کتاب خیلی جالب و قابل تاملی بود
داستان یه پسر بچهی ۱۱ ساله که مجبور شده بخاطر ۷نفر خانواده خرجی بیاره خانواده شود
از حقوق خودش جز پول تو جیبی چیزی بهش نمیرسید و هر روز کتک میخورد و کار سنگین انجام میداد هر روز باید گرسنگی میکشید
داستان فقر بود و بی پولی
داستان رنج بود و زحمت
که پسر چه دردهای کشیده و چه دردهای داره میکشه
وهیچوقت بچگی نکرده
سرکار میرفت و کار میکرد
که یهو یه پیر مرد مهربون که خستگی بچه رو دید خواست بهش کمک کند
و وقتی پسر بچه لحظهی اخر خواست پول و برداره و به عواقب کارش فکر نکرده بود فقط از دوستش درباره زندان میپرسید و میخواست بخاطر انتقام از اوستا کارش پولهاشو برداره و یه کار راه بی اندازه اون مرد مهربون جلوش ظاهر شد و بهش پیشننهاد کار بهتر و در امد بهتر داد
و پایان داستان باز بود
به نظرم بهترین کار این بود ک پول هارا برگردونه و دیگه پیش اون مرد کار نکنه بره پیش پیرمرد و ازش کار یاد بگیره بهش زور نگه
بنظرم گاهی وقتا یه کمک کوچیک باعث کارهای بزرگ میشه
داستان یه پسر بچهی ۱۱ ساله که مجبور شده بخاطر ۷نفر خانواده خرجی بیاره خانواده شود
از حقوق خودش جز پول تو جیبی چیزی بهش نمیرسید و هر روز کتک میخورد و کار سنگین انجام میداد هر روز باید گرسنگی میکشید
داستان فقر بود و بی پولی
داستان رنج بود و زحمت
که پسر چه دردهای کشیده و چه دردهای داره میکشه
وهیچوقت بچگی نکرده
سرکار میرفت و کار میکرد
که یهو یه پیر مرد مهربون که خستگی بچه رو دید خواست بهش کمک کند
و وقتی پسر بچه لحظهی اخر خواست پول و برداره و به عواقب کارش فکر نکرده بود فقط از دوستش درباره زندان میپرسید و میخواست بخاطر انتقام از اوستا کارش پولهاشو برداره و یه کار راه بی اندازه اون مرد مهربون جلوش ظاهر شد و بهش پیشننهاد کار بهتر و در امد بهتر داد
و پایان داستان باز بود
به نظرم بهترین کار این بود ک پول هارا برگردونه و دیگه پیش اون مرد کار نکنه بره پیش پیرمرد و ازش کار یاد بگیره بهش زور نگه
بنظرم گاهی وقتا یه کمک کوچیک باعث کارهای بزرگ میشه