معرفی و دانلود کتاب پسر هزار ساله

معرفی کتاب پسر هزار ساله

کتاب پسر هزار ساله، به قلم راس ولفورد، داستانی فانتزی با درون‌مایه جذاب و سحرآمیز عمر جاودانه است. این رمان خواندنی روایت پسر ماجراجویی است که بر خلاف توصیه مادرش دست به کاری می‌زند که باعث عمر 1000 سالۀ او می‌شود!

درباره کتاب پسر هزار ساله:

داشتن عمری جاویدان مسئله‌ایست که هر انسانی حداقل یک بار به آن فکر کرده و آرزوی آن را در سر پروردانده است.

راوی کتاب پسر هزار ساله (The 1000-year-old Boy)، اَلفی پسری نوجوان است که ظاهرا 11 سال دارد اما در حقیقت او 1011 سال دارد! الفی و گربه‌اش بیفا در شهر نیوکاسل با پدر و مادرش زندگی می‌کند و اوضاع تا روزی که پدرش کشف عجیبی می‌کند آرام است... پدر الفی در جنگ مرواریدهای سحرآمیزی را کشف می‌کند که هر کس آن را بخورد عمر جاویدان می‌یابد!

راس ولفورد (Ross Welford) این داستان فانتزی و هیجان‌انگیز را با چاشنی سحر و جادو و اتفاقات تخیلی در می‌آمیزد و حوادث جالبی را که یک انسان در طول تاریخ می‌تواند از سر بگذارند با زبانی شیرین روایت می‌کند.

خواندن کتاب پسر هزارساله به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

تمامی نوجوانان علاقمند به داستان‌های فانتزی و هیجانی را به خواندن این اثر جذاب دعوت می‌کنیم.

با راس ولفورد بیشتر آشنا شویم:

راس ولفورد، نویسنده و تهیه‌کننده برنامه‌های تلویزیونی، در انگلستان متولد شد. او در سن 18 سالگی برای تحصیل در رشته زبان انگلیسی به لندن نقل مکان کرد. نخستین رمان مشهور او به نام «سفر با یک همستر» در سال 2016 منتشر شد و توانست در لیست کوتاه جوایز Branford Boase Awards و Blue Peter قرار گیرد.

در بخشی از کتاب پسر هزار ساله می‌خوانیم:

سفر به بالای کرانه‌ی‌ دریا ‌با مترو تا نیوکَسِل و با اتوبوس از هیمارکِت ‌ نزدیک دو ساعت وقت می‌برَد و وقتی به اَمبِل می‌رسیم، هوا خیلی سرد شده است. زنگ کلیسایی ده بار به صدا درمی‌آید و خانمی درشت‌هیکل کرکره‌ی‌ کافه نپتون را بالا می‌کشد.

اَمبِل شهری ساحلی به‌رنگ ماسه و با ساختمان‌های کوتاه است که انگار پشت به دریای شمال قوز کرده. هوا همیشه بوی خفیف نمک می‌دهد. می‌شنوم که زوجی به‌هم می‌گویند: «اِ... هوا عوض شده، نه؟» و «دیگه چیزی نمونده بارون بیاد.»

و جزیره‌ی‌ کوکِت آن‌جاست؛ در دریا آرمیده و فقط فانوس دریایی‌ کوچکش دیده می‌شود.

اَلفی ‌جز توضیح نقشه‌اش که با آن دو اسکناس پنجاه‌پوندی که بهمان نشان داد، عملی می‌شد، هیچ حرفی دیگری نزد. حالا که نقشه‌اش را شنیدم، اصلاً نمی‌دانم چرا به بودن ما این‌جا احتیاج دارد، ولی او گفت که برای باورپذیری ماجراست. او قرار است وانمود کند که بزرگ‌سال است و ظاهراً حضور ما بچه‌ها به ظاهر گول‌زننده‌اش کمک می‌کند. من که متقاعد نشده‌ام. راستش را بخواهید، فکر می‌کنم او فقط می‌خواهد برای حمایت روحی کنارش باشیم. از طرف دیگر، راکسی این قضیه را فرصتی می‌بیند برای این‌که ستاره‌ی‌ ماجراهای خودش شود. از این کاملاً مطمئنم.

برنامه‌ی‌ پیش‌بینی هوا روی گوشی‌ موبایلش احتمال بارندگی را تا عصر امروز نود درصد نشان می‌دهد. پس حق با اَلفی بود. به هر حال، تا امروز عصر، اگر همه‌چیز طبق نقشه پیش برود، همه‌ی‌ این ماجراها تمام می‌شود.

این که ما بی‌هیچ دردسری تا این‌جا پیش آمده‌ایم، باید ما را سرحال می‌آورد.

ولی در عوض، حال همه‌مان شبیه هوا بود؛ سرد و گرفته، انگار که اتفاق‌های بدی در راه باشد.