشه. از طرفی انتظار نداشتم پسری که خیلی باشعور جلوه داده شده بود. با اون کفشهای پاره. بخواد تحت تاثیر دوستش سیگاری بشه. از همه بدتراز صاحب مغازه بخواد دزدی کنه
خالد بارانی
۱۴۰۲/۱۱/۱۵
در آغاز داستان از کتک و درد کودک گفته شده به راستی خیلی استاد کارش بی رحم بود درد بچه‌های طبقه متوسط و ضعیف خیلی زیاد از همه شادی‌ها و لذت‌های به دور‌اند همین چیزها باعث میشه به راه خلاف کشیده بشن چون بچه‌اند و بچه‌ها همه چیز رو سطحی می‌سنجند ولی اخرش هر چند کارش بد بود ولی انتقام خوبی از استادش گرفت
حکیمه بابایی
۱۴۰۱/۰۵/۰۵
دغدغه کودکانه با هوس شیطانی خراش دهنده تنگ ظریف کودک معصوم‌. آیا نیاز‌های اولیه یک کودک می‌تواند آینده او را تعییر دهد؟ آیا خدا نمی‌بیند؟ آیا خدا ماموری در زمین دارد تا کودک را به دست‌های بخشنده خدا برساند. آری خدا گاهی در قالب پیرمرد مغازه دار خود را به من و تو نشان می‌دهد و گاهی با پر پروانه
Masih Parchami
۱۴۰۰/۰۳/۰۶
کتاب آموزنده‌ای بود، اما راوی واقعا خیلی بد و کاملا بی حوصله شروع به گفتار کرد و به صورتی میشه گفت که رفع تکلیف کرد. ‌ای کاش اهمیت بیشتری به کتاب‌ها داده شود حتی آنهایی که مجانی هستند.
Mozhgan
۱۴۰۲/۰۷/۲۲
داستانی کوتاه و آموزنده بودوسرگذشت کودکی که به ناچار مجبور بود با استای بداخلاقی کار کندوبتواند کمک خرج خانواده باشد. تصمیم نادرستی گرفت که اگر آن مرد نبودمعلوم نبود سراز کجا در می‌آورد همه ما درزندگی تصمیمات اشتباه میگیریم کاشکی یکی ما رادر همان لحظه منصرف کند و بیراهه نرویم.
Kobra Rezaee
۱۴۰۰/۰۹/۲۰
واقعا میشع گفت افتضاح و داغون بود خوانش اقای رضایی بی هیچ حس و لحنی اصلا تن صداشون بالا و پایین نداشت و فکر میکنم بچ‌های دبستانی داستان هارو بهتر بخونن واقعا متاسفم خوانش بدش باعث شد نتونم ارتباط بگیرم با داستان و سر همون د سه دقیقه اول قطعش کردم خیلی بد میخونن
هستی اقلیمی
۱۴۰۰/۰۳/۱۷
من متوجه نشدم و آخرش رو میشد حدس زد ولی در کل ممنون از شما گوینده گان و نویسنده
من با نظرات بعضی از عزیزان موافق بودم راوی خیلی بی حوصله و خسته صحبت می‌کرد و باعث زده شدن از گوش دادن کتاب می‌شود 🐌🌹
Sadaf Akhlaghi
۱۴۰۰/۱۲/۲۱
حکایت جالبی بود اما این داستان بیشتر برای سنین نوجوانان و جوانان مناسب است به همین جهت بهتر بود پایان حکایت باز نمی‌ماند و خط سیر مشخصی برای انتها قرار داده میشد. صدا و نحوه گویندگی جذاب نبود و کشش داستان رو کاهش میداد بهتر بود از بیانی گیرا تر استفاده میشد.
Az Ir
۱۴۰۲/۰۱/۱۰
این کتاب داستان پسر یازده ساله‌ای را روایت می‌کند که برای تأمین مخارج خانه، درس خواندن را رها کرده و کار می‌کند. این کتاب تلاش کودک را برای ساختن زندگی خانواده‌اش نشان میدهد و شنیدن آن برای کودکانی که به سن نوجوانی میرسند بسیار عالی است.
Javad
۱۴۰۱/۰۷/۲۸
تهش چی شد دقیقا چرا نیمه تمام شد
یه انتقادی دارم از نویسنده کار کاش به شخصیت پسرک سیگار نمیدادید چون روی بچه کوچیک تاثیر میگذاره و وقتی که بچه خودش شخصیت رو میبینه ازش تقلید میکنه
و اینکه صدای گوینده حقیقتا واسه من گرم نبود
به هرحال ممنون
هانیه سلیم زاده
۱۴۰۱/۰۷/۰۸
نویسنده تلاش کرده بود تا صحنه‌هایی که متاسفانه این روزها زیاد در جامعه می‌بینیم و کودکان کار با ان درگیر هستند را در زمانی نه چندان دور توصیف کند. امیدوارم سر راه همه انها فرد شایسته‌ای مثل حاجی قرار بگیرد و روزگار بهتری را سپری کنند.
همام محقق
۱۴۰۰/۱۲/۱۴
این کتاب راجب یک پسر بچه است که در یک مغازه پارچه فروشی کار میکرد و پدر ش هم یک دارو فروش بود که بعضی‌ها بهش میگفتن دکتر و بعد از یک روز کاری او پسر بچه از گاه صندوق مغازه پارچه فروشی دوزدی می‌کنه و بعد داستان تمام میشود
فاطمه فتحی
۱۴۰۰/۰۴/۱۱
پایان جالبی داشت و فکرشم نمی‌کردم یک کار خوب در لحظه چقدر عواقب خوبی در دراز مدت برای یک نفر رورقم بزنه.... گاهی خیلی ساده از چیزهایی که برای ما بدیهیه و برای بقیه آرزو رد میشیم مرسی از صدای فوق العاده کتابخوان
مانا
۱۴۰۱/۱۲/۱۴
کتابی به غایت روان و زیبا که زندگی سخت یک کودک ده ساله را در یک مدت زمان کوتاه با نثری عالی روایت میکند داستانی که با غم شروع میشود و به شادی ختم میشود شاید تنها مشکلش زیبا نبودن و بی احساس بودن روایت راوی بود. ممنون
ژیلا شجاعی
۱۴۰۱/۰۹/۱۹
داستانی بود برای نوجوان بهتر بود تصمیم درست آن پسر را در پایان داستان می‌آورد و می‌گفت که بی خیال سرقت از مغازه اوستاش می‌شه و پیشنهاد حاجی و ادامه تحصیل رو قبول می‌کنه تشکر از کتابراه
Soheil Alipour
۱۴۰۰/۱۱/۲۹
کتاب خوبی‌ست با یک زبان کودکانه بیان شده و اون حالت لطافت کودکی رو دارد و از این جهت که مربوط به دوران خودمان و همینطور یک نویسنده هم وطن نگارش شده به راحتی باهاش می‌تونید ارتباط برقرار کنید.
Kimia Omidvar
۱۴۰۰/۱۱/۱۹
داستان جابی بود وچون پایانش مشخص نبود هرکس میتونه هرجوری که دوست داره تمومش کنه... پرواز کبوتر و اومدن حاجی خوبه و پیشنهاد جالبش یه طرف، کینه از اوستاش یه طرف🤔🤔🤔پیشنهاد میکنم گوش کنین🥰🥰🥰
mahdi shahhamzeh
۱۴۰۰/۰۵/۱۶
کسایی که انتقاد میکنید از راوی داستان خب همینه دیگه داری رایگان گوش میدی تازه طلب کار هم هستی عجب آدمایی هستید شما، مفت بر و پر توقع ببخشیدا ناراحت نشید اما حقیقته از حقیقت نمیشه فرار کرد
حامد اس
۱۴۰۱/۱۰/۱۷
کلا محتوی منفی داشت. و پایانی ضعیف
(فقر. کودک کار. کتک خوردن. بی عاطفه بودن پدر و صاحب کار. دزدی. سیگار.....)
گمون نکنم هیچکسی بخواد این کتاب رو برای بار دوم بخونه 😔
مهدی رمضانی
۱۴۰۰/۱۲/۰۴
داستان اموزنده و زیبایی بود و خیلی از افکار فراموش شده ذا زنده کرد
اینکه یادمان نرود با همنوعان خود مخصوصا افراد مستمند چگونه رفتار کرد
تشکر از زحمتکشان این داستان
fkart 75
۱۴۰۰/۰۴/۱۱
تفاوت کودکان و نونهالان امروز و دیروز. امروزه همه در رفاه وارامش و اسایش هستند و‌......
اما کودکان قدیمی واسه‌ی تیکه نون زحمت میکشیدن و شاکر همون‌ی لقمه نون بودن
زهرا سلمانی
۱۴۰۰/۰۴/۱۱
کتاب نسبتا خوبی برا نوجوانان بود ولی زمانی میتوانست آموزنده هم باشد که پایان باز نمیداشت و نتیجه اعمال خوب یا بد برای شنونده مشخص میشد
کاش راوی کمی با احساس تر بیان میکرد
سمیه شفیعی
۱۴۰۲/۰۲/۲۷
کتاب در انتهای کودکی کتاب زیبایی بود که به ما یاداوری میکرد از کنار ادم‌های اطرافمون ساده نگذریم و دستگیر هم باشیم شاید یک جمله ما مسیر زندگی فردی رو عوض کنه.
Massi ,Ebi
۱۴۰۱/۰۸/۱۷
ماجرای خیلی خوبی بود که با قلم خوب نویسنده همراه شده بود.
چقدر از بچه‌هایی مثل بچه‌ی این داستان بودن که واقعا لیاقت داشتن ولی کسی اونارو نفهمید. 😔
فائقه
۱۴۰۱/۰۷/۰۷
چقدر جالب بود این کتاب پسر بچه‌ای از قشر ضعیف جامعه ومردی که ناجی اون میشه واون رو از کناه ودزدی نجات میده خدا این آدم‌های خوب رو تو زندگی همه زیاد کنه
فاطمه لشگری
۱۴۰۰/۱۱/۰۲
موضوع خیلی خوب و جذاب بود اما چون خیلی از مسائل باز نشده کتاب تمام شد نمی‌تونه مخاطب رو نتیجه گیری درستی برسونه و خیلی سوال بی پاسخ در ذهن مخاطب ایجاد می‌کنه
Sasan Purmand
۱۴۰۰/۰۶/۲۰
داستان خوبی بود ولی اخرش باز موند این کار باعث شد من شنونده متوجه نشدم عاقبت داستان چی شد. میتونست ادامه داشته باشه یا حد اقل پایان مشخصی داشت
Smile Rakhshan
۱۴۰۰/۰۳/۰۵
به نظرم کتاب آموزنده‌ای بود، در مورد تصمیم گیری درست در زندگی، من پیشنهاد میکنم که گوش کنید، ممنون از کتابراه و صدای دلنشین گوینده ها🙏🏻
امیر احمدی
۱۴۰۳/۰۲/۰۴
باسلام خیلی خوب شروع شد ولی انتهای داستان کنگ بود و من خودم برای پسرم توضیح دادم که پایانش چی میشه و اون پسر بچه کارش به کجا کشیده میشه
1 2 3 4 >>