نقد، بررسی و نظرات رمان ثمره انتظار - مریم ثروت
3.8
2360 رای
مرتبسازی: پیشفرض
زهرا محزون
۱۳۹۸/۰۹/۰۳
7915
اینکه در چنین روزگاری که زنها دارن سخت برای برابری تلاش میکنند (گهگاهی هم موفق میشن) و فمنیسم انقدر داره پیشرفت میکنه چنین کتابهایی منتشر میشه واقعا جای تاسف داره! عدهای تو نظرات گفته بودن هنوز هم از این اقایون هستن و فکر نکنید همهی مردا خوبن!!! بله همه جور مرد و فرهنگی در جامعهی ما وجود داره ولی انتشار چنین کتابهایی به جای کمک به کاهش درصد این تعداد، باعث ترویج این موضوع میشه!وقتی کتابی با این موضوع منتشر میشه که در انتها نتیجه گیری در ارتباط با غلط بودن اون رفتارها و یا نکتهی اموزندهای جهت توقفش نداره، ناخوداگاه در ذهن مخاطب (چه زن/چه مرد) تاثیر داره و راه ذهن رو منحرف میکنه، بیایید اگر نمیتونید با نوشتن کتابهای خوب به جامعه کمک کنید، حداقل با نوشتن این دست کتابها یا دادن۵ ستاره باعث افت فرهنگمون نشید!
با تشکر و احترام از نویسنده داستان راستش خییییلی جایگاه زن رو خوار و خفیف جلوه داده بودید این دیدگاه بیشتر مربوط میشه به عصر قجر... دختر این دوره و این دیدگاه!!!!والا اختیار خانوادهها الان دست بچه هاشونه بعد گیریم هنوز این نوع خانوادهها زندگی میکنن خانوادهای که این همه ادعای غیرت میکنن و پدربزرگی که مثلا بزرگ خانوادس بعد شنیدن این موضوع حتی یه سیلی هم به این پسر نمیزنه خیییییلی بیمعنی و عجیبه و جا داره همچین پدر متعصبی حق این پسر رو کف دستش بزاره نه اینکه به این راحتی تموم بشه یک سال زندگی این وسط نابود شده و اتفاقایی که به بدترین شکل میتونسته اتفاق بیوفته توی اون یک سال.... مرد سالاری تا چه اندازه؟ تواین دوره!!!!!!!!!!!از همه مهمتر دختری با اون سر وزبون و جسارت چطور با این کار این پسر حقایق رو نرفت به پدر و مادرش بگه و کلا از ریشه این علف هرز رو قطع کنه فرار این وسط چه معنایی داشت!!؟
سلام مریم ثروت هستم نویسندهی داستان
متاسفانه این داستان بعد از بسته شدن سایت نودهشتیا پخش شد و این شخص غیر حقیقی کتاب رو به اسم خودشون زدن
در مورد داستان بهتر دیدم یه سری مسائل رو عنوان کنم نکته مهم که این کتاب برای سال ۸۹ هست اون موقع توی کتابهای ما اصلا چیزی به اسم تجاوز نبود خودم اون موقع خیلی کتاب میخوندم و اصلا همچین چیزی رو ندیده بودم
به نظرم رسید روی سیاه تجاوز باید نشون داده بشه نمیشه که همه چی گل و بلبل باشه
جالب اینحاست که من اولین فردی هستم که تو اون سالها از این مسئله نوشتم
حالا شما به من بگید موقعیت جامعه ما در اون روزها چی بود؟ واقعیت جامعه ما این بود که اون موقع اگر دختر و پسری رو تو خیابون میدیدن عقد میکردند حالا اگه ثمره تو این شرایط بود میتونست کار دیگهای کنه؟
خوب میدونم داستان سیاه بود میدونم آخر داستان شاد تموم نشد و بر خلاف باور عموم خیلی هم رئال تموم شد من واقعیت جامعه رو نوشتم
نهایت کاری که از دستم بر اومد اینکه میثاق قبول کرد مسئولیت پذیر باشه نهایت خوش بینیم بود تازه این مورد مال ده سال پیش بود الان که همه چی عوض شده من ثمره انتظار رو کار قویای نمیدونم فقط پیغای برای گفتن داشتم که به نظرم باید نوشته میشد
در مورد نثر داستان اعتراف میکنم اگر قرار بود الان بنویسم حتماً نثر داستان رو عوض میکردم ولی اون موقع به نظرم رسید این شخصیت باید با نثرش نشون بده چجور شخصیتیه یه دختر چموش بود دختر باری به هرجهتی بود به خاطر همین این نثر رو انتخاب کردم ولی قبول دارم الان که تجربهام بیشتر شده میدونم باید برای عموم بنویسم و خوب حرفی ندارم
به هر حال ممنون از همگی
متاسفانه این داستان بعد از بسته شدن سایت نودهشتیا پخش شد و این شخص غیر حقیقی کتاب رو به اسم خودشون زدن
در مورد داستان بهتر دیدم یه سری مسائل رو عنوان کنم نکته مهم که این کتاب برای سال ۸۹ هست اون موقع توی کتابهای ما اصلا چیزی به اسم تجاوز نبود خودم اون موقع خیلی کتاب میخوندم و اصلا همچین چیزی رو ندیده بودم
به نظرم رسید روی سیاه تجاوز باید نشون داده بشه نمیشه که همه چی گل و بلبل باشه
جالب اینحاست که من اولین فردی هستم که تو اون سالها از این مسئله نوشتم
حالا شما به من بگید موقعیت جامعه ما در اون روزها چی بود؟ واقعیت جامعه ما این بود که اون موقع اگر دختر و پسری رو تو خیابون میدیدن عقد میکردند حالا اگه ثمره تو این شرایط بود میتونست کار دیگهای کنه؟
خوب میدونم داستان سیاه بود میدونم آخر داستان شاد تموم نشد و بر خلاف باور عموم خیلی هم رئال تموم شد من واقعیت جامعه رو نوشتم
نهایت کاری که از دستم بر اومد اینکه میثاق قبول کرد مسئولیت پذیر باشه نهایت خوش بینیم بود تازه این مورد مال ده سال پیش بود الان که همه چی عوض شده من ثمره انتظار رو کار قویای نمیدونم فقط پیغای برای گفتن داشتم که به نظرم باید نوشته میشد
در مورد نثر داستان اعتراف میکنم اگر قرار بود الان بنویسم حتماً نثر داستان رو عوض میکردم ولی اون موقع به نظرم رسید این شخصیت باید با نثرش نشون بده چجور شخصیتیه یه دختر چموش بود دختر باری به هرجهتی بود به خاطر همین این نثر رو انتخاب کردم ولی قبول دارم الان که تجربهام بیشتر شده میدونم باید برای عموم بنویسم و خوب حرفی ندارم
به هر حال ممنون از همگی
خیلی اعصاب خرد کن. به نظر من کتاب یا فیلم باید هم ارامش بخش و اموزنده باشه این کتاب فقط یک ادم سایکو عصبی شکاک که بر اساس اعتقادات مزخرف زمانهای قدیم که اسم رو هم میگذاشتند و صاحب اختیار زن میشدند. و خانواده بیشعور تر از ان اقا میثاق که هیچ حقی برای دختر بیچاره قائل نبودند.
بعد هم در اخر باز حس گناهی که خود دختر به خودش میدهد.
انگار تو این مملکت همه حقها از ان مردها است و زنها هم متاسفانه از مادر خواهر عمه وبعد هم خود دختر زجر کشیده خود را متهم میکنه و میپذیرد که باید تو سری بخوره باید با یک همچین مرد غیر قابل کنترل دیوانهای کنار بیاد.
متاسفانه این فرهنگ و دین ماست که همش به زنها حس گناهکاری میدهد. متاسفانه.
کلا ما در زندگی خیلی مشکلات داریم کتاب و فیلم خوب باید باعث ارامش و فراق بال ادم بشه که همان دو سه ساعت ادم را ازمشکلات اطارافش دور کنه نه اینکه مثل این کتاب بزن بزن غیرت بازی احمقانه و.... خیلیکتاب مزخرفی بود.
بعد هم در اخر باز حس گناهی که خود دختر به خودش میدهد.
انگار تو این مملکت همه حقها از ان مردها است و زنها هم متاسفانه از مادر خواهر عمه وبعد هم خود دختر زجر کشیده خود را متهم میکنه و میپذیرد که باید تو سری بخوره باید با یک همچین مرد غیر قابل کنترل دیوانهای کنار بیاد.
متاسفانه این فرهنگ و دین ماست که همش به زنها حس گناهکاری میدهد. متاسفانه.
کلا ما در زندگی خیلی مشکلات داریم کتاب و فیلم خوب باید باعث ارامش و فراق بال ادم بشه که همان دو سه ساعت ادم را ازمشکلات اطارافش دور کنه نه اینکه مثل این کتاب بزن بزن غیرت بازی احمقانه و.... خیلیکتاب مزخرفی بود.
من این رمان رو خیلی وقت پیش خوندم، سلطهگری مرد و تسلط مطلق مرد بر زن از نقاط بارز این داستان هست. این چیزی نیست که توی جامعهای دیده نشه، چه جوامع غربی و چه جوامع شرقی. واقعیت این هست که سلطه گری مرد نسبت به زن یک واقعیت اجتماعی هست که کم و بیش وجود داره و فقط میزانش تفاوت داره. ولی قلم شیوا و بیان تمام زوایای داستان و اینکه اتفاقات داستان تا حدودی غیرقابل پیشبینی هستن برای خواننده از نقاط قوت این نویسنده خوب هست. طی داستان احساسات به زیبایی به تصویر کشیده شده و در ذهن مخاطب نقش میبندد. اینکه این همه نظر منفی وجود داره درمورد داستان رمان به این دلیل هست که نویسنده توانسته به هدف خود برسد و روند داستان، شخصیتها و اتفاقات داستان را به نحوی به تصویر کشیده که خواننده تمام آنها را در ذهن خود تجسم کند و سپس رفتارها و الگوهای رفتاری مردان داستان را محکوم کند، بی شک این ناشی از قدرت زیاد قلم بانوی نویسنده میباشد. من از ایشون رمانهای "چادرت را میبویم"، "غزلوارههای دلم" و "آبرویم را پس بده" را خوندم، و به همه کسانی که قلم ایشون رو میپسندن پیشنهاد میکنم اینهارو بخونن. ببخشید طولانی شد دوستان.
اول به خانم ثروت خسته نباشید میگم بخاطر نوشتن این کتاب زیبا...
از نقطه قوت هاش بگم که صبر و روحیه زندگی ثمره قابل تحسین بود و وجود مردهایی با غیرت افراطی و تعصب زیادی که واقعا باعث ازار و اذیت و حتی افسردگی دختر و همسرشون میشن در رمان که به واقعیت نزدیک بود رو تحسین میکنم:)
و اما نقاط ضعف مهم ترینش این بود که یه قسمت گفته بود (فکر کنم اگه دست خودتون بود همون نه سالگی مثل عربهای نفهم زمان پیامبر شوهرم میدادید وخلاص...) و این بی احترامی به عقیده یه مردمیه و البته بی احترامی به سنت پیامبر و حضرت زهرا که در ۹ سالگی ازدواج کردن!
و نقطه ضعف دیگش این بود که به این راحتیا فرار و پیدا کردن یه خانواده قابل اعتماد صورت نمیگیره و البته یه پدر هیچوقت جیگرگوشهاش و بچهاش رو فراموش نمیکنه و ازش متنفر نمیشه! و البته خفت دخترا و زنها هم خیلی افراطی گفته شده بود واقعا چون الان واقعا به این شدت نیست ولی بازم هست این غیرت افراطی من خودم تجربش کردم و واقعا خوب درک میکنم..
از نقطه قوت هاش بگم که صبر و روحیه زندگی ثمره قابل تحسین بود و وجود مردهایی با غیرت افراطی و تعصب زیادی که واقعا باعث ازار و اذیت و حتی افسردگی دختر و همسرشون میشن در رمان که به واقعیت نزدیک بود رو تحسین میکنم:)
و اما نقاط ضعف مهم ترینش این بود که یه قسمت گفته بود (فکر کنم اگه دست خودتون بود همون نه سالگی مثل عربهای نفهم زمان پیامبر شوهرم میدادید وخلاص...) و این بی احترامی به عقیده یه مردمیه و البته بی احترامی به سنت پیامبر و حضرت زهرا که در ۹ سالگی ازدواج کردن!
و نقطه ضعف دیگش این بود که به این راحتیا فرار و پیدا کردن یه خانواده قابل اعتماد صورت نمیگیره و البته یه پدر هیچوقت جیگرگوشهاش و بچهاش رو فراموش نمیکنه و ازش متنفر نمیشه! و البته خفت دخترا و زنها هم خیلی افراطی گفته شده بود واقعا چون الان واقعا به این شدت نیست ولی بازم هست این غیرت افراطی من خودم تجربش کردم و واقعا خوب درک میکنم..
به دلیل نظرات کتاب رو خوندم، کنجکاوی، داستان خوب و روان اما مربوط به الان نیست، دختری سرکش و سرتق که همه چیز برای ازدواجش فراهم و طرفش بی عیب و نقص و سَر (به اعتراف خودش) بجز تعصب ناشی از علاقه ش که بزرگترها به غلط از بچگی مسئولیت نظارت رو به او سپردن ودر آخر با لجبازی کار رو به ارتکاب گناه احمقانه و بدون بخشش میثاق منجر میشه؛ جالب اینجاست از طرف دختر و خانواده متعصب و.... به سادگی از این موضوع مهم میگذرند چرا؟؟ چون خطای فرار دختر دلیل فرار رو در نظرشون خفیف میکنه و... ناگهان حجم عظیم تنفر ثمره از میثاق به عشق بینهایت به فرزند حاصلِ گناه منجر میشه... پایان داستان هم که ختم به خوشی...
عنوان کتاب که نام شخصیت اصلی هست من رو جذب کرد تا حدودی به پایان داستان ایهام داره ولی در طی مسیر قصه بیصبری زیاد دیده میشد.
متن پر بود از غلط املایی و تایپی، ادبیاتی دختر زیر دیپلم روی منقص کردن نیست مثل محبوبه بامداد خمار...
آرزوی موفقیت برای نویسنده ♡
عنوان کتاب که نام شخصیت اصلی هست من رو جذب کرد تا حدودی به پایان داستان ایهام داره ولی در طی مسیر قصه بیصبری زیاد دیده میشد.
متن پر بود از غلط املایی و تایپی، ادبیاتی دختر زیر دیپلم روی منقص کردن نیست مثل محبوبه بامداد خمار...
آرزوی موفقیت برای نویسنده ♡
نظرات بنده
خوبیهای این کتاب ✅
چیزهای مثبت این کتاب نتیجه اسم رو هم گذاشتن بود و عواقب بدش که واقعا قبول دارم.
جزییات زیبایی که در داستان به خصوص مهر مادری و پدری گفته شد خیلی داستان رو زیبا کرد. عوض شدن گویندهها خیلی خوب بود چون باعث میشد مااندیشه و حالت و احساس هر دو طرف رو درک کنیم.
از همه مهمتر نتیجه بد ارتباط با نامحرم بود که به خوبی در این داستان نشان داده شد، اینکه انسان با این ارتباطات کثیف از خدا دور میشه و همین میشه شروع بدبختی؛ پس در نتیجه هر بلایی که سر هردو اومد به خاطر لذت بردن از ارتباط با نامحرم و البته تعصب شدید بود...
که این هم خیلی خوب نیست. همچنین در این داستان به خوبی حس داشتن یک خانه امن، یک تکیگاه و البته حس امنیت با چادر رو خیلی خوب بیان کرد...
چقدر هم خوب نشون داد که سقط جنین چقدر بد هست و نتیجه نگهداریش چقدر زیباست.
و اما بدیهای داستان ❌
بدیهای بسیار زیادی داشت. صدا کردن اسم مادر و برخورد بی ادبانه با پدر و مادر که واقعاً خیلی بده. نشان دادن اینکه اغلب مردها در ایران چقدر بی غیرت و... هستن بسیار نادرست است چراکه ما در ایران چه بسیار هم مردان خوب و پاکدامن و باغیرت داریم و چه بسیار شهید دادیم و خواهیم داد و تجاوز که اگر به هم نامحرم بودن باعث غضب شدید خدا نسبت به اون دو نفر و همچنین اگر به هم محرم حتی در حد صیغهای بودن که خوشنودی خدا رو به همراه داشت.
همچنین عشق و جنون زیاد نسبت به یه انسان بسیار بد هست و خدا گفته که عشق به فرد دیگری (در مورد ازدواج) باید پاک و خدایی باشه نه از هیز بودن لذت بردنِ... که در این داستان به این دلیل بود که اون دختر زندگیش به اونجا کشید و..
و همینطور که ارزش زن در جامعه بالاست ولی در داستان بسیار پایین نشان دا
خوبیهای این کتاب ✅
چیزهای مثبت این کتاب نتیجه اسم رو هم گذاشتن بود و عواقب بدش که واقعا قبول دارم.
جزییات زیبایی که در داستان به خصوص مهر مادری و پدری گفته شد خیلی داستان رو زیبا کرد. عوض شدن گویندهها خیلی خوب بود چون باعث میشد مااندیشه و حالت و احساس هر دو طرف رو درک کنیم.
از همه مهمتر نتیجه بد ارتباط با نامحرم بود که به خوبی در این داستان نشان داده شد، اینکه انسان با این ارتباطات کثیف از خدا دور میشه و همین میشه شروع بدبختی؛ پس در نتیجه هر بلایی که سر هردو اومد به خاطر لذت بردن از ارتباط با نامحرم و البته تعصب شدید بود...
که این هم خیلی خوب نیست. همچنین در این داستان به خوبی حس داشتن یک خانه امن، یک تکیگاه و البته حس امنیت با چادر رو خیلی خوب بیان کرد...
چقدر هم خوب نشون داد که سقط جنین چقدر بد هست و نتیجه نگهداریش چقدر زیباست.
و اما بدیهای داستان ❌
بدیهای بسیار زیادی داشت. صدا کردن اسم مادر و برخورد بی ادبانه با پدر و مادر که واقعاً خیلی بده. نشان دادن اینکه اغلب مردها در ایران چقدر بی غیرت و... هستن بسیار نادرست است چراکه ما در ایران چه بسیار هم مردان خوب و پاکدامن و باغیرت داریم و چه بسیار شهید دادیم و خواهیم داد و تجاوز که اگر به هم نامحرم بودن باعث غضب شدید خدا نسبت به اون دو نفر و همچنین اگر به هم محرم حتی در حد صیغهای بودن که خوشنودی خدا رو به همراه داشت.
همچنین عشق و جنون زیاد نسبت به یه انسان بسیار بد هست و خدا گفته که عشق به فرد دیگری (در مورد ازدواج) باید پاک و خدایی باشه نه از هیز بودن لذت بردنِ... که در این داستان به این دلیل بود که اون دختر زندگیش به اونجا کشید و..
و همینطور که ارزش زن در جامعه بالاست ولی در داستان بسیار پایین نشان دا
گاهی دوست داشتن خطرناک میشه.. مثل عشق میثاق! نمیدونم ما انسانها چرا اینقدر خود خواهیم هیچوقت دوست ندارم جای ثمره باشم اما اگر جای اون بودم به عشق میثاق احترام میذاشتم و جواب دوست داشتن هاشو با عشق واقعی میدادم:) شاید اینجوری هیچ اتفاقی نمیافتاد.. اما میثاقم خیلی اشتباه بزرگی کرد و نباید از رو عصبانیت کاری میکرد که دیگه ثمره واسه همیشه بمیره. کاش به حرفاش گوش میداد مشکل ما آدما اینه که هیچوقت به حرفای هم اهمیت نمیدیم و همیشه خودمونو میبینیم..
بنظرمن عشق وجود نداره یا اگرم وجود داشته باشه واقعی نیست.. / اون لحظهای که فکر میکنی یکیو دوست داری و میتونه پناه زندگیت باشه فقط یه فکر احمقانس نه بیشتر اینکه یکی رو ندید دوست داشته باشی و باهاش حرف بزنی چت کنی صمیمی شی و به جایی برسه این رابطه که دیگه بدون هم نتونید درحالی که هیجوقت همو ندیدید و رفتار واقعی همو از نزدیک نشناختید! یا عشق یطرفه.. که بنظرم فقط تباه شدنه و سوختن.. شاید اونی که دوسش داری هرگز بتو فکر نکرده باشه:) یکم دقت کنی میفهمی! تو این دنیای پوچ فقط خودت مهمی نه هیچکس دیگهای اینو بپذیر که تنها کسی که با تو راه میاد و تورو به خودت نزدیک میکنه و مراقب توعه و آرزوهات براش مهمه خودتی:) آدمای این شهر خیلی بی رحمن نه دوست دارن.. نه ارزشی برای تو و اهدافت قائلند و نه هیچ حس دیگهای!!
فقط خدا بدون هیچ چشم داشتی تورو آفریده،
اگر واسه خودت مهمی و رویاهات و خودتو دوست داری
به هر حس مضخرفی نگو عشق:)
عشق یه قدرت الهیه که هرکسی اونو نداره.
بنظرمن عشق وجود نداره یا اگرم وجود داشته باشه واقعی نیست.. / اون لحظهای که فکر میکنی یکیو دوست داری و میتونه پناه زندگیت باشه فقط یه فکر احمقانس نه بیشتر اینکه یکی رو ندید دوست داشته باشی و باهاش حرف بزنی چت کنی صمیمی شی و به جایی برسه این رابطه که دیگه بدون هم نتونید درحالی که هیجوقت همو ندیدید و رفتار واقعی همو از نزدیک نشناختید! یا عشق یطرفه.. که بنظرم فقط تباه شدنه و سوختن.. شاید اونی که دوسش داری هرگز بتو فکر نکرده باشه:) یکم دقت کنی میفهمی! تو این دنیای پوچ فقط خودت مهمی نه هیچکس دیگهای اینو بپذیر که تنها کسی که با تو راه میاد و تورو به خودت نزدیک میکنه و مراقب توعه و آرزوهات براش مهمه خودتی:) آدمای این شهر خیلی بی رحمن نه دوست دارن.. نه ارزشی برای تو و اهدافت قائلند و نه هیچ حس دیگهای!!
فقط خدا بدون هیچ چشم داشتی تورو آفریده،
اگر واسه خودت مهمی و رویاهات و خودتو دوست داری
به هر حس مضخرفی نگو عشق:)
عشق یه قدرت الهیه که هرکسی اونو نداره.
چقدر مضخرف بود داستانش اخه پدری که این همه ظلم کرده بود دخترشو مثل مال معامله کرده بود هیچ ارزشی به زن و بچش نمیداد دیکتاتور به تمام معنا بود چرا تو کل داستان یه بار هم دختره نگفت باعث همهی بدبختی هام پدر و پدربزگم بوده و اینکه اخرش هم اون پسر عمهی زورگوش موفق شد چادر سر ثمره کنه خانم نویسنده اونجایی که گفتی ازترس گرگ بیرون پناه برد به پسرعموش یادتون رفته پسرعمه ش از همه بیشتر گرگ تر بود درضمن هی میگفتی دختره بی سیرت شده بی ابرو شده کسی که بهش تجاوز شده بیابرو و بی سیرت نمیشه کسی که تجاوز میکنه بی ابرو وبی سیرت میشه لباس پوشیدن هر کسی هم کاملا به خوش ربط داره اخرش با حرف میثاق چادر سرش کرد واقعا متاسفم واسه این طرز دید گاهتون کلمهی نجس هم روی یه انسان گذاشتن خیلی خیلی بده حالا اون انسان هر کاری که کرده باشه اخر اینکه این داستان نه اسم نویسنده روش بود نه اسم ناشر کاملا بی منبع بود.
نثر داستان و شخصیت پردازیش به نظرم ضعیف هست، میتونست هدفمند و منسجم به ماجرای داستان بپردازد نه به شکل هیجانی و ناشیانه، که البته نیاز به مطالعه بیشتر در انواع سبکها و شیوه نگارش دارد اینکه تعصب و تابوهای موجود در یک خاندان و حتی فرهنگی که جزو جامعه هستند مورد توجه نویسنده بوده خیلی خوب هست، بر خلاف نظر برخی از دوستان، این تابوها و قوانین متعصب در جوامع محو نیست و در جای جای جامعه امروز به شیوههای مختلف و در ابعاد متنوع در حال نمایش است، شاید چون ذهن ما با این مورد مطرح شده در داستان آشناست، برای جلوگیری از اضطراب آن سعی در انکارش در ناخودآگاه داریم، حال آنکه ورژنهای مختلفی از این عملکردهای ناصحیح والدین موجود است که منجر به تجاوز روحی، عاطفی و حتی هویتی فرزندان میگردد، که به تبع مبنای بروز مشکلات و نابسامانیها در مسیر زندگی و اجتماع پیرامونشان است باز هم این بی هنری در اداره زندگی و تربیت نسل با قالب جدید تکرار میشود و ما غافلیم از اینکه تجاوز فقط جنسی نیست
کتاب بسیار ضعیفی بود .
هزاران دلیل وجود داره.
به نظر من کتاب را در سبک فلسفی بخونید بهتره .
کتاب باید یه چیزی به آدم یاد بده، که متاسفانه این کتاب چیزی را یاد نداد بلکه تمام چیزهای منفی را یاد داد و...
کتابهای فلسفی حتی گاهی اوقات دید شما را نسبت به جهان تغییر میده.
کتابی مثل: دنیای سوفی، عقاید یک دلقک و...
البته من فقط نظرما گفتم
۱-ثمره هیچ وقت به آرزوهاش نرسید و با رفتار کسی که دوستش نداشت کنار اومد دوباره رفت سرپله اول
۲-اون مرد کتکش زد و بهش تجاوز کرد چطور میتونه اون فرد را ببخشه
۳-همه چیز به هیکل و جذابیت نیست این دو تا هرجا میرفتن مردم همش داشتن نگاهشون میکردن
و هزاران دلیل دیگه که باعث افت کتاب میشد
به هرحال از نویسنده کتاب ممنونم
❤❤❤
هزاران دلیل وجود داره.
به نظر من کتاب را در سبک فلسفی بخونید بهتره .
کتاب باید یه چیزی به آدم یاد بده، که متاسفانه این کتاب چیزی را یاد نداد بلکه تمام چیزهای منفی را یاد داد و...
کتابهای فلسفی حتی گاهی اوقات دید شما را نسبت به جهان تغییر میده.
کتابی مثل: دنیای سوفی، عقاید یک دلقک و...
البته من فقط نظرما گفتم
۱-ثمره هیچ وقت به آرزوهاش نرسید و با رفتار کسی که دوستش نداشت کنار اومد دوباره رفت سرپله اول
۲-اون مرد کتکش زد و بهش تجاوز کرد چطور میتونه اون فرد را ببخشه
۳-همه چیز به هیکل و جذابیت نیست این دو تا هرجا میرفتن مردم همش داشتن نگاهشون میکردن
و هزاران دلیل دیگه که باعث افت کتاب میشد
به هرحال از نویسنده کتاب ممنونم
❤❤❤
چی بگم؟ واقعا نمیدونم چه نظری باید بدم
فقد اینو میدونم که اگه من جای ثمره بودم بدون شک خودکشی میکردم
مگه داریم همچی چیزی؟
که انقد مرد سالاری باشه؟
چرا یه پدر باید اینجوری با دخترش رفتار کنه؟ مثلا ثمره دخترشون بود اون وقت خیلی راحت میگه من دختری به اسم ثمره ندارم حتی دنبالش نگشت
این هیچی چرا هیشکس میثاقو سرزنش نکرد؟ غیرتشون بادکنکیه انگار فقد زورشون به ثمره رسیده حتی یه چکام نزدن در دهن میثاق😕
نمیدونم هنوزم که هنوزه همچی خانوادههای متعصب جاهلی وجود دارن یا نه ولی واقعا از خدا میخوام وجود نداشته باشن
به هرحال تو این داستان شخصیت زن رو خیلی خوار و خفیف کردین
نمیخوام بگم که غیرت و تعصب داشتن بده ولی زیادش دیگه ظلمه شکنجس عذابه
امیدوارم....
نمیدونم امیدوارم دخترایی تو وضعیت ثمره وجود نداشته باشن
فقد اینو میدونم که اگه من جای ثمره بودم بدون شک خودکشی میکردم
مگه داریم همچی چیزی؟
که انقد مرد سالاری باشه؟
چرا یه پدر باید اینجوری با دخترش رفتار کنه؟ مثلا ثمره دخترشون بود اون وقت خیلی راحت میگه من دختری به اسم ثمره ندارم حتی دنبالش نگشت
این هیچی چرا هیشکس میثاقو سرزنش نکرد؟ غیرتشون بادکنکیه انگار فقد زورشون به ثمره رسیده حتی یه چکام نزدن در دهن میثاق😕
نمیدونم هنوزم که هنوزه همچی خانوادههای متعصب جاهلی وجود دارن یا نه ولی واقعا از خدا میخوام وجود نداشته باشن
به هرحال تو این داستان شخصیت زن رو خیلی خوار و خفیف کردین
نمیخوام بگم که غیرت و تعصب داشتن بده ولی زیادش دیگه ظلمه شکنجس عذابه
امیدوارم....
نمیدونم امیدوارم دخترایی تو وضعیت ثمره وجود نداشته باشن
کلا نویسنده در هر رمانش ابتدا دختر رو تو سری خور، مظلوم، بدون پناه یا.... میکند و بعد در اواسط داستان به بعد دختر از این رو به آن رو شده حالا پسره اینطوری میشود اوایل داستانهای نویسنده خوب پیش میرود تا اینکه زمانی میرسد که وقت انتقام دختره است دیگه از اونجا به بعد میخواهی نویسنده کنار دستت بود بخاطر لجبازیهای بیمعنی در داستان موهایش را میکشیدی، مثل رمان قتل سپندیار، دنیا پس از دنیا و وقتی فهمیدم عابرویم را پس بده از همین نویسنده بوده کلا قید خوندش زدم، شاید داستاناشون متفاوت باشه ولی در کل همین قضیه نوشتاری مزخرف در رمانهای دیگر به وضوح قابل مشاهده استتمام رمانهای نویسنده ابتدایش عالی شروع میشود و خواننده را ترغیب به خواندن میکند ولی در اخر باید یکسری مشت بزنی تو سر خودت که چرا نشستی نیمه دوم رمان رو خوندی
وقتى یه خواننده کتابى رو میخونه مى تونه با توجه به اون نوشته و و اون حسى که اون مطالب بهش میده، افکار اون نویسنده رو بخونه و متوجه شخصیت اون نویسنده بشه، من خوشم نیومد، چون از تیپ اخلاقى نویسنده خوشم نیومد، ولى خوبه که وقتى آدم کتابى رو مینویسه اول یه نگاهى به حقیقت و دنیاى اطرافش بکنه و خودش رو جاى خواننده بزاره و همچین ببینه بعد از خوندن داستان ایا حس خوبى داره یا نه، الان دیگه کجا دخترى پیدا میشه که با همچین پسرى بسازه، اگرم پیدا بشه انگشت شماره، چون بنظر من آدمى که کسى رو دوست داره هیچ وقت چنین جنایتى در حقش نمى کنه و همیشه در پى اینه که خوشحالش کنه حتى با یکى دیگه نه این که بدبختو انقدر بزنه که به هق هق بیفته
به نظر من خیلی رمان خوب و قشنگی بود جای قضاوت راجب شخصیت ثمره و خانوادش خودتونو رو جای ثمره میزاشتید دختری که توی تعصب کور کورانه مونده هنوزم توی جامعه همچین چیزایی هست دختری که خانوادهی مذهبی نه اما تعصبی داره
و حالا بهش تجاوز شده این سنگین ترینچیز برای یک خانومه اونم از کسی که ادعا میکرده عاشقشه
حالا در جامعهی ما چی میشه از هر ده تا دختر که بهشون تجاوز میشه نه هاشون از ترس ابرو شکایت نمیکنن چون جامعه همیشه زنا رو مقصر میدونه اونم اگه خانواده تعصبی داشته باشی
در ضمن ثمره بخاطر بچش مجبور به تحمل میثاق شد
خانما خودشون میدونن که مهر مادری چه حسیه
پس اون خودش نخاست فقط بخاطر بچش
بچه ایی که ناخاسته اومده بود اون حتی اگه به خانوادشم میگفت که میثاق بهش تجاوز کرده با تعصب چرتشون بیشتر مجبورش میکردن با اون زندگی کنه پس قضاوت الکی نکنید ممنون 🌝
و حالا بهش تجاوز شده این سنگین ترینچیز برای یک خانومه اونم از کسی که ادعا میکرده عاشقشه
حالا در جامعهی ما چی میشه از هر ده تا دختر که بهشون تجاوز میشه نه هاشون از ترس ابرو شکایت نمیکنن چون جامعه همیشه زنا رو مقصر میدونه اونم اگه خانواده تعصبی داشته باشی
در ضمن ثمره بخاطر بچش مجبور به تحمل میثاق شد
خانما خودشون میدونن که مهر مادری چه حسیه
پس اون خودش نخاست فقط بخاطر بچش
بچه ایی که ناخاسته اومده بود اون حتی اگه به خانوادشم میگفت که میثاق بهش تجاوز کرده با تعصب چرتشون بیشتر مجبورش میکردن با اون زندگی کنه پس قضاوت الکی نکنید ممنون 🌝
داستان که واقعا مسخره بود نظرات رو هم که خوندم واقعا تعجب کردم چجوری میگین عالی بود؟!!!
به هر حال به نظرم دختره حقش بود این همه ظلم. علت ضعف خانمها در جامعه هم جمله بیاین واقعیت رو قبول کنیم زنها بدون حامی در جامعه آسیب پذیرن هست همونطور که ملانصرالدین میگه اگر خلق را میل باشد به خریت همه کس را حلال باشد به سواری مقصر خود ما زنها هستیم که به خودمون میگیم ضعیف و اجازه ظلم کردن رو به هر کس و ناکسی میدیم البته یه دلیل دیگه هم داره انقد تو جامعه میگن مردا گرگن و زنها بره که تو ناخدآگاه آدم ثبت میشه برای زنها صید بودن و برای مردها شکار کردن بابا مگه راز بقاست چه خبره همه ما آدمیم آدم حیوون نیستیم که هم زن بد تو جامعه هست و هم مرد بد از هر دوتاشونم خوبش هست خیلیم زیاد هست با چشم زیبا به دنیا نگاه کنین
به هر حال به نظرم دختره حقش بود این همه ظلم. علت ضعف خانمها در جامعه هم جمله بیاین واقعیت رو قبول کنیم زنها بدون حامی در جامعه آسیب پذیرن هست همونطور که ملانصرالدین میگه اگر خلق را میل باشد به خریت همه کس را حلال باشد به سواری مقصر خود ما زنها هستیم که به خودمون میگیم ضعیف و اجازه ظلم کردن رو به هر کس و ناکسی میدیم البته یه دلیل دیگه هم داره انقد تو جامعه میگن مردا گرگن و زنها بره که تو ناخدآگاه آدم ثبت میشه برای زنها صید بودن و برای مردها شکار کردن بابا مگه راز بقاست چه خبره همه ما آدمیم آدم حیوون نیستیم که هم زن بد تو جامعه هست و هم مرد بد از هر دوتاشونم خوبش هست خیلیم زیاد هست با چشم زیبا به دنیا نگاه کنین
با احترام به نویسنده محترم، متاسفانه کتاب نقطه قوت آنچنانی نداشت و زنها خیلی ضعیف نشون داده و مردها رو بی خرد و فاقد درک و شعور بجز اندکی شخصیت میثم که اون هیچ توانایی نداره. (یعنی مرد همسایه و صاحبخونه هم افتضاح) ی بخشی از داستان ثمره تو خلوت خودش میگه اشتباه اول رو من کردم که با اون پسر صحبت کردم و میثاق منو بیسیرت کرد یعنی چی دقیقا؟ این شخصیت، جایگاه زن رو هم زیر سوال میبره (اصلا مگه اشتباهِ هر زنی تو خیابون با مرد صحبت کنه) و میثاق تو این داستات همه کاری انجام داد و نهایت همه چیز همون طور شد میخواست. تجاوز میکنه، ضرب و شتم میکنه، توهین تا دلمون بخواد، تهمت میزنه، با ثمره ازدواج میکنه، پوشش ثمره همونجوری که اون میخواد میشه. قشنگ ثمره بردهای بیشتر تو این قصه نبود.
واقعا عالی بود. تا حالا تو زندگیم برای یه داستان اینقدر گریه نکرده بودم. گریه به خاطر اون دختره بیچاره که همه بهش زور میگن بعدشم که پسره نابودش کرد و در آخر مردای هرزهای که الهی نبودن و کاش نباشن. آخه آدم چی میتونه بگه در برابر این همه نامردی و بیعدالتی.. . تو جامعهای که همه دم از اسلام و برابری زن و مرد، دختر و پسر میزنن اون وقت این نگاه ابزاری احمقانه به زن بیداد میکنه. توهینی به مردای جامعه نباشه که صد البته اون قدری هم مرد با غیرت هست که آدم سرشو بگیره بالا و بهشون افتخار کنه... این نوشته درد زندگی خیلی هاست که ما روحمون هم ازشون خبر نداره. در واقع این داستان حقیقت تلخی رو زنده میکنه که هرچی بگیم کمه... خلاصه اینکه نویسندهی عزیز واقعا داستان تون فوق العاده ست و چیزی کم نداره. به امید روزهای بهتر زندگیتون سرشار از محبت
توی داستان آرایهی اغراق زیاد به کار رفته بود چون وقتی از هیکل و اندامه هم تعریف میکردن اصلا نمیشد یه خروجی خوب از تصوراتت داشته باشی و اینکه شخصیت مرد داستان فقط زیباییهای ظاهریو میدید و یه تعصب کور کورانه و طرز فکر بسیار منفی داشت و شخصیت زن داستان هم هر چند اوایل داستان محکم و استوار بود ولی آخراش یه هو همه چیزو خیلی راحت قبول کرد ولی موضوع خوب بود یه جورایی داشت اون روی سکه رو به ما نشون میداد که هنوز همچین افرادی با چنین طرز فکری هستن اینو نمیشه نادیده گرفت درمورد نوع لحن و گفتآرشم باید بگم که یه جورایی متفاوت بود و به نظرم داستان خوبی بود میشه از نکات بدش درس گرفت.
با تشکر از نویسنده
با تشکر از نویسنده
خیلی قشنگ بود خیلی خیلی زیااااد، مشکلی که هنوز تو جامعه وجود داره همینه، تعصب و محدودیت زنان و دختران جامعه، فکر بد و زننده پشت سر دختران مجرد، فکری بیشتر از هرچیزی ازارت میده و مجبوری انتخاب کنی چیزی رو که هیچوقت نمیخوای، فقط برای داشتن یه پشتیبان و ارامش. اما درمورد میثاق باید بگم به معنای واقعیه کلمه عاشق ثمره بود ولی تعصبش ثمره رو از خودش دور و دور تر میکرد، ثمره یه دختر نوجوان و شیطون بود که نمیدونست چقدر این عشق میتونه لذت بخش باشه اگه باهاش کنار بیاد، تو جایگاهی که از نظر سنی دارم میفهمم که چقدر عشق میثاق زیاد و ناب بود ولی مشکل فقط و فقط سن ثمره بود که نمیپذیرفت این چیزارو. دست نویسندش درد نکنه واقعیت جامعه رو به داستان کشیده بود و فوق العاده زیبا. 🌹🌹🌹🌹
رمان خوب و جالبی بود.
رمان در مورد دختری به اسم ثمره هسته که مجبور بود وقتی بزرگ میشه با میثاق ازدواج کنه بخاطر یکسری فرهنگ غلط.
از یک نظر ثمره حق داشت که نخواد با میثاق ازدواج کنه چون نذاشتن خودش شوهر آینده شا انتخاب کنه و برای ثمره از بچه گی تصمیم گرفته بودن و اسم این دوتا را روی هم گذاشته بودن.
و از طرف دیگه میثاق همچون فکر میکرد که ثمره زن آینده او هسته یه سری کارها کرد، همش اون رو تخت نظر میگرفت و اینها چون نمیخواست اتفاق بدی برای ثمره بیوفته و خیلی ثمره رو دوس داشت.
درسته که خانوادهها صلاح بچه هاشون رو میخوان ولی حق ندارن که به جای اونها تصمیم گیری کنند.
ممنون از نویسنده عزیز🌹
رمان در مورد دختری به اسم ثمره هسته که مجبور بود وقتی بزرگ میشه با میثاق ازدواج کنه بخاطر یکسری فرهنگ غلط.
از یک نظر ثمره حق داشت که نخواد با میثاق ازدواج کنه چون نذاشتن خودش شوهر آینده شا انتخاب کنه و برای ثمره از بچه گی تصمیم گرفته بودن و اسم این دوتا را روی هم گذاشته بودن.
و از طرف دیگه میثاق همچون فکر میکرد که ثمره زن آینده او هسته یه سری کارها کرد، همش اون رو تخت نظر میگرفت و اینها چون نمیخواست اتفاق بدی برای ثمره بیوفته و خیلی ثمره رو دوس داشت.
درسته که خانوادهها صلاح بچه هاشون رو میخوان ولی حق ندارن که به جای اونها تصمیم گیری کنند.
ممنون از نویسنده عزیز🌹
تا صفحه ۳۷ بیشتر نتونستم بخونم دیگه حالم بهم خورد
اینم به نویسنده محترم میگم که درسته این کتاب توی دهه هشتاد بوده ولی دلیل نمیشه
شما میتونستید با نوشتن یه رمان روشن فکرانه این رو توی جامعه رواج بدید
مثالا نظر دختر واسه خوانوادش مهمه و پسر احساس مالکیت نداره
بالاخره شما یه رمان نوشتید همین رمان هرچقدر کوچیک باز هم در روال جامعه نقش داره
ما زنها باید به خودمون بها بدیم و ارزش خودمون رو هرجوری بالا ببریم حتی وقتی داریم یه رمان مینویسیم
در مورد داستان هم باید بگم ضعیف بود و فضا سازی و زمان بندی زیاد جالب نبود
اینم به نویسنده محترم میگم که درسته این کتاب توی دهه هشتاد بوده ولی دلیل نمیشه
شما میتونستید با نوشتن یه رمان روشن فکرانه این رو توی جامعه رواج بدید
مثالا نظر دختر واسه خوانوادش مهمه و پسر احساس مالکیت نداره
بالاخره شما یه رمان نوشتید همین رمان هرچقدر کوچیک باز هم در روال جامعه نقش داره
ما زنها باید به خودمون بها بدیم و ارزش خودمون رو هرجوری بالا ببریم حتی وقتی داریم یه رمان مینویسیم
در مورد داستان هم باید بگم ضعیف بود و فضا سازی و زمان بندی زیاد جالب نبود
نمونه بارز یک عاشقال ایرانی! اگه دنبال کتابی هستین که بهتون ثابت کنه چرا رمانای ایرانی اکثرشون لایق خوندن نیستن پیشنهاد میکنم این یه اصطلاح کتابو بخونید تا متوجه بشید!! نمیفهمم چرا همین یک بار رو هم اشتباه کردم و این رمانو خوندم!!!! حیف چشمام؛ حیف یک مگابایت حروم کردن واسه دانلود این خزعبلات!! باز خوبه من همشو زدم جلو تا فقط ببینم آخرشو چطوری سر هم بندی کرده! ممنون از نویسنده محترمش که انققققدر واسه خواننده هاش ارزش قائله!!!!!!! حتی حیف سطل زباله که این عاشقال بخواد توش قرار بگیره! نمیدونم چی بگم لایق این سم مهلک باشه
خواه نا خواه یه جورایی اداب غلط ازدواج رو ترویج میداد اینکه مرد سالاری باشه توی جامعهی امروز و دِیلی لایف استایل افراد اُپِن مایند مرد سالاری و اینکه لباس جذب نپوش دیگه نیست امروزه خانمها باید کار کنن و استعداد هاشون رو شکوفا کنن و در رمانها نباید مرد سالاری وازدواج اجباری ترویج داده بشه اما گذشته از تمام نکات منفی عشق میثاق به ثمره عشق خیلی نابی بود اما ابرازش رو بلد نبود امروزه مردها هم مثل خانمها دل بردن از همسرشون رو یاد گرفتن هر چند رابطهی پدر و دختر باید انقدر خوب باشه که دختر به پدرش بگه چه کسی رو دوست داری دقیقا به طرزی که خودم نامزد کردم
تا اواسط داستان، موضوع به کندی پیش میرفت و مسائل عادی و تکراری بود، ولیکن از اواسط داستان به بعد جذابیتش بیشتر و حس خواننده رو درگیر موضوع میکرد. با اینکه در بعضی از ماجراهایی که رخ میداد نقش اطرافیان کم رنگتر و یا حتی به فراموشی سپرده شد. بخصوص در پایان داستان که ثمر چندماهی در کنار زلیخا و مادرش زندگی میکرد ولی هیچ خبری از عمه (مادر میثاق) نشد، با توجه به این که در فصل قبلش عمه مریم اظهار پشیمانی نسبت به عملکرد مادریش و تربیت میثاق داشت!اصلا جویای حال ثمره نبود و به این موضوع پرداخته نشد!البته نقطه قوت نویسنده شرح وقایع و تصویر سازی اتفاقات خوب بود.
خانم مریم ثروت سلام از اینکه یه رمان نوشتید ممنونم ولی فکر نمیکنید که بیشتر خوانندگان این رمانها نوجوانان به ویژه دختران هستش
این باعث میشه اونا نتونن به کسی اعتماد کن واین باعث بروز مشکلاتی میشه
در ضمن زمان قولدرم بولدرم کردن مرد جماعت دیگه گذشته و این حقیقت هستش که زن برده کسی نیست و آدم مستقلیه
میدونید چیه من کلا یه حس بدی راجب هرپسری که میدیدم داشتم وبا خوندن این رما ن حسم به یقین تبدیل شد والان متنفرم از هرچی مرده که سر تا پاشون ادعا ست وبس
قربون هرچی مرده
نه هرکی مرده
در یک کلام مزخرف بود
این باعث میشه اونا نتونن به کسی اعتماد کن واین باعث بروز مشکلاتی میشه
در ضمن زمان قولدرم بولدرم کردن مرد جماعت دیگه گذشته و این حقیقت هستش که زن برده کسی نیست و آدم مستقلیه
میدونید چیه من کلا یه حس بدی راجب هرپسری که میدیدم داشتم وبا خوندن این رما ن حسم به یقین تبدیل شد والان متنفرم از هرچی مرده که سر تا پاشون ادعا ست وبس
قربون هرچی مرده
نه هرکی مرده
در یک کلام مزخرف بود
نویسنده عزیزم با عرض خسته نباشیدمتا سفانه در جامعه ما اگربه بانویی تعرض بشه حتی بالاجبار باز اون بانو مقصرودر جامعه ما همیشه یک بانو بوده که مورد انتقاد قرار گرفته وما به دخترهامون یاد دادیم که همیشه پوششون مناسب باشه ولی هیچ وقت به پسرهامون یاد ندادیم که ناموس غیر هم باید عین ناموس خودمون باشه تاجامعه به طرف پیشرفت بره نه پسرفت من انتقادی که ازنویسنده عزیز داشتم این بود که با قلمتون جوری به مردم یاد بدین که بدونن باید زنها احترام گذاشت نه اینکه اگر به دختری تعرض شد به خاطرتعرض مجبور به زندگی اجباری بشن ممنون از شما
جملاتی از کتاب: "میثاق مثل تمام مردهای کره زمین بود. گاهی وقتها خوش اخلاق، گاهی اخمالو، گاهی شوخ و نصف بیشتر مواقع قدرتمند و سلطه جو. "نویسنده چطور به این نتیجه رسیده که تمام مردهای کره زمین اینجوری هستند؟ یعنی هیچ وقت یه مرد نرمال و خوش خلق و خو و منطقی و با شعور از نزدیک ندیده؟ مگه کجا زندگی میکنه؟من اصلا داستان رو نخوندم. قضاوتی هم درباره کلیت داستان ندارم. فقط همین قسمت برام سوال شد که چرا اینطور قضاوت شده؟ وقتی نویسنده از زبان شخصیت داستان چنین نتیجه و قضاوتی رو مطرح میکنه از کلیت داستان توقع زیادی نمیشه داشت
متاسفانه در تمام داستان ظلم به زن و مردسالاری تایید و تشویق شده. راوی بعد از تحمل آن همه ظلم به این نتیجه میرسه که باید بسوزه و بسازه چون زنه و شوهر آدم هر چقدر هم که زورگو و متعصب باشه باز هم بهتر از شب تو خیابون خوابیدنه. در دنیایی که زنها روز به روز مستقل تر و قدرتمندتر میشن طبق این داستان ما باید به حداقل داشتن یک سرپناه و یک شوهر راضی باشیم. از آن ناراحت کننده تر اینه که یک زن نویسنده داستان است.ای کاش در آخر خواننده را به پذیرش ظلم نصیحت نکرده بود. این جوری دست کم میگفتیم داستان روایتگر بیپناهی زنان ماست.
حقیقتا خیلی ارتباط برقرار نکردم: (
قلم نویسنده خودمونی و داستانش نسبتا هیجان انگیز بود
ولی با روند داستان خیلی همراه نشدم، و خیلی برام عجیب بود که خانوادهی ثمره با اینکه مذهبی و تا حدی متعصب بودن، میثاق رو بابت کارش حتی توبیخ کلامی هم نکردن
و پدر ثمره که خیلی راحت از دختر و همسرش میگذشت
البته شاید این واقعیت قشری از جامعه در زمان حال یا گذشته باشه و نویسنده صرفا تو داستان اینو نشون داده باشه
ولی بازم من همش داشتم حرص میخوردم که چرا زن ستیزی و زورگویی پدر و پدربزرگ ثمره انقدر برای همه نرماله و کسی اعتراضی نداره..
قلم نویسنده خودمونی و داستانش نسبتا هیجان انگیز بود
ولی با روند داستان خیلی همراه نشدم، و خیلی برام عجیب بود که خانوادهی ثمره با اینکه مذهبی و تا حدی متعصب بودن، میثاق رو بابت کارش حتی توبیخ کلامی هم نکردن
و پدر ثمره که خیلی راحت از دختر و همسرش میگذشت
البته شاید این واقعیت قشری از جامعه در زمان حال یا گذشته باشه و نویسنده صرفا تو داستان اینو نشون داده باشه
ولی بازم من همش داشتم حرص میخوردم که چرا زن ستیزی و زورگویی پدر و پدربزرگ ثمره انقدر برای همه نرماله و کسی اعتراضی نداره..
عزیزانی که نظر میدن خواهشمندم کتاب رو تا اخر بخونن نه که دو صفحه اول رو بخونن و برن سراغ نقد و بررسی
ضمن این که باید بگم این رمان واقعا به دلم نشست موردی که باید اشاره کنم اینه که کلمه به کلمههای این رمان بعد از چهار سال پیش که دارم دوباره میخونمش قلبم رو به تپش و هیجان در میاره
چنان تاثیری میگیرم ازش که تنها چیزی که میتونه این حد از احساس افراطی رو کنترل کنه دیدن میثم و کیثاق و نویسنده کتاب هست که گفت و گو صورت بگیره
در کل از نویسنده عزیز بابت این حد از انتقال مفهوم و زبردستی کمال تشکر رو دارم.
ضمن این که باید بگم این رمان واقعا به دلم نشست موردی که باید اشاره کنم اینه که کلمه به کلمههای این رمان بعد از چهار سال پیش که دارم دوباره میخونمش قلبم رو به تپش و هیجان در میاره
چنان تاثیری میگیرم ازش که تنها چیزی که میتونه این حد از احساس افراطی رو کنترل کنه دیدن میثم و کیثاق و نویسنده کتاب هست که گفت و گو صورت بگیره
در کل از نویسنده عزیز بابت این حد از انتقال مفهوم و زبردستی کمال تشکر رو دارم.
من قبل از اینکه نظرات رو بخونم داستان رو خوندم، با اینکه به سمت ادامه ش کشیده میشدم ولی در عین حال حس خوبی نداشتم! احساس میکردم میتونم دونه دونه طرحوارههای (تلههای شخصیتی) دختر و پسر داستان رو بشمرم و این ناراحتم میکرد. عادت ندارم به اینجور داستانها که دختر مدام از خودش ناراضی باشه! داستان در کل جذاب ولی تاسف برانگیز بود برای من به عنوان یک زن و یک مادر! نه یک خانوم انقد ضعیفه و نه یک مرد انقدر سنگدل و وقیح!
اوایل داستان خوب بود. اما به اواسط که رسید برای من با روحیات فمنیستی مایه عذاب. تنها دختر و زن در کتاب تحقیر شده بود. هدف نویسنده هم جا انداختن همین بود. مگه میشه به دختری تجاوز بشه و از اون رابطه کثیف باردار هم بشه و هم مردک را بخواهد و هم بچه را. و تمام تقصیرها نیز به گردن زن بیفتد. روحیه سرکش دختر و تجربیات کسب کرده با آن تسلیم پذیری محض سنخیتی نداشت. غیرت و تعصب را هم به ریشخند گرفته بود. هر جور که به قصه نگاه کنی یک پای آن میلنگد. در ضمن کتاب صفحه حقوقی نیز نداشت که متاسفم.
سلام وآرزوی موفقیت برای نویسندهی عزیز
به نظرم توی تعصبات پدر خانواده به عنوان یک مرد سخت گیر تناقض زیادی وجود داشت من مردان این چنینی رو از نزدیک دیدم اتفاقا نسبت به کسی که به عنوان نامزد از قبل برای دخترشون در نظر گرفتن هم به شدت متعصبانه بر خورد میکنن و میثاق هم بی ادب وخود خواه بود مثلا یه جا به ثمره میگه مگه دست تویی من به دایی بگم ازدواجمون سر میگیره علنا دختر مثل بردههایی به نظر میرسه که قرنها پیش به کنیزی گرفته میشدن وشأن زن وحتی عشق خیلی نزول پیدا میکرد
به نظرم توی تعصبات پدر خانواده به عنوان یک مرد سخت گیر تناقض زیادی وجود داشت من مردان این چنینی رو از نزدیک دیدم اتفاقا نسبت به کسی که به عنوان نامزد از قبل برای دخترشون در نظر گرفتن هم به شدت متعصبانه بر خورد میکنن و میثاق هم بی ادب وخود خواه بود مثلا یه جا به ثمره میگه مگه دست تویی من به دایی بگم ازدواجمون سر میگیره علنا دختر مثل بردههایی به نظر میرسه که قرنها پیش به کنیزی گرفته میشدن وشأن زن وحتی عشق خیلی نزول پیدا میکرد
من خودم خیلی این رمان رو دوست داشتم.
اما خیلی در مورد عشق میثاق افراط شده بود و ثمره هم خیلی لجباز بود و در بیشتر مواقع لایق عشق میثاق نبود.
اما در کل ثمره و میثاق دو شخصیت باحال و باور پذیر بودند.
با تمام نقص هایش خیلی به دل من نشست.
ضمنا دوستانی ک از مرد سالاری داستان ایراد گرفتید. این دید هنوز هم وجود دارد و اگر کمی به خودتان مراجعه کنید حرف من رو میفهمید.
ودر واقع نویسنده این درد و دید را در این داستان بیان کرده است که خیلی به جا است. و باتشکر از نویسنده عزیز خانم ثروت
اما خیلی در مورد عشق میثاق افراط شده بود و ثمره هم خیلی لجباز بود و در بیشتر مواقع لایق عشق میثاق نبود.
اما در کل ثمره و میثاق دو شخصیت باحال و باور پذیر بودند.
با تمام نقص هایش خیلی به دل من نشست.
ضمنا دوستانی ک از مرد سالاری داستان ایراد گرفتید. این دید هنوز هم وجود دارد و اگر کمی به خودتان مراجعه کنید حرف من رو میفهمید.
ودر واقع نویسنده این درد و دید را در این داستان بیان کرده است که خیلی به جا است. و باتشکر از نویسنده عزیز خانم ثروت
رمان رو پسندیدم.
خیلی زیبا یک زندگی عادی رو تا حدودی به تصویر کشیده بود.
نه بهش اب و تاب عاشقی داده بود و نه اب و تاب تنفر.
رسم و رسوم کورکورانه رو به تصویر کشیده بود که هنوز هم داره دختران سرزمین رو محدود میکنه.
به نظر من عالی بود و ارزش یک بار خوندن رو داره تا درس عبرتی باشه برای همگان که ساکت نشینن و جای اشتباه مقابله کنن و برای زندگی بجنگن و ثمرهی دیگهای نباشن و میثاقی دیگر
البته اگه قسمتهایی که به اندام و میل جنسی رو که هر چند زیاد اشاره نشده رو نادیده گرفت
خیلی زیبا یک زندگی عادی رو تا حدودی به تصویر کشیده بود.
نه بهش اب و تاب عاشقی داده بود و نه اب و تاب تنفر.
رسم و رسوم کورکورانه رو به تصویر کشیده بود که هنوز هم داره دختران سرزمین رو محدود میکنه.
به نظر من عالی بود و ارزش یک بار خوندن رو داره تا درس عبرتی باشه برای همگان که ساکت نشینن و جای اشتباه مقابله کنن و برای زندگی بجنگن و ثمرهی دیگهای نباشن و میثاقی دیگر
البته اگه قسمتهایی که به اندام و میل جنسی رو که هر چند زیاد اشاره نشده رو نادیده گرفت
اینکه نویسنده خواسته اهمیت تفکر رو قبل از انجام هر تصمیمی به خواننده بخصوص نسل جوان یاد بده و اینکه همه باید به این نکته توجه ویژه داشته باشن که تصمیمات هر شخصی رابطهی مستقیم تو زندگیش داره، هر چند با نحوهی نگارش این داستان چندان راضی نبودم و به نتیجهی دلخواهم در مورد نقش زن در خانواده و زندگی نرسیدم ولی تنها با این نتیجهی داستان که عواقب بیفکری و تصمیم گیری نادرست اونم از روی لجبازیهای بچه گانه و عصبانیت چه پیامدهایی میتونه داشته باشه موافقم.
من همیشه کتابای نویسندههای معروف مثل تولستوی رو میخوندم گفتم یه بار چیز جدید تجربه کنم اما خوب نبود با این که نویسنده سبکش جدید بود و یکم خلاقیت به خرج داده بود اما افکار عقایدش خیلی سطحی و ذهنش محدود به یسری چیزای سخیف و تاسف باره احتمالا سنش کمه و رمانای این شکلی زیاد خونده وتقلید کرده در کل داستان بیشتر جاهاش تکرار مکررات بود بعضی جاهاش هیجان داشت وغیر قابل پیش بینی بود اما احساسات پوچ و توخالیش نشانگر سن کم نویسنده یا بیتجربگیش بود درپایان متاسفم که این داستانو خوندم..
متاسفانه هنوزم خانوادههایی هستند که مرد باتعصب کورکورانه مجاب میکنه زنش بخاطر ترس همه چی رو بهش نگه.. نگفتنها خودش شروع ترسناک واسه خراب کردن یک رابطه. کاش یاد بگیریم جای مغلطه کردن و قضاوتهای نا به جا باهم دیگه صحبت کنیم. اینجوری خیلی جاها، روندهای ناخوشایند دیگه اتفاق نمیافته. کاش ثمره و میثاق هم جلوتر ازاینا مثل دوتا انسان متمدن جای لجبازی باهمدیگه صحبت میکردن. (گوش شنوا داشته باشیم واسه شنیدن) ممنونم از نویسنده و آرزوی موفقیت روزافزون عالی بود♡
خیلی ممنون از این نویسنده زن ستیز. ثابت کردید حتی اگر خود زنها دست به قلم بشن باز هم از بدی خودشون مینویسن وبه قول خود نویسنده محترم خودکرده را تدبیر نیست. مرسی که مردها رو مالک زنها دونستی واقعا افتتضاح بود افتضاحح عصر قاجارم اینجور ندیدم قلم بزنه. اخر سر تمام تقصیرا رو انداختین گرد دختره و پسره هم مثه جنتلمنا اومدو همه چیو به گردن گرفت. سه تا مرد برای یه زن تصمیم گرفتن و اخر سرهم سه تا مرد تشخیص دادن دختره رو ببخشن.
سلام و خسته نباشید. اگه بخوایم نگاه سنت گرایی و حاکمیت خام بر خانوادههایی که بیشتر در نسلهای پیشین بودن داستان بیراهه عنوان نکرده اما معمولا خانوادههایی با این سبک تربیتی اینچنین شخصیت عصیانگری رو پرورش نمیدن و اگه شخص براساس نوع تربیتش خطاهایی عمدی داشته به خاطر محدودیت هاش بوده. داستان روال غیرعادی داشت. و پذیرشها و عدم پذیرشها. کنشها و واکنشهای خیلی سطحی بود و اینکه واقعیت خیلی تلخ تر. شکننده تر و ناگوارتر از شیرینی این رویا پردازی است
درسته که مرد سالاری رو نشون میداد و تو جامعهی امروزی میشه گفت مقداری کمتر شده اما هنوز هم این واقعیت زندگی درصد زیادی از زنان جامعه ایران هست و نمیشه نادیده گرفته بشه... ک متاسفانه به خاطر قوانین اشتباهی هست ک حقوقی رو در اختیار اقایون قرار میده ک موجب اذار روحی و روانی خانم هاست و هیچ اعتراضی هم نمیشه بهش کرد صرفا جون یک قانونه... اما متاسفانه قلم نویسنده جوری هست ک انگار مخالفتی با این شیوه فکر و رفتاری نداره و گاه حتی اون رو تایید میکنه...
از نظر من بزرگترین مشکلش مرد سالاری بیش از اندازه بود و اینکه هر چیزی رو راحت بیان میکرد مثل فوحشهایی که دختره وپسره میدادند و تجاوز پسر به ناموس خودش اگه خانواد مذهبی بودن که دختره نباید به این راحتی هر چیزی رو میگفت یا هر کاری انجام میده یا مرده جرعت کنه به دختره تجاوز کنه اگه هم که مذهبی نبودن اسم دخترشونو رو یکی دیگه نمیزاشتن
در کل داستان خوبی بود فقط کمی ایرادهای جوزعی داشت
در کل داستان خوبی بود فقط کمی ایرادهای جوزعی داشت
۱۰ صفحه اولش خوندم خجالت آور نیست از یک نویسنده که دایه روشنفکری داره و حتما خودشو روشنفکر میدونه این همه الفاظ رکیک و بیمایه واقعا تو چجور خانوادهای رشد کرده که این همه خزعبلات یاد جوونای مردم میدم که واسه دعوای خانوادگی اینطور بهم فحش بدن الکی نیست که جوونا هر چی به ذهنشون میرسه تو فضای مجازی بهم میگن متاسفم رمانتون اگر هم داستان جذابی داشته باشه با این همه الفاظ رکیک رقت انگیزه
سلام خوبید ممنونم از لطفتون که این کتاب خوب رو در اختیارمون گذاشین وما خواندیم ولذت بردیم نکات خوب وارزنده درش بود که فقط باریک بینان میتونن بفهمنش وازش استفاده کنن در زندگیشون وبهره بجوین وهمینطور که روان شیوا وزیبا همهی وطالب رو جای دادین وخواننده توانسته از حس محبت وغشق ودلسوزی وعاطفهی خاصی که بین این دو نفر بر قرار بود مطمئن شوند وحقیقت را بفهمند بازهم از این نوع رمانها بزارید ر کتابراه وباعث شوریدگی وعشق خواننده شوید
در کل بد نبود بالاخره اررش یک بار خوندن را داشت ولی به نظرم بحث کردن و کل کل کردنهای بین ثمره و میثاق دیگه خیلی خسته کننده بود. قلم نویسنده بد نبود فقط یه جاهایی خیلی توضیح داده بود و خواننده را خسته میکرد. مورد دیگهای که برای من جالب نبود نحوه دیالوگها به خصوص بین ثمره و میثاق خیلی بیادبانه بود. یه جاهایی خوب نمیشد ارتباط برقرار کرد... مثلا در اوج ناراحتی یه شخصیت داستان یهو رفتار لودهای از خود نشون میداد.