معرفی و دانلود کتاب ویروس عاشق
برای دانلود قانونی کتاب ویروس عاشق و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب ویروس عاشق
کتاب ویروس عاشق نوشتهی مجید رحمانی، مجموعهای از 18 داستان کوتاه است که مضامین مختلفی را در بر میگیرند و با لحنی شیرین و بیانی گیرا و روان روایت میشوند و شما را خیلی زود به خود جذب میکنند.
دربارهی کتاب ویروس عاشق:
برخلاف ویروس کووید 19، ویروس عاشق برای وصل کردن آمده و نه برای فصل کردن! اگر شما برای ریشهکن شدن بیماری کرونا ناچارید از هم فاصله بگیرید، در ویروس عاشق باید کنار یکدیگر باشید چراکه یک دل برای دیگری به تپش درمیآید. سهراب سپهری میگوید: زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق، زندگی چیزی نیست که لب طاقچهی عادت از یاد من و تو برود.
با این حال مجموعه داستان ویروس عاشق میخواهد همچون ویروس کووید 19 همهگیر باشد. از این رو میکوشد مخاطب خاص و عام را به خود جذب کند. نشانهاش هم در مضامین داستانها نهفته است. لحن روایت جدی و کمی شاعرانهست. هر چند با خود غصه به همراه دارد، اما تلخ نیست و امیدواری میدهد و شما را به سمت روشنایی سوق میدهد.
یکی از داستانها عشق و دلدادگی چوپانی را روایت میکند که برای وصال به محبوبش، گَله را رها میکند. یک داستان دیگر روایتگر تخیلات و تصاویر پسربچهای به نام خسرو است که در آب حوض انعکاس مییابد. در داستانی دیگر دلبستگی و دنیای یک پیرمرد گرمابهدار به تصویر کشیده میشود و شیخ اجل و داریوش از تونل زمان به زمانه خودمان فراخوانده میشوند. نویسنده در داستانی دیگر از ارتباط میان آدم و جن و تلفن همراهش و در قصهای دیگر از جنگ و عواقب آن در کنار امید، سخن میگوید.
کتاب ویروس عاشق برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستانهای کوتاه ایرانی علاقهمند هستید، این کتاب را بخوانید.
در بخشی از کتاب ویروس عاشق میخوانیم:
هاشم هنوز کنار گودال زیر درخت نشسته بود. حالا چه داشت به شمسی بگوید که «چرا وادادی گلّه را؟ مگر آقام نگفته بود که مراقبت کن؟ مگر من نگفتم که کنیزت میشم اگر تو این خانه دروغ نیاری؟ حالا چرا دم نمیزنی؟ کجا بود حواست؟ بوی مرگ مادرم هنوز توی این خانه میپیچد. خودت گفتی که چار چشمی همهجا را مواظب بودی؛ نگفتی؟ چرا به من دروغ گفتی؟ نگو که نمیدانستم. تو نگویی چنارهای اینجا میگویند.»
هاشم همۀ این حرفها را با سمعک از شمسی شنیده بود. چوب که به سرش خورد، دیگر نمیشنید. دکتر گفته بود:
«سمعک نذاری کمکم حرفزدن یادت میره.»
هاشم نمیخواست حرفزدن با شمسی را از یاد ببرد؛ اما چه داشت بگوید؟ بگوید که: «در شیرینی فکرت غرق بودم؟ دزدی را که پشت درخت با چوب کمین کرده بود، دیدم؛ میدانستم که برای تاراج گلّه آمده. من دروغ گفتم شمسی. به آقات هم دروغ گفتم. حواسم به گلّه نبود. به تو بود. گوشم به تو و چشمم به دامن پرچینت. آن روز من را سوزاندی به خدا. مگر نگفته بودی کدخدا چشمانش را برروی دزدان درخت بست؟ شاید او هم عاشق بوده. چه جواب خدا را بدهم؟ بد کردم شمسی، بد....»
خسته از خواب شب گذشته، شب را صبح کرده بود. حالا در کنار گودال و زیر درخت چناری بود که برایش خون گریه کرده بود. دار، در نگاهش تاب میخورد. کمی دورتر میش از درد به خود میپیچید. نگاهش رفت سمت گلّه که غلامعلی به هزار زحمت فراهم کرده بود و دوباره سپرده بودش به هاشم. از آن روز به بعد کمتر میرفت سرِ زمین. تراکتور را گذاشته بود نزدیکی امامزاده. خودش میرفت داخل حرم و تا شب همان جا میماند. هاشم از نگاه عمویش و شمسی خجل میشد. باد ورقهای سرخ سجلش را تکان میداد. تکّههای خردشدۀ تلفنش را دید که هیچوقت ترنّم شمسی را از آن نشنیده بود. سمعک را داخل گوشهایش گذاشت. صدای میش بلند شد. شمسی سفارش کرده بود:
«مواظبش باش.»
فهرست مطالب کتاب
چوپان دروغگو
شیطان حوض
شیخ مرتضی به خواستگاری میآید
چشمهای حوّا
گرمابۀ نیستان
کولی
عقربههای مرده
طوفان پروانه
خانقاه اجل
ملاقات با سرباز اسحاق
مشترک موردنظر در شبکه موجود نمیباشد
نینوار
برف صورتی
مَلمَلی
شتر گریان
ماهیهای جنگ
ویروس عاشق
داستان باستان
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب ویروس عاشق |
نویسنده | مجید رحمانی |
ناشر چاپی | نشر محتوای الکترونیک صاد |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 170 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-7459-56-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |