این کتاب درمورد یک خانواده مرفه با وضع مالی خوب بود که هریک درگیر مسائل روزمره خودشان بودند. مرد خانواده شاید به خاطر رفاه بیش از حد و یکنواختی زندگی به ستوه آمده و چون محبتی از طرف خانواده نمیدید دلش را به مادیات و به خصوص ماشین گران قیمتش خوش کرده و برای تفریح هرشب در خیابان با ماشین مردم را میکشت و از کارش غرق لذت میشد شاید فکر میکرد زندگی بقیه نیز مثل زندگی خودش دائم یکسان میگذرد و با مرگ از شر زندگی بیهوده نجات مییابند یا شاید خود را به واسطه داراییاش مسلط بر دیگران میدید و این حق را به خودش میداد که بقیه را راحت از سر راه بر دارد بدون هیچ حس اندوه و پشیمانی یا.....
داستان خوبی بود ولی اگر پایان باز نداشت یا اتفاقات بیشتری ذکر میشد قطعا پیام نویسنده بهتر منتقل میشد و دچار سردرگمی نمیشدیم و اگر صدای زن توسط گوینده خانم اجرا میشد تاثیر بیشتری داشت.
داستان خوبی بود ولی اگر پایان باز نداشت یا اتفاقات بیشتری ذکر میشد قطعا پیام نویسنده بهتر منتقل میشد و دچار سردرگمی نمیشدیم و اگر صدای زن توسط گوینده خانم اجرا میشد تاثیر بیشتری داشت.