معرفی و دانلود کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول
برای دانلود قانونی کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول
قاتلان همیشه به محل جرم برنمیگردند و این قربانیان هستند که فرشتهی عدالت را بر شانهی قاتلان و مجرمان فرود میآورند. کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول داستانی جنایی و پلیسی دربارهی اجرای عدالت است؛ کسی که سوختن زندگی خود را دیده، دستبهکار میشود و برای انتقامی سخت و دردناک، به راه میافتد. مجید ادیب پور ما را به دادگاه شخصی خود میبرد تا حکم را اجرا کنیم و عدالت را جاری سازیم.
دربارهی کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول
چشمهای زن بیروح و تن او سرد است. دست و پاهایش آویزان شدهاند و چهرهی زردش نشان میدهد که چند ساعتی از مرگ او گذشته است. مرد وحشتزده و پریشان به دیوار تکیه داده است. ذهنش پر از پرسشهای هولناک است. چه کسی وارد خانه شده؟ چرا همسرش را کشتهاند؟ حالا باید چهکار کند؟ احساس میکند مغز یخ بسته و دستهایش ناتوان شدهاند. با تمام توان فریاد میزند. همسایهها سراسیمه سر میرسند و چند دقیقهی بعد، پلیس جسد زن را در کیسهای سیاه میپیچد و برای تحقیقات بیشتر او را با خود میبرند. مرد نمیتواند چیزی که دیده را باور کند و بپذیرد که زندگی و خانوادهاش برای همیشه نابود شده؛ اما این تازه آغاز ماجراست. فجایع بعدی در راه هستند و قرار است زندگی مرد را به آتش بکشند. کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول ما را به گذشته میبرد. به میان روزنامههای باطله و سایتهای خبری تاریخگذشته. مجید ادیبزاده به دنبال اسرار زن و مرد داستان است؛ این اسرار کلید معما هستند. او باید بداند این دو نفر که گویی در طول زندگی خود جز دروغ و پنهانکاری، در حق یکدیگر کاری نکردهاند، چه راز و رمزی را به دوش میکشند.
کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول، بالاخره یک سرنخ را در اختیار ما میگذارد و از گذشتهی زن حلقآویز شده پرده برمیدارد؛ او تا چند سال پیش دزد بوده؛ آن هم نه دزدی ساده و خردهپا؛ بلکه یک سارق حرفهای که نقشهی سرقت از بانک را طراحی کرده و موجب کشته شدن آدمهای بسیار و حتی کودکان بیگناه شده است. شنیدهاید که میگویند: «وقتی با گرگها میرقصی، نباید از دزدیده شدن بترسی.» چنین سرنوشتی گریبان زن را گرفت. او با آدمهای خطرناک و جنایتکاران مراوده داشته و حتی اگر هویت خود را تغییر دهد، نقاش شود و با مردی بهظاهر بیآزار ازدواج کند، نمیتواند از هویت واقعیاش بگریزد و گذشته را دور بیندازد. گذشته همهجا دنبال اوست. مجید ادیب پور بدون تعلیق و سردرگمی، کسی که پلیس میگوید قاتل زن است را به ما معرفی میکند. مردی که تمام شواهد و قرائن علیه اوست: سارقی که سالها پیش، با آن زن در سرقت بانک همکاری داشته و حالا برای انتقام و گرفتن سهم خود به سراغ زن آمده است. قاتل دستگیر و بهسرعت اعدام میشود، اما ماجرا به این سادگیها نیست. فرشتهی عدالت از جای دیگری ظهور کرده و یک سارق را حلقآویز و دیگری را بهپای چوبهی دار کشانده است. کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول حقایقی را بر ما آشکار میکند که در ابتدای داستان تصورشان را هم نمیکنیم. این کتاب سرنخهای گوناگونی را در اختیار ما میگذارد تا خود، ردپای قاتل را پیدا و نابودی او را نظاره کنیم.
کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول به کوشش نشر الفبای فرهنگ منتشر شده است.
کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول برای چه کسانی مناسب است؟
جنایت، قتل و سرقت زندگی ما را محاصره کردهاند. فاصله گرفتن از اخبار جنایی و حوادث منفی هم باعث میشوند هنگام گرفتار شدن در مخمصههای هولناک، نتوانیم از خود و اطرافیانمان دفاع کنیم. کتاب حاضر، داستانی جنایی و پلیسی را برای ما روایت میکند و به خوانندگان کمک میکند تا سادهانگار نباشند، حوادث جنایی را واکاوی و از خود محافظت کنند.
در بخشی از کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول میخوانیم
وقتی متهم به دلیل فقدان مدارک در دادگاه تبرئه شد، پلیس تعقیب او را رها کرد و آن جا بود که من وارد شدم. کار و زندگیام را رها کردم تا بتوانم او را تعقیب کنم. مدتی نگذشت که فهمیدم متهم، قصد دارد که شهر را ترک کند. او تلاش زیادی کرد تا رد خودش را گم کند که کسی قادر به پیدا کردنش نباشد. از این شهر به آن شهر در تعقیبش بودم که بعد از شش ماه، در این شهر ساکن شد که چندان کوچک و کم جمعیت هم نبود. در تمام آن مدت که در تعقیبش بودم، ندیدم که با کسی ارتباط و دوستی خاصی داشته باشد و هنوز مطمئن نبودم که از پی همدست یا همدستانش به این شهر آمده باشد. آنقدر غرق در مرور واقعیتها بودم که متوجه تمام شدن حرفهای دستیار کارآگاه نشدم. مثل اینکه چند وقتی میشد که حرفهایش تمام شده و منتظر بود تا من شروع به اعتراف کنم و بعد از اینکه سکوتم را دیده، با دست شانهام را تکان داده که حواسم را به او برگردانم.
همین که مطمئن شد حواسم پیش اوست، برگشت و گفت: «حداقل از شما انتظار دارم که در جواب این اتهامات، یه حرفی بزنین! یه توضیحی بدین! بگین که شما در زندگی زنی که متهم به همکاری با سارقان بوده و در دادگاه تبرئه شده، دقیقن چه کار میکردین؟!».
بعد که دید من همچنان حرفی برای گفتن ندارم، با حالتی عصبانی به مامور بیرون اتاق بازجویی دستور داد که من را به بازداشتگاه منتقل کند. دوباره به بازداشتگاه برگشتم. از آخرین باری که به ظن قتل همسرم در اینجا بهسر برده بودم، نزدیک به هفت ماه میگذشت. هیچ تصوری از اینکه دوباره به این اتاق برگردم نداشتم. نمیدانستم چه پیش خواهد آمد و همزمان که جدالی بین من و قانون شکل گرفته بود، در درون خودم هم، جدالی سخت بین من و خودم در حال رخ دادن بود!
فهرست مطالب کتاب
در زندگی منتظر هر اتفاقی باش!
هر آدمی، گذشتهای دارد!
واقعاً قاتل همیشه به صحنهی قتل برمیگردد؟!
شاید قاتل صحنه را ترک نکند که بخواهد برگردد!
گاهی قاتل میتواند پشت صحنه پنهان شود!
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب وقتی زنم را حلق آویز دیدم! - جلد اول |
نویسنده | مجید ادیب زاده |
ناشر چاپی | انتشارات الفبای فرهنگ |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 116 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-91119-3-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی ایرانی |