معرفی و دانلود کتاب مریم

معرفی کتاب مریم

داستان‌های پیامبران ازجمله داستان‌هایی است که می‌توان از زوایای مختلف به آن نگریست. کتاب مریم نوشته‌ی زهرا زواریان رمانی ایرانی است درمورد داستان حضرت مریم، مادر حضرت عیسی مسیح. داستان در محل ثابتی که معبد و محل عبادت زکریا و حضرت مریم است روایت شده و با تصویرسازی جالبی که از پرندگان معبد انجام شده، حال‌وهوایی معنوی خلق کرده است.

درباره‌ی کتاب مریم

داستان کتاب مریم نوشته‌ی زهرا زواریان روایتی نو از داستان حضرت مریم است که با زبانی ساده و گیرا روایت شده. این رمان در پنج فصل نوشته شده و در هر فصل از زبان یکی از پرندگان، ماجرای معبدی که محل عبادت مریم بوده را روایت کرده است. اولین پرنده‌ای که گذارش به معبد می‌افتد هدهدی است که از سلیمان پیامبر خبرهایی دارد. دومی یک کبوتر است، سومی یک سلوی، بعدی یک هما و آخری فونیکسی اسرارآمیز.

کتاب مریم با ادغام داستان پیامبران و صنعت ادبی تشخیص، از زاویه دید حیوانات و کبوتران به معنویت موجود در شخصیت‌های اصلی رمان پرداخته و با جلوه‌های طبیعت‌گرایانه، مفهوم خدا و یکتایی را دقیق‌تر منعکس کرده است. داستان‌های شخصیت‌های مقدس همواره دربردارنده‌ی اتمسفری آرام و معنوی هستند که شخصیت اصلی را از جنبه‌های گوناگون می‌ستاید. نویسنده در این کتاب نیز این حال‌و‌هوا را حفظ کرده و از خلل آن ماجرای زکریا و مریم مقدس را روایت می‌کند.

کتاب پیش رو به همت انتشارات علمی و فرهنگی در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب مریم برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب برای علاقه‌مندان داستان‌های مذهبی مناسب است.

در بخشی از کتاب مریم می‌خوانیم

مریم شنید: «هو... هو... هوووو...».
بال و پرش را به قنداق نوزاد کشید و عقب‌عقب رفت. بال‌هایش را به هم زد.
مریم جیغ ریزی را شنید. هومایا را دید که لی‌لی‌کنان از پله‌های خشتی کاروانسرا بالا می‌رود.
شنید: ‌ «هوووووووووو...». ‌
یوسف گفت: «شما چه می‌کنید؟»
لهراسب گفت: ‌ «دو اسب داریم و یک قاطر. کافی است».
زمردها را داخل کوزه‌ای ریختند. الماس‌ها را در پارچه‌های مندرس پیچیدند. یاقوت‌ها را داخل تای زنّار یوسف پنهان کردند.
گشتاسب گفت: ‌ «در را پشت سر ما ببند...! آفتاب که زد...، هوا که گرم شد...، راهی شوید!»
در بزرگ کاروانسرا را گشودند. در صدای جیرجیری کرد و به سختی باز شد. غبار همه جا را فرا گرفته بود.
گشتاسب گفت: «سرشان را گرم می‌کنیم تا شما در امان بمانید...».
هومایا بیرون پرید. تاتی‌کنان خودش را به صخره‌ای رساند. بال‌های بزرگش را باز کرد و خیز برداشت. به چشم‌برهم‌زدنی وسط آسمان رسید. دلتنگ هامی بود. دلش برای جوجه‌هایش تنگ شده بود. بانگ زد: «هووووو... هوووو...».
در آسمان کاروانسرا چرخی زد. مغ‌های ایرانی را دید که کنار اسب‌ها ایستاده بودند و با هم حرف می‌زدند. سربازان نزدیک‌تر شده بودند.
پایین آمد. سطح پروازش را کم کرد. روی پشت‌بام نشست. سربازی با اسب تاخت می‌زد. سایه‌اش روی تپه می‌دوید. گشتاسب گفت: «سرنگهبان است».
کنار مغ‌ها ایستاد. شلاقش را در هوا چرخاند. ضربه‌ای به اسبش زد. خشمگین گفت: «کجا بودید؟ مگر قرار نبود که...».
مغ‌ها به هم نگاه کردند. گشتاسب گفت:‌ «خودمان برای پادشاه توضیح خواهیم داد...».
سوار اسب شدند. پیشاپیش سربازان حرکت کردند. لهراسب چند بار برگشت و نگاه کرد. کاروانسرا در خاموشی فرو رفته بود.

فهرست مطالب کتاب

پرواز اول: هدهد
پرواز دوم: کبوتر
پرواز سوم: سَلوی
پرواز چهارم: هما
پرواز پنجم: فونیکس
مآخذ اقتباس