معرفی و دانلود کتاب من مادام ... هستم
برای دانلود قانونی کتاب من مادام ... هستم و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب من مادام ... هستم
کتاب من مادام ... هستم رمانی است نوشتهی منصور کمالی که حوادث آن، در خلال جنگ آلمان و فرانسه روی میدهد. اثر نامبرده بخشی از زندگی و احوالات زنی به نام ماریان را در میانهی این جنگ روایت میکند. این کتاب، سرگذشتِ زنی شاغل است که به او تجاوز میشود، خود را در روسپیخانهها مییابد و با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکند. مبارزهی ماریان بر سر زندگی است.
دربارهی کتاب من مادام ... هستم
ماریان زنی مستقل و سختکوش است که پس از مرگ همسرش مجبور میشود مغازهی او را بفروشد. حال، او در یک آرایشگاه برای فردی به نام لاریا کار میکند که دخترش به جرم پخش کردن اعلامیه علیه آلمانیها اعدام شده است. ماریان در زمانهای زندگی میکند که قدرتمندان به سادگی جنایت میکنند و آدم میکشند. او باید با حواس جمع زندگیاش را ادامه دهد. در کتاب من مادام ... هستم همه مظنون هستند. هرکسی میتواند یک جاسوس یا تهدیدی بزرگ باشد. بنابراین، زندگی در این عصر به محافظهکاری و دقت بسیار زیادی نیاز دارد. ماریان ممکن است در آرایشگاه، کارش را از دست بدهد و چندان جای خطا ندارد.
داستان ماریان داستان مقاومت است. داستان زنی که میخواهد با چنگ و دندان زندگیاش را حفظ کند و سامان دهد. منصور کمالی در رمان من مادام ... هستم از فرانسویهایی میگوید که حتی دیگر به خودشان هم رحم نمیکنند. او جامعهای را پیش چشممان میآورد که خودخواهی و سرخوردگی در آن به سر حد خود رسیده است. همه میخواهند سر یکدیگر کلاه بگذراند. در این میان، آخرین بارقههای امید و زیبایی هم رو به خاموشی است. ماریان در تلاش است زیر بختک جنگ آلمان و فرانسه امنیت کوچکی برای خودش بیابد. منصور کمالی به خوبی توانسته وقایعی را که زشتی جنگ بر سر زندگی آدمهای معمولی میآورد، توصیف کند. من مادام ... هستم، داستانی پر کشش از دوستی و خیانت، ایستادگی و خمودگی است. این کتاب به کوشش انتشارات طلایه به چاپ رسیده است.
کتاب من مادام ... هستم برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستان و رمانهای معاصر فارسی علاقهمند هستید، رمان من مادام ... هستم را بخوانید. علاقهمندان به رمانهای اجتماعی، عاشقانه و تاریخی از دیگر مخاطبان این اثر هستند.
در بخشی از کتاب من مادام ... هستم میخوانیم
در راه نگاهش را از هر کسی که او را میدید میدزدید. آشنا یا غریبه برایش فرقی نمیکرد. انگار در نگاه همهی آنها میخواند که ماجرای او را با اشمیت میدانند. این زنهای نجیب در مورد زن هرزهای مثل او چه فکری میکردند؟
وارد آرایشگاه شد و در را پشت سرش قفل کرد. بدون اینکه لباسهایش را عوض کند روی نیمکت نشست. باید تا رسیدن رزیتا صبر میکرد. هر چند میدانست رزیتا چقدر به قهوه معتاد است ولی برای آماده کردن قهوه خودش را به زحمت نینداخت. حتی دل و دماغ تمیز کردن آرایشگاه را هم نداشت. وقتی قرار بود چند روز دیگر او را از آنجا بیرون کنند برای چه باید وقتش را صرف تمیز کردن آرایشگاه میکرد؟
به آینه روبهرویش چشم دوخت. زنی را که در آینه میدید انگار نمیشناخت. ماریان شاداب و با نشاط چند هفته پیش دیگر مرده بود و جایش را زنی گرفته بود که هر کسی به خودش جرات میداد برای تصاحبش نقشه بکشد و بدون ترس و واهمه نقشهاش را توی صورت خود ماریان هم بگوید. بین این پیشنهادها به کدامش باید جواب مثبت میداد؟ ترجیح میداد به پیشنهاد فولر حتی یک لحظه هم فکر نکند. رابطه با آلمانیها تا به حال چه خیری برای او داشت که بعد از این داشته باشد؟ پیشنهاد کارول را هم که نمیتوانست قبول کند اما پیشنهاد لتیشیا چطور؟ سعی کرد خودش را در لباس عروسی تصور کند درحالیکه ژان کنار او ایستاده و دست او را در دستهایش گرفته است و لبخند میزند. خندهی ژان با آن دندانهای زرد و کرم خوردهاش حال او را بهم میزد. تصور کرد که در خانه نشسته و شام درست کرده و منتظر ژان است. صدای باز شدن در را شنید. صدای پای ژان را که از پلهها بالا میآمد. و البته صدای خنده و شوخی او با زنی که همراهش بود. چهرهی زن را هربار یکجور تصور میکرد. بعد هر دو وارد میشدند. ژان لبخند موذیانهای میزد. برای او سری تکان میداد و دست زن را میگرفت و به اتاق میبرد و در را پشت سرش میبست.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب من مادام ... هستم |
نویسنده | منصور کمالی |
ناشر چاپی | انتشارات طلایه |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 304 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-6539-40-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی ایرانی |