معرفی و دانلود کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند: و شاید هم چند نفری که عزیزتان نیستند

معرفی کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند: و شاید هم چند نفری که عزیزتان نیستند

زندگی تماماً مربوط به رابطه و کیفیت ارتباط است و رابطه می‌تواند با خانواده، شریک زندگی، دوستان یا همکاران باشد. کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند نوشته‌ی فلیپا پری کتابی کاربردی و در حوزه‌ی روانشناسی، خودسازی و موفقیت است که به شما می‌آموزد چگونه ارتباط بگیرید، موانع موجود را از سر راه بردارید، به مشکلات بزرگ زندگی خود نزدیک شوید و آن‌ها را مدیریت کنید. این کتاب از کتاب‌های پرفروش ساندی تایمز است.

درباره‌ی کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند

در دوران کودکی مجموعه‌ی باورها و سازوکارهای وفق پیدا کردن با محیط در ما شکل می‌گیرد و به ما کمک می‌کند تا با محیط اولیه‌ی خود سازگار شویم. ما در زندگی بر اساس این باورها عمل می‌کنیم، تصمیم می‌گیریم و بر اساس همین دیدگاه‌های اولیه با اطرافیانمان برخورد می‌کنیم. زمانی که بزرگ‌تر می‌شویم، با افراد جدیدی آشنا می‌شویم و تجربیات بیشتری درباره‌ی اطرافمان کسب می‌کنیم، این مجموعه باورها و کنش‌ها دیگر مانند قبل به ما کمک نخواهد کرد؛ اما ما در الگوهای فکری و رفتاری قدیمی گیر می‌افتیم. کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند (The book you want everyone you love to read) نوشته‌ی فلیپا پری (Philippa Perry) به شما کمک می‌کند سازوکارهای اولیه‌ی وفق پیدا کردن با محیط و مجموعه باورهای خود را بیاموزید و یاد بگیرید که باورهای قدیمی چه زمانی به شما کمک می‌کنند و چه زمانی نیاز دارید باورهایتان را به‌روز کنید.

فلیپا پری نویسنده‌ی کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند یکی از روان‌درمانگران پرفروش ساندی تایمز است و این کتاب را در پاسخ به سؤال‌هایی نوشته که افراد در طول سال‌ها از او پرسیده‌اند. او در طول سال‌ها روان‌درمانی مراجعانی داشته که در آغاز درباره‌ی دیگران صحبت می‌کنند و سعی در تغییر دیگران دارند؛ اما وی در این کتاب یاد می‌دهد که ما لازم داریم روی تغییر خودمان و نه دیگران تمرکز کنیم. ضمناً تغییر زمان می‌برد و ایجاد عادت‌های تازه در طولانی مدت امکان‌پذیر است. نکته‌ی کلیدی آن است که بدانیم ما بیش از آنچه تصور می‌کنیم بر زندگی خود و افکارمان قدرت کنترل داریم. حتی در اوج ناتوانی هنوز می‎‌‌توانیم تصمیم بگیریم چگونه بدنمان را کنترل کرده و با دیگران ارتباط برقرار کنیم.

در این میان، نحوه‌ی مواجهه‌ی ما با مسائل و مشکلات در قدرت کنترلمان تأثیرگذار است. زمانی که احساس شکست می‌کنیم، معمولا از خود می‌پرسیم: «چرا فلان اتفاق افتاد، چرا فلانی رابطه‌اش را با من به هم زد؟» و بسیاری چراهای دیگر. اما اشتباه ما پرسش درباره‌ی چرایی رخدادهاست. زیرا چرا معمولاً چندان کمک‌کننده نیست؛ بلکه راه‌حل در چگونگی نهفته است. کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند بر چگونگی تمرکز می‌کند. این کتاب در 4 بخش مجزا و درعین‌حال مرتبط سعی می‌کند به ما بیاموزد چگونه روی احساسات خود تأثیر بگذاریم. چگونه عشق ورزیدن، چگونه بگومگو کردن، چگونه تغییر کردن و چگونه به رضایت خاطر رسیدن چهار فصل اصلی این کتاب هستند.

یکی از مفاهیم مهمی که نویسنده در کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند بر آن تأکید می‌کند مفهوم خودآگاهی است. وی خودآگاهی را مانند دانستن موقعیت خود روی نقشه می‌داند. یعنی بدانیم چگونه به دنیای اطرافمان واکنش نشان می‌دهیم، چه چیزی باعث عصبانیتمان می‌شود، چگونه تصوراتمان درباره‌ی دیگران شکل می‌گیرد و چگونه با خودمان صحبت می‌کنیم. چراکه تا وقتی ندانیم چه کاری انجام می‌دهیم و چگونه انجام می‌دهیم، نمی‌دانیم چه چیزی را باید تغییر دهیم.

یکی دیگر از مباحث اصلی کتابی که دلتان می‌خواهد عزیرانتان بخوانند روابط و مشکلات ناشی از آن است. روابط به درک ما از هویتمان کمک می‌کنند و هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که به رابطه نیاز ندارد. اما تفاوت‌های فردی و فرهنگی ممکن است برقراری رابطه را دشوار کند. نویسنده در این کتاب بایدها و نبایدهای برقراری ارتباط را برای ما برمی‌شمرد تا بتوانیم ارتباطی سالم برقرار کنیم و موانع احتمالی را از سر راه برداریم.

رویکرد فلیپا پری در کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند این است که هرکس باید خودش باشد؛ زیرا افراد در محیطی رشد می‌کنند که بتوانند خودشان باشند و به آن‌ها اجازه داده شود تا امتحان کنند چه کسی می‌توانند باشند. در این راستا، افراد باید باور کنند آن‌ها همان‌طورکه هستند، به‌اندازه‌ی کافی خوب‌اند.

در مجموع، لازم است بدانیم وقتی تغییر می‌کنیم، بر دیگران نیز تأثیر می‌گذاریم و وقتی رضایت‌خاطر بیشتری از خود و زندگی داریم، این احساس ما بر دیگران نیز اثر خواهد گذاشت. مهم‌تر از همه آنکه رابطه‌ی ما با خودمان در رابطه‌ی ما با اطرافیانمان نیز اثربخش خواهد بود؛ اما در عین اینکه می‌توانیم تأثیرگذار باشیم، نمی‌توانیم کسی را کنترل کنیم. این کتاب را انتشارات میلکان با ترجمه‌ی حمیده عرب‌نژاد منتشر کرده است.

در نکوداشت کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند

• کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند یک راهنمای هوشمندانه است در مواقع چالش‌برانگیز زندگی. (Kirkus Reviews)

کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای تمام کسانی که برای تغییر در زندگی خود به دنبال راه حل هستند، مناسب است.

در بخشی از کتابی که دلتان می‌خواهد عزیزانتان بخوانند: و شاید هم چند نفری که عزیزتان نیستند می‌خوانیم

احساس ارتباط و پیوند با دیگران جزئی از ماهیت وجودی انسان‌هاست. ما نه‌تنها به برقراری ارتباط با دیگران بلکه به ارتباط با ایده‌ها و اشیا و محیط خود هم نیاز داریم. دلمان می‌خواهد احساس تعلق کنیم و جزئی از چیزی باشیم؛ چه مکالمات هدفمند باشد، چه گپ‌وگفتی کوتاه در ایستگاه اتوبوس، چه خواندن کتاب و چه تماشای برنامه‌ای در تلویزیون. اعتیاد ما به تلفن‌هایمان تاحدودی به همین خاطر است: به ما حس ارتباط و پیوند می‌دهد، حسی که منجر به آزاد‌شدن سطوح پایین دوپامین (هورمون «احساس خوب») می‌شود.

اما اگر تنها نوع ارتباط ما ازطریق صفحه‌نمایش باشد، این احتمال وجود دارد که احساس افسردگی کنیم؛ چراکه به روش‌های فعال‌تر و پویاتری برای برقراری ارتباط نیاز داریم، روش‌هایی که در آن‌ها بین ما و فردی دیگر و تعاملی متقابل و دوطرفه وجود داشته باشد. اگر ارتباطمان کم باشد، سلامت روانی‌مان آسیب می‌بیند. ما در زندگی خود به افرادی احتیاج داریم که باعث شوند احساس خوبی داشته باشیم و همین‌طور به افرادی نیاز داریم که از دیدگاه فعلی ما درباره‌ی خودمان حمایت کرده، ازاین‌رو هویتمان را تأیید کنند. داشتن ارتباط موضوع مهمی است؛ چون افرادی که در زندگی‌مان وجود دارند، مانند آینه‌ای هستند که خود را در آن‌ها می‌بینیم. نحوه‌ی واکنش دیگران به ما، به‌عنوان نوعی سیستم تعدیل و موازنه برای سلامت روانمان عمل می‌کند.

گفته می‌شود که ارتباط بیش از حد هم خطرهایی دارد. برای توضیح این موضوع، چنین تشبیهی به شما کمک می‌کند، تشبیهی که بدن انسان را این‌گونه توصیف می‌کند: بدنی پوشیده با قلاب. اگر هیچ‌کدام از قلاب‌هایمان را بیرون نیاوریم، هیچ‌کسی نمی‌تواند با ما ارتباط برقرار کند و ما هم نمی‌توانیم با کسی ارتباط برقرار کنیم و این اتفاق باعث می‌شود که احساس انزوا و تنهایی کنیم. اما اگر تمامی قلاب‌هایمان را بیرون بیاوریم، پیوسته با همه‌کس و همه‌چیز در ارتباطیم و این ارتباطات فردی، معنا یا اهمیت خود را از دست می‌دهد. ما از فردی به فرد دیگر و از ایده‌ای به ایده‌ی دیگر می‌پریم و تقلا می‌کنیم تا با قلابمان به‌صورتی هدفمند و جدی به یکی از آن‌ها بچسبیم و ارتباط برقرار کنیم.

فهرست مطالب کتاب

مقدمه
فصل یکم: چگونگی عشق‌ورزیدن
فصل دوم: چگونگی بگومگوکردن
فصل سوم: چگونگی تغییر
فصل چهارم: چگونگی رسیدن به رضایت خاطر
سخن آخر
سپاسگزاری