نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی راننده شب - روبم فونسکا
3.6
748 رای
مرتبسازی: پیشفرض
فروزان درویشی
۱۳۹۷/۱۲/۱۹
10014
کاش این یک دو سههایی ک اولش میگه رو برمیداشتید؟ چیه اخه ادم میترسه😒
داستان کوتاه در مورد مردی که زندگی خوب و مرفهی داره و یکی از تفریحاتش اینکه شبها با ماشین گرون قیمتش رانندگی کنه و کسیو زیر بگیره و بکشه. اسم کتاب هم برگرفته از همین بخش داستانه. داستان شروع ارومی داره و این حجم از خشونت غیرقابل پیش بینیه. داستان کوتاه معمولا مفاهیم خاص و زیادی رو در دل خودش داره و بنظرم توانایی و قلم نویسنده و قدرت ذهنش تاثیرزیادی داره که بتونه این مفاهیم رو به شیوهای جذاب در قالب داستانش بیان بکنه. بنظرم نویسنده با این داستان خواسته در مورد انسانهایی صحبت کنه که از نظر مالی اغنا شدن و دیگه این پول و ثروت نه تنها باعث شادی و رضایتشون نیست بلکه اونهارو به انزوا و جنون درونی میکشونه چون دیگه چیزی نیست که برای به دست اوردنش شوقی داشته باشن و بتونن ازش لذت ببرن شخصیت داستان هم دچار نوعی جنون بوده که باعث شده کشتن ادمها براش لذت بخش باشه. البته شاید مفاهیم دیگهای هم داشته باشه که من قدرت درکش رو نداشتم چون بنظرم قدرت قلم و ذهن نویسنده برای اینکه منظورش رو با خلق داستانی جذاب به مخاطب برسونه ضعیف بوده. صدای گوینده و فضاسازی داستان خوب بود.
درود و سپاس کتابراه عزیز
✔علاقمندان به شناخت روان انسانها و تبعات وجود ناهنجاری در آن، این داستان بعمد کوتاه نوشته شده را گوش کنند
✔داستان به زندگی روزانه و عادی مردی با داشتن همه چیز میپردازد که شبانگاه و پس از بازگشت از یک روز کاری، زندگی شبانه متفاوتی دارد، نتوانسته محبت و دوستی خانوادهاش را جلب کند و حتی تسلط معنوی بخاطر جایگاه پدریاش داشته باشد، بجز زمان درخواست پول توجهی به او نیست و او در پی پر کردن این خلا است.
✔این بخش داستان است که پی رنگ و هدف محسوب میشود. اگر مرد در خانه صاحب اراده و اقتدار نیست، پدال گاز اتومبیل آخرین مدلش این قدرت را به او هدیه میدهد. شاید ناتوان از کسب قدرت تصمیم گیری در خانه و محل کار باشد، اما تاریکی و تنهایی شبانه توانایی تسلط بر زندگی دیگران را به او خواهد داد. در نتیجه هر شب فرصتی است برای تخلیهی یک روان رنجور که از لذت چگونه کشتن دیگری، برای صبحی عادی آماده میشود.
✔و مطمئنن پیچیدگیهای روانی دیگری نیز وجود دارد که در حددانش روانشناسانه است.
✔پس پایان بندی باز داستان قابل توجیه است.
✔چند بار گوش کنیم.... تا بیادمان بماند که ثروت ودارایی بی اندازه چگونه میتواند مرزهای انسانیت را در بعضی افراد بشکند.
✔علاقمندان به شناخت روان انسانها و تبعات وجود ناهنجاری در آن، این داستان بعمد کوتاه نوشته شده را گوش کنند
✔داستان به زندگی روزانه و عادی مردی با داشتن همه چیز میپردازد که شبانگاه و پس از بازگشت از یک روز کاری، زندگی شبانه متفاوتی دارد، نتوانسته محبت و دوستی خانوادهاش را جلب کند و حتی تسلط معنوی بخاطر جایگاه پدریاش داشته باشد، بجز زمان درخواست پول توجهی به او نیست و او در پی پر کردن این خلا است.
✔این بخش داستان است که پی رنگ و هدف محسوب میشود. اگر مرد در خانه صاحب اراده و اقتدار نیست، پدال گاز اتومبیل آخرین مدلش این قدرت را به او هدیه میدهد. شاید ناتوان از کسب قدرت تصمیم گیری در خانه و محل کار باشد، اما تاریکی و تنهایی شبانه توانایی تسلط بر زندگی دیگران را به او خواهد داد. در نتیجه هر شب فرصتی است برای تخلیهی یک روان رنجور که از لذت چگونه کشتن دیگری، برای صبحی عادی آماده میشود.
✔و مطمئنن پیچیدگیهای روانی دیگری نیز وجود دارد که در حددانش روانشناسانه است.
✔پس پایان بندی باز داستان قابل توجیه است.
✔چند بار گوش کنیم.... تا بیادمان بماند که ثروت ودارایی بی اندازه چگونه میتواند مرزهای انسانیت را در بعضی افراد بشکند.
🍁 داستان کوتاه، جالب و پر مغزی بود. کلا داستان کوتاه نوشتن خیلی تبهر میخواد. خیلی باید نویسنده ماهرانه بنویسه که بتونه تمامی تکنیکها، و خلاقیتهای نوشتناش رو توی تایم و متن کوتاه نشون بده و در عین حال جان کلام رو هم منتقل کنه! پدر داستان کوتاه ایران هم، استاد محمد علی جمال زاده همین خصوصیات رو دارن واقعا. و البته خالی از لطف نیست که بگم، ادگار الن پو و گوگول رو هم در سطح جهانی به عنوان پدر داستانهای کوتاه میشناسن که کتابراه خداروشکر از همهی این عزیزان کتابهای صوتی اینجا در اختیارمون گذاشته.
اگر بخوام در مورد این داستان که از یه نویسندهی برزیلی هست بگم، خیلی واضح به پول دار بودن و درد نداشتن اونها میپرداخت و سعی میکرد که نشون بده تنها این پولشونه که براشون اهمیت داره! البته منظورم از درد نداشتن، درد مردم بود نه خودشون! و الا خود این شخص هم مشکلاتی رو توی قصه داشت، مثلا اینکه توی تایم استراحت و میز قهوه فقط بچه هاش پولشو میخواستن و خود پدر براشون مهم نبود! و یا زن که سریالهای آبکی شو به وقت گذاشتن با همسرش ترجیح میداد! شاید اگه اون به جای سریال تماشا کردن با شوهرش رفته بود ماشین سواری اون شوهر قتل نمیکرد! میخوام بگم توی هر خانوادهای و از هر طبقه ای، اگه بزهکاری وجود داشته باشه، اون برآیند رفتارهای غلط کل افراد اون خانواده هست! پس برای مجازات اون به دلیل قتل، جنایت و یا بزه، همه روباید شریک جرم بدونیم و شماتت کنیم!! در اصل کتاب با ارزشی بود و واقعا ارزش خوندن داشت. ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️
اگر بخوام در مورد این داستان که از یه نویسندهی برزیلی هست بگم، خیلی واضح به پول دار بودن و درد نداشتن اونها میپرداخت و سعی میکرد که نشون بده تنها این پولشونه که براشون اهمیت داره! البته منظورم از درد نداشتن، درد مردم بود نه خودشون! و الا خود این شخص هم مشکلاتی رو توی قصه داشت، مثلا اینکه توی تایم استراحت و میز قهوه فقط بچه هاش پولشو میخواستن و خود پدر براشون مهم نبود! و یا زن که سریالهای آبکی شو به وقت گذاشتن با همسرش ترجیح میداد! شاید اگه اون به جای سریال تماشا کردن با شوهرش رفته بود ماشین سواری اون شوهر قتل نمیکرد! میخوام بگم توی هر خانوادهای و از هر طبقه ای، اگه بزهکاری وجود داشته باشه، اون برآیند رفتارهای غلط کل افراد اون خانواده هست! پس برای مجازات اون به دلیل قتل، جنایت و یا بزه، همه روباید شریک جرم بدونیم و شماتت کنیم!! در اصل کتاب با ارزشی بود و واقعا ارزش خوندن داشت. ممنون دوست عزیزم کتابراه ☘️
داستان کوتاه با متن قوی داشت این نویسندگان مورد قبول در سطح جهانی هستند فقط میشه نظر شخصی مون بگیم از قلم چه کسی خوشمون میاد یانه اما درمورد داستان باید بگم بر خلاف ما که فکر میکنیم بزه کاری فقط در پایین شهر یا از فقر است میفهیم که حتی درسطح رفاه بالا هم اتفاق میافته یک انسان میتونه نیمه شب راه بیافته به انسانهای دیگر کمک کنه ویک انسان روح خود را به شیطان میفروشه ودست به جنایت وآزار مردم میزنه این چیز دنیا خوبه هرکسی انتخاب میکنه خوب باشه یابد. همه در زندگی کمبود دارن دلیل نمیشه دیگران را زجر بدن خیلی از این داستان خوشم اومد عمق یک فاجعه رو نشون میداد وانسان به تفکر وا میداشت چگونه یک انسان از حیوان هم پست تر میشه. اول از تیم خوب کتابراه ممنونم به رایگان چنین اثار فاخری در کتابره در اختیار عموم میگذاره وبا نویسندگان دنیا آشنا مون میکنه. باقیات صالحات خوبی به جا گذاشتین. دوم از تیم ماه آوا کارتون فوق حرفهای است جای هیچ عیب وایرادی نیست سپاس و الهی برآورده بشه همه آرزو هاتون.
این کتاب درمورد یک خانواده مرفه با وضع مالی خوب بود که هریک درگیر مسائل روزمره خودشان بودند. مرد خانواده شاید به خاطر رفاه بیش از حد و یکنواختی زندگی به ستوه آمده و چون محبتی از طرف خانواده نمیدید دلش را به مادیات و به خصوص ماشین گران قیمتش خوش کرده و برای تفریح هرشب در خیابان با ماشین مردم را میکشت و از کارش غرق لذت میشد شاید فکر میکرد زندگی بقیه نیز مثل زندگی خودش دائم یکسان میگذرد و با مرگ از شر زندگی بیهوده نجات مییابند یا شاید خود را به واسطه داراییاش مسلط بر دیگران میدید و این حق را به خودش میداد که بقیه را راحت از سر راه بر دارد بدون هیچ حس اندوه و پشیمانی یا.....
داستان خوبی بود ولی اگر پایان باز نداشت یا اتفاقات بیشتری ذکر میشد قطعا پیام نویسنده بهتر منتقل میشد و دچار سردرگمی نمیشدیم و اگر صدای زن توسط گوینده خانم اجرا میشد تاثیر بیشتری داشت.
داستان خوبی بود ولی اگر پایان باز نداشت یا اتفاقات بیشتری ذکر میشد قطعا پیام نویسنده بهتر منتقل میشد و دچار سردرگمی نمیشدیم و اگر صدای زن توسط گوینده خانم اجرا میشد تاثیر بیشتری داشت.
داستان کوتاه و معنا داری بود، نشان میداد افرادی در این جهان هستند که کشتن آدمها و یا آسیب رساندن به آنها برایشان تفریح و یک جور خستگی در کردن است، آدمهایی وجود دارند که غرق در ثروتاند به گونه ایی که دگر از ثروت متنفرند و هر کدام از اعضای خانوادشان یک ماشین برای خود دارند و با از پارک در اوردن چند عدد ماشین عصبانی میشوند در حالی که همسایههایی دارند که از فقر نمیتواتند شکم خانواده شان را سیر کنند و بدون ماشین زندگی میکنند و هزار کار میکنند. دورنمای متن ضعیف بود ولی به عمق داستان که توجه کنید مفهوم آن را در متوجه خواهید شد. با تشکر از توجه شما و با تشکر از نشر ماه آوا و سایت کتابراه🌷
کتاب صوتی راننده شب داستان کوتاه جالبی است که روبم فونسکا آن را نوشته است و روایت زیبای آن هم باعث تاثیر گذاری بیشتر داستان میشود. داستان دربارهی مرد مرفهی است که یکی از سرگرمیهایش این است که شبها با ماشین گرانقیمتش در خیابان رانندگی میکند و عابری را زیر میگیرد تا از این کار لذت ببرد و برایش کار هیجان انگیزی است ولی به نظر من این مرد بیمار روانی است زیرا زیرگرفتن عابران و رهگذران بیگناهی که آسیبی به او نرساندهاند چه هیجانی دارد و در واقع میشود گفت فرد بی وجدانی نیز هست و ثروت و رفاه زیاد او را دیوانه کرده است که سرگرمیش آش و لاش کردن افراد بیگناه است.
با تشکر از کتابراه عزیز و ماه آوا و همینطور راوی عزیز.
با تشکر از کتابراه عزیز و ماه آوا و همینطور راوی عزیز.
واقعا جالب بود یک کارمند که وضع مالی خوبی دار اماااا خسته دچار بیماری اگزیستانسیالیسم، ملال و بکنواختی احتیاج به هیجان دچار کمبود محبت از طرف خانواده بچهها فکر پول همسرش فکر شراب و سریالای ابکی،،، تفربح مرد هرشب کشتن یک نفر خالی کردن خشم و نفرتش نسبت به ادما ☹️☹️☹️ کسانی که عصبی و خشمگینن یا به خودشون اسیب میزنن یا به بقیه و این فاجعه است هرشب یک نفر میکشه و فردا دوباره میره اداره و انگار نه انگار 😬 اینکه میگن ظاهر هیچ کس درونش نشون نمیده،،، فقط یک چیز اگر همسرش رفته بود باهاش اون اتفاق نمیفته،،، همدیگر دریابید و بیشتر بهم توجه کنید یکم محبت اون شب جون یک نفر نجات میداد😊😊😊😊
ممنون از برنامه خیلی خوبتون واقعا بخاطر مشغله زیاد و کار و خستگی شبها داشتم عادت کتاب خوندن رو از یاد میبردم آشنایی با این برنامه خیلی کمکم کرد
کتاب راننده شب داستان کوتاهی ک بهد ازمدتها واقعا ب دلم نشست عالی بود
فقط دوستان عزیز اگر درمورد مطلبی اطلاعاتی ندارید هیچ لزوم و اجباری نیست ک حتما برای اون مطلب نظر ارسال کنید
بعضی از مطالب مفهومی هستن و باید بارها دیده شنیده ویاخوانده بشن ک مفهومشون درک بشن
من ب دوستانی ک راننده شب رو روانی میدونن و خندهدار قسمت داستانهای کودک و نوجوان رو پیشنهاد میکنم با دیدگاه سطحی کاملا تناسب داره
با سپاس فراوان از عزیزانی ک برای این مجموعه زحمت کشیدن
کتاب راننده شب داستان کوتاهی ک بهد ازمدتها واقعا ب دلم نشست عالی بود
فقط دوستان عزیز اگر درمورد مطلبی اطلاعاتی ندارید هیچ لزوم و اجباری نیست ک حتما برای اون مطلب نظر ارسال کنید
بعضی از مطالب مفهومی هستن و باید بارها دیده شنیده ویاخوانده بشن ک مفهومشون درک بشن
من ب دوستانی ک راننده شب رو روانی میدونن و خندهدار قسمت داستانهای کودک و نوجوان رو پیشنهاد میکنم با دیدگاه سطحی کاملا تناسب داره
با سپاس فراوان از عزیزانی ک برای این مجموعه زحمت کشیدن
نمیدونم چرا اما من حس میکنم نویسنده خواست با این کار ذهن ما رو به قضاوت بکشونه و بگه راحت نمیشه قضاوت کرد.
اول از وضع زندگی و حال مرد گفت که هیچ کس فکرشو نمیکرد همچین آدمی باشه!
بعد که اون زن رو دید، شروع کرد راجبش گفتن، با خودمون گفتم این دزده، قاتله فلانه بهمانه چیه"-
و بعد هم رفتاری داشت که انگار چیزی نشده، مطمئنا اگه هر کدوم صبح اون روز با یه همچین آدمی مواجه بشیم عمرا بفهمیم چه غلطی کرده!
یه سکانس قشنگ توی سریال پایتخت دو بود که ثابت کرد پول، شعور و فرهنگ نمیاره (حدیث امام علی جانمون هم هست که میگه فقر فرهنگ از فقر ثروت بدتره)
اول از وضع زندگی و حال مرد گفت که هیچ کس فکرشو نمیکرد همچین آدمی باشه!
بعد که اون زن رو دید، شروع کرد راجبش گفتن، با خودمون گفتم این دزده، قاتله فلانه بهمانه چیه"-
و بعد هم رفتاری داشت که انگار چیزی نشده، مطمئنا اگه هر کدوم صبح اون روز با یه همچین آدمی مواجه بشیم عمرا بفهمیم چه غلطی کرده!
یه سکانس قشنگ توی سریال پایتخت دو بود که ثابت کرد پول، شعور و فرهنگ نمیاره (حدیث امام علی جانمون هم هست که میگه فقر فرهنگ از فقر ثروت بدتره)
کمتر پیش میاد که من از داستان کوتاه خوشم بیاد چون اساسا من داستان بلند با جزئیات زیاد رو خیلی دوست دارم، اما این کتاب صوتی کوتاه بسیار جذاب بود و داستانش شنونده رو غافلگیر میکنه و به نظرم بسیار جذاب بود، اصلا دوست ندارم که داستان این کتاب رو تفسیر کنم و به نظرم کافی است که انسان فقط به داستانش فکر کنه چون به نظرم فقط فکر کردن به یک داستان غافلگیر کننده بسیار ارزشمندتر از تفسیر اون هست، گوینده هم خیلی خوب بود اما کاش از چنتا گوینده و متناسب استفاده میشد چون اینطور داستان رو بسیار جذاب تر میکرد، از کتابراه هم بخاطر رایگان کردن چنین کتابهایی تشکر میکنم❤
کتاب خوبی است پیشنهاد میکنم حتماگوش کنید کوتاه ولی جالب و یک جورایی حیرت انگیزه. کتاب در مورد مرد خانوادهای است که در ادارهای مشغول به کاراست این مرد یک پسر و یک دختر دارد که فقط از پدرشون انگار فقط پول میخواهن. این مرد یک سرگرمی دلنشینی برای خودش پیدا کرده و داره که شب ها با ماشین گران قیمتش به جاده برود و یک نفر را زیر بکند و بکشد و هیچ فرقی براش نداره که ان نفر زن یا مرد باشد. این مرد بعد از گفتگو با همسرش سوار بر ماشینش میشه و توی دل جاده و تاریکی شب یک خانوم رومیبینی و با سرعت فراوان و دلی اسوده خاطر با ان خانوم تصادف میکن
خیلی داستان جالبی بود. اولش فکر میکردم که روایتی از روزمرگی یک مرد پا به سن گذاشته باشد ولی بعد غافلگیر شدم. داستان مردی مرفه که انگار پول تمام نیازهایش را ارضا نکرده و شبها برای هیجان مردم را با ماشینش زیر میگیرد. به نظر من خیلی قشنگ و خلاقانه بود. نکتهی جالب این که نویسنده اوج داستان را مانند سایر قسمتها به آرامی و بدون هیجان روایت میکند که به نظر من از جذابیتهای کار بود و به دلم نشست. راوی هم نقش خود را بسیار خوب ایفا کرد. عالی
داستان روایت انسانی سرخورده و ناکام است که در عین ثروت مالی در تنهایی و انزوا بسر میبرد تمام خانواده و اطرافیان او را بخاطر پول میخواهند نه بیشتر و تمام گفتگویش با فرزندان در مورد پول توجیبی است و بس. هیچ همراهی ندار و در انزوا جامعه ستیزی میکند تنفرش را شب ها با مجروح کردن عابرین تخلیه میکند. در کل ماجرا ما با یک فرد تبهکار و روانی روبرو هستیم. نتیجه داستان این است که پول همه چیز نیست و لزوما خوشبختی نمیاورد. ممنون از کتابراه
داستان در اصل روانشناختی است و درباره مردی مسن است که ظاهرا یک زندگی عادی و زن و دو فرزند و وضعیت مالی خوبی هم دارد ولی شبها با ماشین خود به شبگردی رفته و در این حین اتفاقاتی رو رقم میزند
دو جنبه رو میشه در نظر گرفت یکی اینکه قهرمان داستان یک بیمار سادیستی هست که تمایل به کارهای ناجور داره دوم اینکه این فرد ممکنه با بالا رفتن سنش و نبود هیجان در زندگی دست به کارهای نا معقول میزنه در نهایت داستان جالبی بود
دو جنبه رو میشه در نظر گرفت یکی اینکه قهرمان داستان یک بیمار سادیستی هست که تمایل به کارهای ناجور داره دوم اینکه این فرد ممکنه با بالا رفتن سنش و نبود هیجان در زندگی دست به کارهای نا معقول میزنه در نهایت داستان جالبی بود
داشتم به این سوال فک میکردم که یه کارمند چجوری میتونه زندگی مرفهی فراهم کنه؟ به این جواب رسیدم کسی که کشتن ادما واسش هیجان محسوب میشه قطعا آدم بی وجدانیه، همچین آدمی از راه درست به رفاه نرسیده و هیچوقت براش مهم نبوده و نیست چه بر سر بقیه میاد، نمونهی یه بیمارِ خودخواه ما آدما، آدمای عادت کردنیم، به همه چی عادت میکنیم حتی به رفاه، وقتی تو آسایش باشیم دلمون برای چالشهای زندگی تنگ میشه و چون چالشی نداریم چالش میسازیم
من اصلا نپسندیدم. اخر داستان این حس رو داشتم که بپرسم: خب که چی؟؟
این که برای مرد کشتن آدمها لذتبخش و تبدیل به یک عادت شده، موضوع جالبی نبوده که بخواد تبدیل به یک کتاب صوتی ۷ دقیقهای بشه. شاید اگر بخوان از مضرات این موضوع که دنبال چالشها و هیجانات ناهنجار رفتن صبحت کنند بهتر باشه کمی ریشهای تر و بیشتر وقت گذاشته بشه. داستان رو که شنیدم بیشتر جا خوردم تا اینکه پند و درسی از دلش بکشم بیرون.
این که برای مرد کشتن آدمها لذتبخش و تبدیل به یک عادت شده، موضوع جالبی نبوده که بخواد تبدیل به یک کتاب صوتی ۷ دقیقهای بشه. شاید اگر بخوان از مضرات این موضوع که دنبال چالشها و هیجانات ناهنجار رفتن صبحت کنند بهتر باشه کمی ریشهای تر و بیشتر وقت گذاشته بشه. داستان رو که شنیدم بیشتر جا خوردم تا اینکه پند و درسی از دلش بکشم بیرون.
کاش روش بهتری برای تخلیه تنفرش از زمین و زمانه میجست! ضربه زدن به کسیکه نمیشناسی و هیچگاه با وی ارتباطی نداشتهای (چراغ خاموش و در ظلمت شب)، بنظرمن کمال حقارت نفس و عین بزدلی است. متاسفانه ازاینگونه افراد بیمار امروزه در اجتماع بوفور جست میشود! امان از عقدههای سربه مهر کهنه، امان.
بی حوصلگی و خستگی و استرس رو خوب بیان کرده بود و
برای رهایی از استرسش راه وحشتناکی رو انتخاب کرد
متاسفانه انسانها وقتی پول دارند فکر میکنند خدا هستند
در حالی که حتی از کنترل استرسهای کوچکشون هم عاجزن
کم هستند انسانهایی که وقتی پول دارند انسانیتشون رو از دست نمیدن
متاسفانه اکثر ما تبدیل میشیم به یکی مثل قهرمان داستان
آب نمیبینیم و گرنه شناگرهای قابلی هستیم
برای رهایی از استرسش راه وحشتناکی رو انتخاب کرد
متاسفانه انسانها وقتی پول دارند فکر میکنند خدا هستند
در حالی که حتی از کنترل استرسهای کوچکشون هم عاجزن
کم هستند انسانهایی که وقتی پول دارند انسانیتشون رو از دست نمیدن
متاسفانه اکثر ما تبدیل میشیم به یکی مثل قهرمان داستان
آب نمیبینیم و گرنه شناگرهای قابلی هستیم
داستان در مورد شخصیه که از قتل لذت میبره براش مهم نیست و به انسانها به عنوان شکار نگاه میکنه و در واقع میخواد از نهاد پنهان انسانها بگه که هیچکس نمیتونه دیگری رو کامل بشناسه کمااینکه خیلی راحت میره و یه نفر رو میکشه و در نهایت خونسردی به خونه برمیگرده و خانواده فکر میکنن که پدرشون مردی شریف و زحمتکشه در حالیکه یه هیولا در ظاهر انسانی کنارشون زندگی میکنه
این کتاب درواقع نمایانگر سطح خانوادگی ثروتمندان و ارتباط سردوبی روح بین اعضای خانواده بود و اینکه برداشت من از قسمت تصادف این بود که ثروتمندان از رفاه و بی دغدغگی زیادی روی به تفریحات وکارهایی همچون این داستان میپردازندکه جان آدم هابرایشان قدری بی ارزش است به عنوان تفریح هرشب باماشین مدل بالایشان جان ادمی رامیگیرندواین باعث تاسف است....
باتشکراز کتابراه😓🙏
باتشکراز کتابراه😓🙏
داستان جالبی بود. متاسفانه روایتگر زمانه ماست. پول و ثروت و قدرت، انسانیت خیلیها رو تحت الشعاع قرار داده. بعضیا چه راحت میتونن بقیه رو له کنن و از روش رد بشن. یکم اطراف خودتون رو نگاه کنین؛ افراد عقدهای از این دست دور و برمون کم نیست. چه راحت زیر دستامون رو له میکنیم. با سرنوشتشون بازی میکنیم...
داستان مرفه زدگی. حکایت از اعتراض فریادگونهء انسان اسیر در دست ستم طبقهء بظاهر بیدرد و مرفه جامعه دارد. نویسنده همان سوم شخص غایب (از نظر ادمهای طبقهء مرفه) ولی در حقیقت حاضر است که شاهد تجملات ظاهری و زندگی غرق در ظواهری است که پشت آن پر از زشتی و حق کشی و لگدمال کردن دیگران است. عالی بود
از بیان گوینده خوشم نیومد خیلی اغراق آمیز بود. داستان هم خوب نبود از نظر من. ما توی دنیایی زندگی میکنیم ک پر از تلخی و قتل و تجاوز و شر هست. همه هم ازین چیزها خبر دارن. بهتره وقتی یکی ب سمت کتاب میاد حداقل دو کلمه حرف حساب گوش بده و قدمی برای بهبود اون ادم باشه تا اینجور محتواهایی.