داستان در اصل روانشناختی است و درباره مردی مسن است که ظاهرا یک زندگی عادی و زن و دو فرزند و وضعیت مالی خوبی هم دارد ولی شبها با ماشین خود به شبگردی رفته و در این حین اتفاقاتی رو رقم میزند
دو جنبه رو میشه در نظر گرفت یکی اینکه قهرمان داستان یک بیمار سادیستی هست که تمایل به کارهای ناجور داره دوم اینکه این فرد ممکنه با بالا رفتن سنش و نبود هیجان در زندگی دست به کارهای نا معقول میزنه در نهایت داستان جالبی بود
دو جنبه رو میشه در نظر گرفت یکی اینکه قهرمان داستان یک بیمار سادیستی هست که تمایل به کارهای ناجور داره دوم اینکه این فرد ممکنه با بالا رفتن سنش و نبود هیجان در زندگی دست به کارهای نا معقول میزنه در نهایت داستان جالبی بود