معرفی و دانلود کتاب قند تلخ

عکس جلد کتاب قند تلخ
قیمت:
۱۰,۰۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب قند تلخ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب قند تلخ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب قند تلخ

کتاب قند تلخ نوشته‌ی مریم حاتمی، مجموعه‌ای از درد و دل‌ها و تجربیات ده‌ها زن و مردی است که در چند شخصیت محوری داستان خلاصه شده و به نگارش درآمده، با این هدف که شاید حتی یک خواننده‌ی این رمان بتواند تصمیم بهتری در مسیر زندگی خود بگیرد.

نویسنده‌‌ی کتاب از روزی که اولین جمله‌ی این رمان را نوشته تصمیم گرفته بود به دنبال خیال‌پردازی‌های افراطی و رویایی کردن موضوع نباشد و تا آن‌جا که بتواند با نگاهی واقع‌بینانه کلمه به کلمه پیش رود تا جایی که از اتفاقات زندگی و تجربه‌های تلخ و شیرین دیگران وام گرفته و داستان را به صورت واقعی و قابل درک و باور پیش برده است.

در بخشی از کتاب قند تلخ می‌خوانیم:

دفتر روبه‌روی رستوران بود و منم کاملاً بهش مشرف! از لای در که نیمه‌باز بود صدرا رو تو اتاقش دیدم، نمی‌دونم چرا بی‌دلیل نگران شدم! همیشه احساس نگرانی و مسئولیت در قبال صدرا داشتم شاید چون ذاتاً دختر دلسوزی بودم، این حس در من ایجاد می‌شد. صدرا پسر خیلی سالم و درستی بود و با اینکه موقعیت‌های زیادی برای خوش‌گذرونی‌های ناسالم داشت هیچ‌وقت دست از پا خطا نمی‌کرد، خود این موضوع من رو تشویق می‌کرد تا بیشتر هواشو داشته باشم.

اینکه هیچ‌وقت به خاطر وجود سمیه، کانون توجه نبوده و کودکی نکرده باعث شده بود که همیشه تو زندگی احساس خلأ و کمبود داشته باشه. تنها دلخوشی صدرا این بود که بعضی‌اوقات با من درد و دل کنه و من بشم سنگ صبورش! منم حس خوبی داشتم وقتی می‌تونستم شنونده‌ی غصه‌هاش باشم و شاهد سبک شدنش! بالاخره بابا اومد و از دیدنم هم کلی ذوق کرد، کمی کنارش نشستم، دیگه وقت ناهار شده بود و سالن پر از مشتری! بابا عاشق آشپزی و رستوران‌هاش بود، البته فقط در مجموعه رفت‌وآمد داشت و به‌ ندرت به چند رستوران دیگش سر می‌زد.

پشت صندوق نشسته بودم و هر وقت سرم خلوت می‌شد کمی هم نگاه به کتاب‌هام می‌ا‌نداختم. صدای صدرا که با بابا داشت احوالپرسی می‌کرد غافلگیرم کرد، بلند شدم و رفتم کنارشون.

تا سفارش و خوردن غذا فرصتی داشتم که برای خرید بوم نقاشی واسه سمیه برم و برگردم. عاشق سمیه بودم، عالم و حال و هوای بچگی همیشه تو وجودش موج می‌زد و از سروکله زدن باهاش لذت می‌بردم.

مثل هر وقت دیگه که می‌رفتم رستوران، با بابا ناهار خوردم و به خونه برگشتم. خونه‌ی ما تو یه آپارتمان پنج طبقه‌ای بود که ما ساکن طبقه‌ی سومش بودیم. هر وقت آسانسور خراب می‌شد تنها غصه‌ی من این بود که بابا خسته و کوفته، شب چه جوری می‌خواد این پله‌ها رو بیاد بالا!

فهرست مطالب کتاب

مقدمه‌ی نویسنده
فصل اول: ستاره
فصل دوم: صدرا
فصل سوم: شهرزاد
فصل چهارم: مؤلف

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب قند تلخ
نویسنده
ناشر چاپیانتشارات پر
سال انتشار۱۳۹۷
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات200
زبانفارسی
شابک978-622-6041-13-3
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان اجتماعی ایرانی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب قند تلخ

Sahar_N
۱۴۰۱/۱۲/۱
رمان خوبی بود. خوشم اومد از اینکه سه فصل اول ماجرا از دید هر سه شخص بود و با شخصیت و احساساتشون کاملا اشنا میشدم. اخر داستان رو دوست نداشتم بنظرم باید بهتر تموم میشد و دست ستاره برای صدرا رو میشد نه اینکه خیلی یهویی از دنیا بره و جوری باشه که صدرا هنوزم تو فکرش باشه و سر مزارش بره و واضحه که از حتی بعد از مرگش هم فراموشش نکرده چون گندم دختر صدرا عکس سنگ قبر ستاره رو در گوشی پدر دید. شهرزاد دختری بسیار با شخصیت و محترم از خانواده اصیل بود و همچنین روانشناس هم بود انتظار میرفت که بیشتر راجع به این ازدواج سخت گیری کنه ولی خیلی زود حاظر به ازدواج شد و جواب مثبت داد. در کل بنظر من تو جامعه ما حتی خود زن‌ها هم ضد زن هستیم و به هم جنس و هم نوع خودمون رحم نمیکنیم چه بسیارند زن‌هایی که روی زندگی هم جنس خود اوار میشن و خودشون رو غالب میکنن امیدوارم حداقل کمی به خودمون رحم کنیم. ممنون از نویسنده محترم و کتابراه عزیز
حاج علی
۱۳۹۹/۳/۲۴
اینکه مردها اکثرزیادشون تابع هوسشون هستن شکی نیست ولی یه سال از طلاقش نگذشته نباید تصمیم می‌گرفت ازدواج کنه اونم با شهرزادکه ابروداری وصداقت مهم بود شهرزادهم خودش تابع هوس وعشق قدیمش شد بله گفت وگرنه یه روانشناس می‌دونه طلاق واقعی وازبین رفتن دوست داشتن وتونستن یه جایگزین به عنوان عشق تقریباسه تا و پنج سال طول می‌کشه اون خودشو فدای عشقی کردکه توگذشته هم علاقه‌ای بهش نداشته والان بعد ترک یک سال نشده ستاره که عشق اصلی صدرا بود اونم به خاطر مادرو پدرش خواستگاری کرد ومحبت شهرزادواسش مثل قبل دوستانه بوداماتو وضعیت مریضی اون ترجیح دادبهش یه عشقی که توخالی وازسر دلسوزی وروحیه دادن بهش بود نگاه عاشقانه کنه خیلی‌ها هستند که بعد ازدواج وجدایی دوباره به هم بر میگردن این شهرزاد بود که با تحصیلات روانشناسی وپختگی تحت احساسات گذشته تمام این مسایل ومشکلات مردی که عاشق بوده قبلاً زیر پا لهش کرده واقعاعاشق ستاره بوده و خواهد ماند چشاشو بست ومثل بچه‌های پونزده ساله بی‌خرد وتجربه تن به این ازدواجی داد که هرلحظه داستان میدونستم ستاره برمیگرده زندگیش متلاشی میشه نتیجه اینه ادمی که عاقل باشه مثل شهرزاد اشتباه میکنم وبچگی که ستاره کرد ممکنه به پختگی تبدیل بشه وتحت تأثیردیگران مثل پدر و مادر صدرا که تواوج مریضی وداروخوردن نباید پیشنهادشونو واسه خواستگاری از شهرزاد قبول میکردیااونوتحت فشار میزاشتن همه آدما ممکنه اشتباه کنندعاقل شن ویاآدمای احساسی مثل صدرا بارها اشتباهوتکرارکنندبه نظرمن خودشهرزادخیلی مقصر بودوشدیدا زندگیشورواحساسش بناکردازآدم تحصیل کرده‌ای مثل اون بعیدبودپس اونم عاشق نبودجزیه هوس آدم عاشق صدرابودکسی که خطای ستاره روندیدگرفت نه شهرزادکه سردسنگ فولاد شد
Hana
۱۴۰۲/۱/۳
اول خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز چون واقعا نویسندگی و نوشتن کتاب کار هر کسی نیست:)
بخصوص این داستان‌هایی که به واقعیت نزدیکه و ادم درک میکنه و حس میکنه داخل اون داستانه!
ولی یه نکاتی هست که گفتم بگم شاید بدرد بخوره هم برای نویسنده و هم برای مخاطب‌ها...
یکی اینکه در زندگی مشترک اول از همه
شناخت کامل روی همه جوانب فرد و خانواده و سطح اونها باید انجام بشه. داستان طلاقم که به یبار سیلی زدن نیست البته مرد حق نداره دست بلند کنه ولی ادمی مثل صدرا ادم بدی نبود که بخواد سواستفاده کنه و این فرد ستاره بود... ستاره هم کم کاری کرد بالاخره جز وظایف زن خونه اینه که هم خونه هم خودش اراسته و مرتب باشن و به مرد خونه توجه و محبت داشته باشه اونم مردی عاشق مثل صدرا!
خیانت صدرا هم که جای خود دارد به راحتی رفت اونو صیغه کرد \:
ولی با همه اینها داستان رمان قشنگی شد و من به سلیقه نویسنده احترام میذارم...
همچین مردها و همچین زن‌هایی کم نیستند واقعا!
م ف
۱۴۰۱/۱۱/۲
خوبه که هنگام ازدواج به انتخاب‌ و نحوه انتخاب همسر توجه کافی بشه. با تشکر از نویسنده محترم به نظرم در این داستان شخصیت پردازی ضعیف بود داستان طوری بود که همون اول انتهای اونو حدس میزدی
ستاره دختر ساده‌ای بود که با اولین دیدار صدرا دستپاچه شد حتی جرات رژ زدن جلوی پدر هم نداشت ولی بی پروا اونقدر با
قرارهای عاشقانه صدرا میذاره اینور و اونور میره! بعد یک دعوا یهو طلاق و اشاره‌ نمیشه ستاره چرا اینقدر عوض شد
صدرا که از یک خانواده مذهبی بود یک لحظه ستاره را میبینه و یهو عاشق دلخسته میشه و روز دوم ملاقات حرفهای عاشقانه و *ستاره جان*! از طرفی از سه سالگی مورد بی توجهی پدر و مادره، هر بچه‌ای تو این شرایط نسبت به فرزند مورد توجه حسادت میکنه که اشاره‌ای نشده
مادر کم توجهی به صدرا را در ازدواج با ستاره هم نشون داد فقط مخالفت کرد و بدون تحقیق گفت شهرزاد و میپسنده، در حالیکه اگر اندکی به پسرش توجه نشون میداد پسرش با یک چشم و ابروی قشنگ زود به فنا نمیرفت اون هم خانواده ثروتمند که پرستار هم داشتند یعنی مادر مذهبی فقط کارش غصه خوردنه. بعد ازدواج هم اونقدر بریز و بپاش! در طلاق هم کل تقصیربرای خانواده بیتوجه ستاره است! خب پسر ۲۵ ساله که کار و درآمد هم داره وخانواده ثروتمنده، شهرزاد هم که دختر خوب ودیده شناخته چرا زودتر بفکر نشدی موقعیت مناسب پس کی هست! اما بعد طلاق ستاره با اون شرایط روحی صدرا پیگیر ازدواجش با شهرزاد میشه!
شهرزادکه صدرا براش چند ساله یک دوسته و حس حمایتگری داره، یهو میفهمه عاشق صدراست و بااینکه مشاوره و کم سن هم نیست در ازدواج اشتباه میکنه با خطای صدرا یک مجسمه سنگی میشه صدرا با اون همه رنج از خطای ستاره گذشت ولی شهرزاد ازخطای صدرانمیگذره
صدرا هوسباز بود ولی شهرزاد هم عاشق نبود
هاجر نعمتی
۱۴۰۰/۱۱/۶
عرض سلام و خسته نباشید به نویسنده‌ی داستان، کتاب خوبی بود و خیلی دور از واقعیت نبود، چرا که به مراتب زیاد دیده میشه تو جامعه. از نظر من قصه با حرفهای ستاره شروع شد وگویا نقش اول یا دوم قصه بود ولی بعد از عقد و ازدواج هییچ چیزی از زبان ستاره نخواندیم این که اون هم باید از حالات روحیش از زبان خودش چی میگفت باعث شده بود انقد عوض شه شاید نگاهای دیگران شاید کمبود اعتمادبنفس بخشی از داستان هیچ خبری از ستاره نبود، و من خییلی تعجب کردم که شهرزاد با اون همه درک وفهم خییلی زود بله گفت با این که عشق اتشین صدرا رو دیده بود که حتی به مرز جنون و بیماری روانی رسیده بود و اون استخاره‌ای که گرفت و تشویق به ازدواج شد کاش استخاره بد میومدچرا پس زندگیش اونجور شد ودختر با اون همه فهم و کمالات تحقیر شد خیانت دیدو تبدیل شد به یه ادم سرد و بیروح😔واینو متوجه شدم که یک زن هرررچقدر هم کامل و همه چی تموم باشه باز هم دلیلی پیدا میشه که یه مرد برگرده به عشق سابقش یا دنبال تنوع طلبی باشه متاسفانه تو جامعه ما تا یه مردی خطا میکنه نگاها میره سمت همسرش که حتما زن کاملی نبوده و. ‌. و مشکل از طرف خانمه، از نویسنده بابت رسوندن این مطلب تشکر میکنم. آخر داستان هم انتظار رفتار دیگه‌ای داشتم چرا باید تو زندگی که عشق نیست به قولی زندگی ماشینی دوتا فرزند بیارن که فرزندان تو محیطی عاری از عشق رشد کنن و آب شدن مادری رو ببینن که از هیچ محبتی دریغ نکرد ولی بیمهری دید خیلی اشک ریختم و گریه کردم برای شهرزادهایی که کم هم نیستن.
به امید پرورش دادن فرزندانی که کمبود عاطفی نداشته باشن و بتونن مسیر درست و غلط رو تشخیص بدن ☺
. .
۱۳۹۹/۶/۲
با سلام و تشکر از نویسنده محترم
گاهی دلم رمانهای عاشقانه ایرانی میخواد مخصوصا زمانهایی که میخوام از افکارم و استرس‌ها و دنیای بیرون جدا بشم و این رمان به خوبی تونست منو از این دنیا جدا کنه.
نکات مثبت این رمان: قلم روان و دیالوگهای ملموس، داستان واقعی ولی تلخ، ابتکار در نوشتن از زبان سه شخصیت کمی
اصلی.
نکات منفی: داستان کتاب شبیه به رمان حریم عشق اثر رویا خسرونجدی بود که نمیدونم نویسنده این کتاب رو خوندن یا خیر ولی بستری شدن صدرا در بیمارستان روانی، برنده بودن ستاره در کل کتاب و بازنده بودن شهرزاد خیلی یادآور اون کتاب بود.
برخی جملات مثل: "وقتی عصبانی میشی خیلی زیباتر میشی" واقعا تکراری شدن از بربادرفته گرفته تا فیلمهای ایرانی هم این جمله رو بکار میبرن.
نمیدونم داستان درچه زمانی نوشته شده ولی به نظر میرسه زمان در داستان حداقل مال بیست سال پیش هست که خبری از موبایل نبوده.
و اینکه احساسات صدرا خیلی قابل باور نبود
ملیحه خاکسار
۱۴۰۲/۸/۲۳
کتاب جالبی بود آموزنده بود برای کسی که واقعا از اتفاقات و تجربه‌ها درس بگیره و نخواد مصداق از یه سوراخ دو بار گزیده بشه را داشته باشه، شخصیت شهرزاد واقعا مثال زدنی و کمیاب بود در این داستان و این همه ازخودگذشتگی و مهر و محبت و عشق را نثار کسی کرد که واقعا لیاقتش را نداشت بعد از آن همه بدی که ستاره خانم درحق صدرا کرد، این هم مزد دست شهرزاد خانم باوفا و خانم و همه چی تمام بود که چیزی توی زندگی کم نذاشت و همه جوره خانم بود.
البته ستاره هم توی خانواده‌ای زحمتکشی بود ولی واقعا فرهنگشون پایین بود و از اول هم دنبال پول و ثروت صدرا بود دهن بین بود از خودش چیزی نداشت متاسفانه.
از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز
شاید همیشه صد در صد درست نباشه.
یعنی باور اینکه صدرا بره دوباره دنبال ستاره برام سخت بود و غیر قابل باور
mohsen
۱۴۰۲/۸/۱۸
با سلام ضمن تشکر از نویسنده محترم؛ داستان خوب، جذاب و پندآموزی بود که به نظر من نکاتی که درش رعایت شده بود به جذابیت داستان اضافه می‌کرد. در ابتدای داستان شرح واقعه از دید سه شخصیت اصلی داستان عنوان میشه، اما در هیچکدام جملات و یا مضمون تکراری رو شاهد نیستیم. همچنین ما می‌تونیم با خوندن دیدگاه‌های هر سه اون‌ها با شخصیت‌هاشون بیشتر آشنا بشیم. در داستان هیچگونه حادثه و اتفاق بی‌ربطی بیان نمیشه و این باعث میشه تمرکز خواننده به اصل مطلب بیشتر بشه. علی‌رغم بعضی رویدادهایی که شاید اغراق و بزرگنمایی به نظر برسه (حداقل از دید خودم) اما هیچی از ارزش داستان کم نمی‌کنه.
به همین دلایل من مطالعه این داستان رو به دوستانی که به رمان‌هایی با مضمون اجتماعی علاقه‌مندند پیشنهاد می‌کنم.
با تشکر
الهام و
۱۳۹۹/۶/۱۸
صدرا هوسباز نبود اما هیچوقت نباید تاثیر و نفوذ عشق اول را دست کم گرفت
او محبت حقیقی را در بطن خانواده تجربه نکرده بود و برای رویارویی با دخترانی چون ستاره آموزش ندیده بود
دختران افسونگری که با ترفندهای زنانه خوب بلدند دل مرد ساده‌ای چون صدرا را نرم کنند
ستاره‌هایی که نه تنها برای گرم کردن یک خود
خانه تربیت نشده‌اند بلکه تکلیف را با زندگی نیز نمیدانند
کاملا بر خلاف شهرزاد که هدف داشتن بخشی از وجودش بود
اگر شهرزاد صدرا را ترک نکرد دلیل بر حماقت او نبود او یاد گرفته بود که در برابر مشکلات بایستد نه اینکه جاخالی کند
اشتباه شهرزاد در این بود که بعد از هشدار تهمینه باز هم به اعتماد صد در صد به صدرا ادامه داد
او باید بیشتر زندگی‌اش را رصد میکرد
راضیه شمسی
۱۴۰۱/۷/۱۶
با تشکر از نویسنده عزیز، کتاب بدی نبود فقط بعضی جاها آدم خسته میشد،، ولی اگه بخوام در مورد داستان بگم، ستاره بعنوان روانشناس باید میدونست که به ادمیکه که تا این حد عاشقه که اونو به مرز جنون میکشونه نمیشه اعتمادکرد خصوصا کسیکه پر است از خلأ و مهربانی و دوست داشته شدن و کمبود توجه داره، عشق اول از و هیچوقت یاد آدم نمیره اگر سر راه آدمهای ضعیف و کمبود داری مثل صدرا سبز بشه که دیگه به هیچ وجه از بین نمیره، بنظر من ستاره اشتباه کرد و عجولانه تصمیم گرفت چون قطعا صدرا نمیتونست کیس مناسبی باشه، در ضمن بهتر این بود وقتی بچه اولشون سقط شد طلاق می‌گرفت نه اینکه تو یه زندگی که قرار بود ماشینی باشه و به دور از محبت دوتا بچه بی گناه رو هم بدبخت کنند.
دلارام کیمیایی
۱۳۹۹/۱۱/۲۹
رمان آموزنده‌ای بود همون‌طور که آقا محمد گفتن فرد عاشق دلش برای دو نفر نیس ولی باید از این جنبه نگاه کرد که صدرا یک شخصیتی بود که کمبود محبت داشت صد در صد دنبال محبت بود و اگر این شخص در همون اول تحت نظر روانپزشک قرار می‌گرفت (بعد از طلاق) این طوری نمی‌شد و داشتن بچه اونم دوتا یکم زیاده روی بود یه شاید بچه اونم در حد یک سال دو سال کافی می‌بود در کل انسان باید عاقلانه تصمیم بگیره اونم در هر شرایطی قدرت و قوی بودن واقعی یعنی گرفتن درست‌ترین تصمیم در بهرانی‌ترین زمان و این رمان به ما یاد می‌ده گاهی بهتره دگمه‌ی احساساتمون رو خاموش کنیم و با عقل تصمیم بگیریم ممنون از نویسنده‌ی عزیز که فضای جدیدی برای خواننده ایجاد کرد
Maral Hasanpor
۱۳۹۸/۱۲/۳
ببینید اینکه ستاره یه ادم کثیف و اشغال بود توش حرفی نیست اما صدرا عاشق ستاره بود معنی عشق هم همینه بدون هیچ چون و چرا دوست داشتن با تمام بدی‌ها دوسش داشت حتی اگه ستاره خود شیطان هم بود صدرا دوسش داشت چون عاشقشق بود معنی عشق اینجا میشه کامل حس کرد عشق واقعی صدرا به ستاره اما شهرزاد جدا از اینا بود اون خیلی بیشتر از عشق بود وقتی به وسطای کتاب رسیدم از ستاره متنفر بودم راستی خیلی از نظر‌ها نوشته بود صدرا بخاطر مشکل روحیش اونجوری شده هر دو رو با هم میخواست ولی این درست نیست به هر حال کتاب با تمام نقدر هاش یه عشق واقعی نشون داد که شاید یک طرفه بود حتی با وجود اینکه به یه شیطان بود اما عشق حرف حالیش نمیشه
ملیحه جعفری سمیع
۱۳۹۹/۵/۳
سه فصل اول که ماجرا را از دید هرکدام از شخصیتها تعریف میکرد جالب بود اما فصل آخر بیشتر شبیه گزارش مجله‌های زرد بود. چند سال زندگی کردن با یه زن بی‌محبت و بعد چند سال زندگی با زن تحصیل کرده, با محبت, با وقار عجیب هست کسی با این شرایط دوباره جذب اولی بشه درصورتی که در زندگی دومش همه چیز از محبت و و و توجه علاقه دریافت کرده. شاید اگر ماجرا از بعد دیگه نوشته میشد بهتر بود. اینکه اول با اصرار خانواده با شهزاد ازدواج میکرد بعد فریب ستاره را میخورد و بعد از جدایی از شهزاد متوجه اشتباهش میشد. فصل آخر برام منطقی نبود. حتی دلسوزی صدرا برام احمقانه بود.
میترا
۱۴۰۱/۶/۱۱
پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونین ‌
داستان خوبی هسته، صدرا بار اول با دختری ازدواج می‌کنه که خیلی او را دوست داره اما دختره اصرار به طلاق می‌کنه و میره یه کشور دیگه، و صدرا پس از مدتی با یکی دیگه ازدواج می‌کنه و زندگی خوبی را شروع می‌کنه تا اینکه سروکله زن اولش پیدا میشه و صدرا هم که نمی‌خواسته او
را ببینه اما اون مدام مجبورش می‌کنه که صدرا به دیدنش بیاد و زندگی صدرا و شهرزاد رو خراب می‌کنه.
در کل کتاب خوبی هسته و به ما‌ها یاد میده که مردهایی هم هستن که زندگی شونا دوست دارن و در عین حال زن‌هایی هم هستن که از همین چیز‌ها سواستفاده میکنند و باعث خرابی زندگی بقیه میشوند.
دلارام کیمیایی
۱۴۰۰/۱۲/۱۴
سلام و درود
خب داستان دارای محتوای تلخی بود و به دوستانی که روایت‌های غمگین دوست ندارن پیشنهادش نمی‌کنم ولی داستان با مفهومی هست
دوستانی که هنوز کتاب رو نخوندن بقیه‌ی حرفم داستان رو لو میده دیگه نخونیدش گرچه از نظر من بعضی جاها اشتباه داشت مثلا شهرزاد چطور با اینکه خودش روانشناس هست اینقدر سریع و
قبول کرد با مردی که هنوز ذهنش در گیره زنده دیگه‌ای هست ازدواج کنه؟
اما اینکه اول داستان از زبان ستاره بیان میشه بنظرم ایده‌ی خوبی بود چون کمتر نویسنده هوایی هستند که همچین کاری انجام بدن از زبان شخصی بنویسم که در آینده قرار هست بمیره
اما در کل داستان خوبی بود
مشاهده همه نظرات 318

راهنمای مطالعه کتاب قند تلخ

برای دریافت کتاب قند تلخ و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.