معرفی و دانلود کتاب گروهبان

معرفی کتاب گروهبان

کتاب گروهبان مجموعه داستانی از حسین ملک محمدی ادیب معاصر ایرانی‌ست. خوانندگان داستان‌های فارسی در این کتاب شاهد دو روایت خواندنی با نام‌های «گروهبان» «سنگ باران» هستند که هرکدام ماجرا و شخصیت‌های مستقلی دارند. این داستان‌ها از دل واقعیت الهام گرفته شده‌اند و با زبانی ساده و دل‌نشین ما را با خود همراه می‌کنند.

درباره‌‌ی کتاب گروهبان

واقعیت، همیشه و هرجا از بزرگ‌ترین منابع الهام برای خلق آثار ادبی و هنری بوده. اگرچه در نگاه اول، روایت حوادث واقعی کار ساده‌ای به‌نظر می‌آید اما اهل ادب به‌خوبی می‌دانند که این کار استعداد و توانمندی ویژه‌ای را طلب می‌کند. کتاب گروهبان نمونه‌ی خوبی برای سبک داستانی واقع‌گراست. این کتاب از دو داستان نسبتاً بلند شکل گرفته که هر دو به قلم حسین ملک محمدی بازروایی شده‌اند.

داستان اول کتاب گروهبان، در حدود سال 1329 شمسی و در جنوب ایران روایت می‌شود.نکته‌ای که از همان ابتدا خواننده‌ی این کتاب را با خود درگیر می‌کند، فضاسازی دقیق و اطلاعات نویسنده درباره‌ی جزئیات زمانه‌ای‌ست که به‌لحاظ تاریخی چند دهه با ما فاصله دارد. همین موضوع نشان می‌دهد که قرار است در ادامه با یک روایت ملموس و باورپذیر رو‌به‌رو شویم که علاوه بر ارزش روایی، ارزش تاریخی، فرهنگی و اجتماعی نیز دارد.

کتاب گروهبان، همچون دیگر آثار این نویسنده از ریتم و ضرب‌آهنگ سریعی برخوردارند و از فصل‌های کوتاه تشکیل می‌شوند. زبان ساده و صمیمی نویسنده در کنار روند سریع قصه همان نکته‌ای‌ست که این کتاب را به اثری خوش‌خوان و قابل‌توجه تبدیل کرده. قهرمانان داستان‌های حسین ملک محمدی از دل جامعه‌ی ایران بیرون آمده‌اند و درست شبیه به آدم‌هایی هستند که ممکن است در دور یا نزدیک خود مشاهده کنیم. اتفاقات و حوادث این داستان‌ها نیز رنگ‌وبوی آشنایی دارند و ممکن است به تجربیات زیسته‌ی هرکدام از خواننده‌ها نزدیک باشند.

درنهایت اگر می‌خواهید لذت خواندن یک داستان ایرانی با حال‌وهوای واقعی را تجربه کنید، کتاب گروهبان فرصت این تجربه‌ی متفاوت را به شما هدیه می‌دهد. این کتاب با تلاش‌های انتشارات نوآوران دانش به دست علاقه‌مندان ادبیات فارسی رسیده است.

کتاب گروهبان برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این داستان پرکشش را به دوست‌داران داستان‌های عاشقانه و اجتماعی فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب گروهبان می‌خوانیم

صبح شد گروهبان بیدار شد و بدون صبحانه خوردن رفت پادگان. بی‌بی حدود ساعت نه صبح بود آمد سراغ گوهر خانم و دخترش و اونها رو بیدار کرد برای خوردن صبحانه. هر دو بعد از شستن دست و صورت وارد اتاق بی‌بی شدند. بالای اتاق فروغ و موسی هر دو هنوز خوابیده بودند. بی‌بی سفره کوچکی انداخته بود و مقداری پنیر و با یک شکرپاش و داخل بشقابی مقداری خرمای خاصونی گذاشته بود. بی‌بی به مهمونها تعارف کرد که مشغول خوردن صبحانه بشن. اونها با بی‌میلی چند لقمه صبحانه خوردند و بعد چای رو میل کردند. بی‌بی تحمل کرد تا بساط صبحانه جمع بشه بعد شروع به صحبت کنه. بی‌بی چند بار به اونها تعارف کرد که صبحانه رو درست حسابی بخورند ولی اونها اشتهایی نداشتند. به ناچار سفره صبحانه رو بی‌بی جمع کرد. مجدداً برای اونها چایی ریخت. از گوهر خانم پرسید خودش و دختر خانمش شب خوب خوابیدن؟؟

گوهر خانم گفت جاش غریب بوده و نتونسته خوب بخوابه. بی‌بی گفت مشکلی نیست عادت میکنید! فاطمه خانم گفت نه ما تصمیم داریم از اینجا بریم پس عادت هم نمی‌کنیم!

بی‌بی پرسید کجا بسلامتی؟ اینبار گوهر خانم جای دخترش جواب داد برمیگردیم همدان شهر خودمان!

بی‌بی گفت مگر میشه ایشون زن قانونی گروهبان هست چه جوری بدون رضایت اون میتونید برگردید به همدان؟ گوهر خانم گفت ایشون زن و بچه داشته بما نگفته، و سرِ ما کلاه گذاشته! بی‌بی گفت البته شما صلاح کارتون رو خودتون میدونید. اما گروهبان بخاطر اینکه این بچه بی‌سرپناه و بی‌کس نمونه واقعیت رو به کسی نگفته، و خودشم قبول داره اشتباه کرده. فوری گوهرخانم جواب داد برای چی دختر من اول زندگیش باید گوه‌شور بچه دیگران بشه؟ برای چی دختر من از اولین روز عروسیش باید پرستار این بچه باشه؟ اینم بچه کس دیگه که معلوم نیست پدر و مادرش کیه! نه بی‌بی جان ما اولش میگیم نه تا بعداً نگهداری از این بچه وظیفه دختر من نباشه.

فهرست مطالب کتاب

داستان اول: گروهبان
داستان دوم: سنگ باران